آدم خوشذات، آدم بدذات
«ﺷﻴﺦ ﻣﺼﻠﺢاﻟﺪﻳﻦ ﺳﻌﺪی ﺷﻴﺮازی» در ﻛﺘﺎب «ﮔﻠﺴﺘﺎن» ﺣﻜﺎیتی را میآورد ﻛﻪ روزﮔﺎری، دﺳﺘﻪای دزد و راﻫﺰن دﺳﺘﮕﻴﺮ ﺷﺪﻧﺪ. در ﻣﻴﺎن دﺳﺘﮕﻴﺮﺷﺪﮔﺎن، ﻃﻔﻞ ﺧﺮدﺳﺎلی ﻧﻴﺰ ﺑﻮد ﻛﻪ ﻓﺮزﻧﺪ یکی از راﻫﺰﻧﺎن ﺑﻮد. ﻗﺎضی، ﺣﻜﻢ ﺑﻪ اﻋﺪام دزدان داد. ﺑﺰرگی، وﺳﺎﻃﺖ ﻛﺮد ﻛﻪ اﻳﻦ ﻃﻔﻞ ﭼﻪ ﮔﻨﺎهی دارد؟ او در ﭼﻨﻴﻦ ﺧﺎﻧﺪان و ﻗﺒﻴﻠﻪای ﺑﻪدﻧﻴﺎ آﻣﺪه و درﺳﺖ و ﻏﻠﻂ زﻧﺪگی را از آﻧﺎن آﻣﻮﺧﺘﻪ؛ اﮔﺮ در ﺧﺎﻧﻮادهای درﺳﺘﻜﺎر ﺗﺮﺑﻴﺖ ﮔﺮدد، اوﺻﺎف دزدان را ﺗﺮکﻧﻤﻮده و زﻧﺪگی سالمی ﭘﻴﺸﻪ میکند. قاضی، وﺳﺎﻃﺖ آن ﺑﺰرگ را ﭘﺬﻳﺮﻓﺖ و ﻃﻔﻞ را آزاد ﻛﺮد و ﺳﺮﭘﺮستی او را ﺑﻪ ﻫﻤﺎن ﺑﺰرگ ﺳﭙﺮد.
«ﺳﻌﺪی ﺷﻴﺮازی» اﻣﺎ ﭘﺎﻳﺎن ﻏﻢاﻧﮕﻴﺰی را ﺑﺮای اﻳﻦ ﺣﻜﺎﻳﺖ رﻗﻢ میزﻧﺪ. آن ﻃﻔﻞ ﺑﻪ جوانی میرﺳﺪ، ﺷﺮ و ﻓﺴﺎد میﻛﻨﺪ و آن ﺑﺰرگ و ﺧﺎﻧﻮادهی او را ﺑﻪ ﻗﺘﻞ میرﺳﺎﻧﺪ، دارایی آﻧﺎن را میدزدد و ﻓﺮار میﻛﻨﺪ! «ﺳﻌﺪی» در ﭘﺎﻳﺎن اﻳﻦ ﺣﻜﺎﻳﺖ ﻧﺘﻴﺠﻪ میﮔﻴﺮد ﻛﻪ «ﺗﺮﺑﻴﺖ، ﻧﺎاﻫﻞ را ﭼﻮن ﮔﺮدﻛﺎن ﺑﺮ ﮔﻨﺒﺪ اﺳﺖ» و درواﻗﻊ ﺑﺎ ﮔﻔﺘﻦ اﻳﻦ ﻛﻪ «ﻋﺎﻗﺒﺖ ﮔﺮگ زاده ﮔﺮگ ﺷﻮد» ﺑﻪ اﻳﻦ ﻧﺘﻴﺠﻪ میرﺳﺪ ﻛﻪ ﮔﻮﻳﺎ ﺑﺮخی اﻓﺮاد، ﭼﻨﺎن ﺟﻮﻫﺮهی ﭘﻠﻴﺪی دارﻧﺪ ﻛﻪ ﻫﺮﭼﻪ در ﺗﺮﺑﻴﺖ آﻧﺎن ﺑﻜﻮشی، اﻧﮕﺎر ﺧﺸﺖ ﺑﻪ درﻳﺎ زدهای و آﻧﺎن ﺑﺎز ﺑﻪ اﺻﻞ ﺧﻮد ﺑﺮمیﮔﺮدﻧﺪ. در اﻳﻦ ﺣﻜﺎﻳﺖ «ﺳﻌﺪی» ﺑﻪ ﻧﻮعی اﻳﻦ ﺟﻮﻫﺮه را «ارثی» میداﻧﺪ ﭼﺮاﻛﻪ دزد زاده از آنﺟﺎ ﻛﻪ از ﺗﺒﺎر راﻫﺰﻧﺎن اﺳﺖ، ﺑﻪ «اﺻﻞ ﺧﻮد» ﺑﺮمیﮔﺮدد.
اﻣﺎ ﻫﻤﻴﻦ ﺟﻨﺎب «ﺳﻌﺪی» در ﻛﺘﺎب «ﺑﻮﺳﺘﺎن» ﺧﻮد میﻧﻮﻳﺴﺪ:
ﮔِﻠﻲ ﺧﻮشﺑﻮی در ﺣﻤﺎم روزی
رﺳﻴﺪ از دﺳﺖ ﻣﺤﺒﻮبی ﺑﻪ دستم
ﺑﺪوﮔﻔﺘﻢ ﺗﻮ مُشکی ﻳﺎ ﻋﺒﻴﺮی
ﻛﻪ از ﺑﻮی دﻻوﻳﺰ ﺗﻮ ﻣﺴﺘﻢ
بگفتا ﻣﻦ ﮔِﻠﻲ ﻧﺎﭼﻴﺰ ﺑﻮدم
وﻟﻴﻜﻦ ﻣﺪتی ﺑﺎ ﮔُﻞ ﻧﺸﺴﺘﻢ
ﻛﻤﺎل ﻫﻤﻨﺸﻴﻦ در ﻣﻦ اﺛﺮ ﻛﺮد
وﮔﺮﻧﻪ ﻣﻦ ﻫﻤﺎن ﺧﺎﻛﻢ ﻛﻪ هستم
در اﻳﻦ ﺣﻜﺎﻳﺖ ﺷﺎﻋﺮاﻧﻪ، ﺑﻪ ﻧﺘﻴﺠﻪای ﻣﻌﻜﻮس میرﺳﻴﻢ؛ ﻫﻢنشینی ﺑﺎ ﮔُﻞ ﺑﺎﻋﺚﺷﺪه ﻛﻪ گِلی ﻛﻪ ﺟﻮﻫﺮه و ذاتی ﺧﺎکی دارد، ﭼﻮن ﮔُﻞ ﺧﻮشﺑﻮی ﺷﻮد!
ﺣﻜﻴﻤﺎن و ﻓﺮزاﻧﮕﺎن دﻧﻴﺎی ﻛﻬﻦ و ﻓﻴﻠﺴﻮﻓﺎن و روانﺷﻨﺎﺳﺎن ﻣﻌﺎﺻﺮ، ﺑﺎرﻫﺎ ﻫﻢﭼﻮن ﺟﻨﺎب «ﺳﻌﺪی» ﺑﺮ ﺳﺮ اﻳﻦ دو دﻳﺪﮔﺎه، ﺑﺤﺚ و ﻣﻨﺎزﻋﻪ ﻛﺮدﻧﺪ ﺗﺎ ﺑﺒﻴﻨﻨﺪ آﻳﺎ بهراستی برخی ﺧﻮشذات و برخی ﺑﺪذاﺗﻨﺪ ﻳﺎ اﻧﺴﺎن ﭼﻮن ﻟﻮح ﺳﭙﻴﺪ ﻧﺎﻧﻮﺷﺘﻪای اﺳﺖ ﻛﻪ ﺗﺮﺑﻴﺖ اﺳﺖ ﻛﻪ او را میﺳﺎزد. اﻳﻦ ﺳﺆال ﻫﻢﭼﻨﺎن ﺑﺪون ﭘﺎﺳﺦ ﻣﺎﻧﺪه ﻛﻪ اﻧﺴﺎن ﺗﺎ ﭼﻪ ﺣﺪ ﻣﺴﺆول اﻋﻤﺎل ﺧﻮد اﺳﺖ و ﺗﺎ ﭼﻪ ﻣﻴﺰان، اﻧﺴﺎن «واﻗﻌﺎً» رﻓﺘﺎر ﺧﻮد را اﻧﺘﺨﺎب میﻛﻨﺪ و ﺗﺎ ﭼﻪ ﺣﺪ، رﻓﺘﺎر او ﺗﺎﺑﻊ «ﺟﺒﺮ وراﺛﺖ» «ﻳﺎ ﺟﺒﺮ ﺗﺮﺑﻴﺖ» یا «ﺟﺒﺮ ﺷﺮاﻳﻂ» اﺳﺖ؟
ﮔﺮﭼﻪ اﻳﻦ ﺳﺆال ﺑﻪ ﭘﺎﺳﺦ ﻗﺎطعی دﺳﺖﻧﻴﺎﻓﺘﻪ اﺳﺖ و ﭼﻪ ﺑﺴﺎ ﻫﻴﭻﮔﺎه ﻧﻴﺰ ﻧﺘﻮاﻧﻴﻢ اﻳﻦ ﭘﺮوﻧﺪه را ﺑﺒﻨﺪﻳﻢ، اﻣﺎ میداﻧﻴﻢ ﻛﻪ ﺑﺪون ﭘﺎﺳﺦ ﻧﻬﺎیی ﺑﻪ اﻳﻦ ﭘﺮﺳﺶ، ﺗﻜﻠﻴﻒ ﺑﺴﻴﺎری از رﻓﺘﺎرﻫﺎی اﻧﺴﺎنی را میﺗﻮان روﺷﻦ کرد.
ﻣﺜﻼً در یک ﺷﺐ ﺷﻌﺮ ﻛﻪ موسیقی ﻣﻼیمی ﭘﺨﺶ میﺷﻮد و شمعی روﺷﻦ اﺳﺖ و ﺷﻌﺮا اﺷﻌﺎر ﻋﺎرﻓﺎﻧﻪ و ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ میﺧﻮاﻧﻨﺪ، از ﻧﻈﺮ آﻣﺎری اﻣﻜﺎن یک درﮔﻴﺮی ﺧﺸﻦ، ﺑﺴﻴﺎر کمتر اﺳﺖ از یک ورزﺷﮕﺎه ﺷﻠﻮغ و ﭘﺮازدﺣﺎم ﻛﻪ اﻓﺮاد ﺑﺮای ورود ﺑﻪ آن، ﺳﺎﻋﺖﻫﺎ زﻳﺮ آﻓﺘﺎب ﺗﺎﺑﺴﺘﺎن در ﺻﻒ اﻳﺴﺘﺎدهاﻧﺪ و دو ﺗﻴﻢ در آن ﺑﺎ ﻫﻢ رﻗﺎﺑﺖ میﻛﻨﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻃﻮر سنتی رﻗﻴﺐ و ﺑﻠﻜﻪ دﺷﻤﻦ ﻫﻢ ﻣﻌﺮفی ﺷﺪهاﻧﺪ و ﺑﺮد و ﺑﺎﺧﺖ در آن ﺑﺎزی ﺑﺮای ﺑﺎزﻳﻜﻨﺎن و ﻃﺮﻓﺪاران آﻧﺎن در ﺣﻜﻢ ﻣﺮگ و زﻧﺪگی اﺳﺖ.
ﮔﺮﭼﻪ از ﻧﻈﺮ آﻣﺎری، اﺣﺘﻤﺎل درﮔﻴﺮی فیزیکی در اﻳﻦ ورزﺷﮕﺎه، ﺑﺴﻴﺎر بیشتر از آن ﻣﺤﻔﻞ ادبی اﺳﺖ، ﺑﺎ اﻳﻦ ﺣﺎل، ﺟﺒﺮ ﺷﺮاﻳﻂ نمیﺗﻮاﻧﺪ ﺑﺎﻋﺚ ﺷﻮد ﻛﻪ ﻫﻤﻪی اﻓﺮاد در اﻳﻦ ورزﺷﮕﺎه دﺳﺖ ﺑﻪ ﺧﺸﻮﻧﺖ ﺑﺰﻧﻨﺪ؛ یعنی ﺟﺒﺮ ﺷﺮاﻳﻂ ﺑﻪ ﻫﻴﭻ وﺟﻪ ﻗﺎﺑﻞ اﻧﻜﺎر ﻧﻴﺴﺖ اﻣﺎ در ﻫﻤﺎن ﺣﺎل، ﺟﺒﺮ ﺷﺮاﻳﻂ ﺑﻪ ﻫﻴﭻ وﺟﻪ ﭘﻴﺶبینی ﻛﻨﻨﺪهی اﻳﻦ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ یک ﻓﺮد ﺣﺘﻤﺎً وارد درﮔﻴﺮی ﺷﻮد.
بهﻧﻈﺮ میرﺳﺪ ﻛﻪ از ﻧﻈﺮ آﻣﺎری و ﻫﻨﮕﺎمی ﻛﻪ راﺟﻊ ﺑﻪ یک «ﺟﺎﻣﻌﻪ» ﺻﺤﺒﺖ میﻛﻨﻴﻢ، ﻻزم اﺳﺖ ﻧﮕﺎهﻣﺎن بیشتر ﺑﻪ «ﺟﺒﺮ ﺷﺮاﻳﻂ» ﺑﺎﺷﺪ درﺣﺎلی ﻛﻪ ﻫﻨﮕﺎمی ﻛﻪ راﺟﻊ ﺑﻪ یک ﻓﺮد ﺻﺤﺒﺖ میﻛﻨﻴﻢ، ﻧﮕﺎهﻣﺎن ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻪ «ﻣﺴﺆوﻟﻴﺖ ﻓﺮدی» و «ﺣﻖ اﻧﺘﺨﺎب» آن ﺷﺨﺺ ﺑﺎﺷﺪ.
ﻣﺜﺎلی میزنم:
ﻣﻤﻜﻦ اﺳﺖ ﺷﻤﺎ از ﻣﻦ ﺑﭙﺮﺳﻴﺪ ﻛﻪ از ﻧﻈﺮ ﻣﻦِ روانﭘﺰشک، ﭼﻪ دلیلی دارد ﻛﻪ ﺑﺪاﺧﻼقیﻫﺎی زﺑﺎنی ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻏﻴﺒﺖ، ﺗﻬﻤﺖ، دروغﮔﻮیی، ﺷﺎﻳﻌﻪﺳﺎزی و… در ﻣﻠﺖ ﻣﺎ ﺷﺎﻳﻊﺗﺮ از برخی ﻣﻠﻞ دﻳﮕﺮ اﺳﺖ؟ ﭘﺎﺳﺦ ﺑﻨﺪه اﻳﻦ اﺳﺖ:
ﻗﻄﻌﺎً ﻣﻠﺖ ﻣﺎ «ﺑﺪذات» ﺗﺮ از ﻣﻠﺖﻫﺎی دﻳﮕﺮ ﻧﻴﺴﺖ. آن ﭼﻪ ﻣﻮﺟﺐ ﺷﻴﻮع ﺑﺎﻻی اﻳﻦ ﻋﺎدات ﺑﺪ در ﺟﺎﻣﻌﻪی ﻣﺎ ﺷﺪه، «ﺷﺮاﻳﻂ ﺑﺪ» اﺳﺖ ﻛﻪ وارث آن ﺑﻮدهاﻳﻢ ﻧﻪ «ذات» ﻣﺮدم اﻳﺮان.
دو دﺳﺘﻪ از ﺷﺮاﻳﻂ ﺑﺎﻋﺚ ﺷﻴﻮع اﻳﻦ ﻋﺎدات ﻧﺎﻣﻄﻠﻮب در یک ﺟﺎﻣﻌﻪ میﮔﺮدﻧﺪ. یکی اﻳﻦ ﻛﻪ در ﺟﻮامعی ﻛﻪ «ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻔﺎهی» ﺑﺮ «ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻣﻜﺘﻮب» ﻏﺎﻟﺐ اﺳﺖ، اﻳﻦ ﻋﺎدات منفی ﻫﻢ رواج بیشتری پیدا میکند. ﻫﺮﭼﻪ بیشتر در یک ﺟﺎﻣﻌﻪ، ﻣﺮدم اﻫﻞ ﺧﻮاﻧﺪن و ﻧﻮﺷﺘﻦ ﺷﻮﻧﺪ، بیشتر ﻛﺘﺎب ﺑﺨﻮاﻧﻨﺪ، بیشتر ﻧﺎﻣﻪ ﺑﻨﻮﻳﺴﻨﺪ، بیشتر ﻳﺎدداﺷﺖ ﺑﺮدارﻧﺪ، بیشتر ﮔﺰارش ﺑﻨﻮﻳﺴﻨﺪ و بیشتر ﻣﺠﻠﻪ و روزﻧﺎﻣﻪ ﺑﺨﻮاﻧﻨﺪ، کمتر دﭼﺎر دروغگویی و ﺷﺎﻳﻌﻪ و ﻏﻴﺒﺖ و ﺗﻬﻤﺖ میﺷﻮﻧﺪ.
دوﻣﻴﻦ ﻋﺎﻣﻞ رواج اﻳﻦ ﻋﺎدات ﺑﺪ، ﻣﺤﺪودﻳﺖ رﺳﺎﻧﻪﻫﺎی رسمی در اﻛﺜﺮ ﻛﺸﻮرﻫﺎی ﻋﻘﺐﻣﺎﻧﺪه اﺳﺖ. ﻫﺮﭼﻪ در ﺟﺎﻣﻌﻪای رﺳﺎﻧﻪها ﻣﺤﺪودﺗﺮ ﺷﻮﻧﺪ، ﺧﺒﺮﻧﮕﺎران و اﺻﺤﺎب رﺳﺎﻧﻪ بیشتر زﻳﺮ ﺗﻬﺪﻳﺪ ﺳﺎﻧﺴﻮر تعطیلی ﻗﺮار داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ و ﻋﺮﺻﻪ ﺑﺮ ﻣﻄﺒﻮﻋﺎت ﺗﻨﮓﺗﺮ ﺷﻮد، دروغ و ﺷﺎﻳﻌﻪ و ﺗﻬﻤﺖ ﻧﻴﺰ رواج بیشتری پیدا میکند.
ﺑﺎ اﻳﻦ ﺗﻔﺎﺻﻴﻞ اﮔﺮ از ﺑﻨﺪه ﺑﭙﺮﺳﻴﺪ در ﺳﻄﺢ ﻛﻼن، ﻋﺎﻣﻞ اﻳﻦ ﻋﺎدات ﺑﺪ ﭼﻴﺴﺖ؟ ﻗﻄﻌﺎً نمیگویم ﻣﺮدم ﺑﺪذات و ﺑﺪاﺧﻼﻗﻨﺪ، ﺑﻠﻜﻪ میﮔﻮﻳﻢ ﻣﺮدم در ﺷﺮاﻳﻂ ﺑﺪی ﮔﻴﺮاﻓﺘﺎدهاﻧﺪ اﻣﺎ اﮔﺮ ﺷﻤﺎ ﺑﻪﻋﻨﻮان یک ﻓﺮد ﺑﻪ ﻣﻄﺐ ﻣﻦ ﺑﻴﺎﻳﻴﺪ و ﺑﮕﻮﻳﻴﺪ دﭼﺎر ﻋﺎدت ﺑﻪ دروغگویی ﻳﺎ ﻏﻴﺒﺖﻛﺮدن ﻫﺴﺘﻴﺪ، ﻣﻦ ﻫﻴﭻﮔﺎه نمیﮔﻮﻳﻢ ﺗﻘﺼﻴﺮ ﺷﻤﺎ ﻧﻴﺴﺖ و ﺷﻤﺎ در ﺷﺮاﻳﻂ ﺑﺪ ﮔﻴﺮ اﻓﺘﺎدهاﻳﺪ، ﺑﻠﻜﻪ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ میﮔﻮﻳﻢ ﺷﻤﺎ ﻣﺴﺆول اﻳﻦ ﻋﺎدت ﺑﺪ ﻫﺴﺘﻴﺪ و ﻣﻦ، ﺷﻤﺎ را ﻣﺠﻬﺰ ﺑﻪ ﻣﻬﺎرتﻫﺎیی میﻛﻨﻢ ﻛﻪ ﺑﺘﻮاﻧﻴﺪ ﺧﻮدﺗﺎن را ﺑﻬﺘﺮ ﻣﺪﻳﺮﻳﺖ ﻛﻨﻴﺪ، ﭼﺮاﻛﻪ در همین ﺷﺮاﻳﻂ اﺟﺘﻤﺎعی ﻧﻴﺰ ﺑﺴﻴﺎری ﻛﺴﺎن ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺧﻮد را از اﻳﻦ ﻋﺎدات ﻧﺎﻣﻄﻠﻮب ﺣﻔﻆ میﻛﻨﻨﺪ و اﺳﺎﺳﺎً ﻓﻀﻴﻠﺖ اﺧﻼق ﻧﻴﻜﻮ در اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﺎ ﺑﺘﻮاﻧﻴﻢ ﺑﺎ وﺟﻮد ﺷﺮاﻳﻂ ﻧﺎﻣﻨﺎﺳﺐ، ﺧﻮد را ﻣﺪﻳﺮﻳﺖ ﻛﻨﻴﻢ و ﺑﻪ رذاﺋﻞ آﻟﻮده ﻧﺸﻮﻳﻢ.
ﻛﻮﺗﺎه ﺳﺨﻦ اﻳﻦ ﻛﻪ اﮔﺮ ﻗﺮار اﺳﺖ ﻣﺸﻜﻼت ﻛﻼن ﻣﺎن ﺣﻞ ﺷﻮﻧﺪ، ﻧﻤﻲﺗﻮاﻧﻴﻢ ﺑﺎ «ﻧﮕﺎه بالینی» ﺑﻪ درﻣﺎن تک تک اﻓﺮاد ﺑﭙﺮدازﻳﻢ. ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻪ ﺗﻐﻴﻴﺮ ﺷﺮاﻳﻂ ﺑﻴﻨﺪﻳﺸﻴﻢ و از آن سو اﮔﺮ ﻗﺮار اﺳﺖ ﻣﺸﻜﻞ ﻣﻦ ﺣﻞ ﺷﻮد، ﻧﺒﺎﻳﺪ ﺑﺎ ﺑﻬﺎﻧﻪﻛﺮدن ﺷﺮاﻳﻂ اﺟﺘﻤﺎعی، از زﻳﺮ ﺑﺎرﻣﺴﺆوﻟﻴﺖ ﻓﺮدی ﺷﺎﻧﻪ ﺧﺎلی ﻛﻨﻢ.
دکتر محمدرضا سرگلزایی ـ روانپزشک
مطالب مرتبط
- از اپیکور تا سعدی
- میلان کوندرا و توتالیتاریسم
- تا ندانی که سخن عین صواب است مگوی!
- نقص های فردی و مسئولیت اجتماعی
لینک کوتاه مطلب: https://drsargolzaei.com/?p=119
1 دیدگاه
پینگ کردن: ریشههای خشونت - دکتر محمدرضا سرگلزایی - روانپزشک