آزمون استخدامی برای پیر طریقت
«کارل گوستاو یونگ»، روانپزشک سوئیسی، در کتاب «سمینار یونگ درباره زرتشت نیچه» با زبان طنز میگوید:
«اگر یک روز با کسی برخورد کردید که تصور کردید یک پیر طریقت یا مرشد معنوی است از او بخواهید پرواز کند یا روی آب راه برود!»
یونگ میخواهد بگوید تصور خیالی که ما از یک راهنمای معنوی داریم گاهی اوقات آسیبهای جدی به ما وارد میکند. ما بر اساس قصهها، کارتونها، شعرها و فیلمها در انتظار ملاقات با کسی هستیم که بتوانیم سر بر آستان او بگذاریم و بخوانیم:
بر آستان جانان گر سر توان نهادن
فریاد سربلندی بر آسمان توان زد
تصور میکنیم روزی کسی با محاسن سفید از راه خواهد رسید و به تمام سوالات ما پاسخهای وحیانی و شهودی و ماورایی خواهد داد و ما خود را به تمامی به او خواهیم سپرد که:
به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
که سالک بیخبر نبود ز راه و رسم منزلها
و فریاد سر خواهیم داد که: «شمس من و خدای من!»
یونگ برای این که ما را از غرق شدن در این افسانهها نجات دهد به ما یادآوری میکند که پیر طریقت و شیخ مراد در این افسانهها به آسمان میپرید، طی الارض میکرد و بر آب قدم میزد، اگر میخواهید «مطیع اوامر» کسی باشید ببینید چه چیزی از افسانهها در وجود او پیدا میکنید.
خطر غرق شدن در افسانههایی شبیه «شمس و مولانا» کم نیست. برخی با «رهبران سیاسی» چنان تعامل میکنند که گویا در مقابل یک مرشد خطاناپذیر افسانهای قرار دارند!
رهبران سیاسی بر اساس یک قرارداد اجتماعی دارای اختیارات ویژه شدهاند نه بر مبنای ارائه معجزه و کرامت!
گروهی از کاردینالها پس از فوت پاپ دور هم جمع میشوند و با بحث و گفتگو و شورا و رای گیری از بین خودشان پاپ جدید انتخاب میکنند. آن وقت ببینید چقدر مسخره و مضحک است که همین «ریش سفیدهای واتیکان» در سال ۱۸۶۹ میلادی تصویب کردهاند که چون «روح القدس» در هنگامه انتخاب پاپ ریش سفیدها را هدایت میکند پس پاپ انتخاب شده در انجام وظایفش «خطاناپذیر» است!
گاهی این خطا در رابطه درمانی هم ایجاد میشود. کم پیش نمیآید که درمانجو و درمانگر گرفتار قصه «شمس و مولانا» هستند!
درمانگر از جایگاه حرفهای به جایگاه اسطورهای میلغزد و درمانجو را هم با خودش به دره میاندازد.
قصه شمس و مولانا در دنیای امروزی هم کم بازتولید نمیشود. در داستانهای «کیمیاگر»، «بریدا» و بسیاری دیگر از آثار «پائولو کوئیلو» یک استاد عجیب و غریب ظاهر میشود و معجزات و کراماتی از خود نشان میدهد و مسیر رشد معنوی یک سالک را به شکلی «جهشی» تغییر میدهد.
در فیلمهای سینمایی زیادی یک پیرمرد فرتوت (که اغلب هم چینی است!) از راه میرسد و اکسیر اعظم را در اختیار جوانی به بنبست رسیده میگذارد و او ناگهان تبدیل به یک قهرمان میشود!
باید بهخاطر داشته باشیم که اغلب قصهها، روایت جهان آن گونه که هست نیستند، هر چه هم جذاب و دلنشین باشند، قصهها بازسازی جهان به شکلی که دوست داریم باشد هستند.
این جهان خیالی میتواند الهام بخش و آموزنده باشد ولی اشتباه گرفتن آن با جهان فیزیکی ممکن است سقوطهای دردناک یا حتی مرگباری را برای یک فرد یا یک ملت به همراه داشته باشد.
دکتر محمدرضا سرگلزایی _ روانپزشک
مطالب مرتبط
- تعهد اجتماعی هنر و ادبیات، نقد داستان فیلم رگ خواب و خشونت علیه زنان
- زندانیان امید واهی!
- انتظار کشیدن زیر درخت کاج
لینک کوتاه مطلب: https://drsargolzaei.com/?p=178