آیا فمینیسم بدون سوسیالیسم ممکن است؟
.
فمینیسم چیست؟
«مارلین لگیت» کتابی دربارۀ تاریخ فمینیسم نوشته که با نام «زنان در روزگارشان» با ترجمۀ «نیلوفر مهدیان» توسط «نشر نی» منتشر شده است. «لگیت» تاریخ فمینیسم را در سه سطح بررسی میکند.
سطح اوّل عصیانهای فردی علیه تعریف نهادینۀ زنانگی در جامعه است. شاید رهبانیت «رابعه عدویه»، کشف حجاب «طاهره قره العین» و اشعار اروتیک «فروغ فرخزاد» را بتوان نمونههایی از این سطح فمینیسم در جامعۀ ما بهحساب آورد.
سطح دوّم فمینیسم، به تغییر گستردهتر در فرهنگ جامعه بستگی دارد:
گسترش این نگرش که سنّتهای اجتماعی نه اموری الهی، که قراردادهایی بشری هستند. بر این اساس کتاب «تبارشناسی اخلاق» ویلهلم فریدریش نیچه و کتاب «تاریخ جنسیت» میشل فوکو را میتوان حرکتهایی فمینیستی محسوب کرد.
در سطح ملّی هم میتوان کتابهای امثال «احمد کسروی» و «صادق هدایت» را در این طبقه از جنبش فمینیسم قرار داد. گرچه بهظاهر ممکن است تکیۀ خاصی بر مسائل زنان در آنها نبینیم.
سطح سوم فمینیسم، ایجاد یک «آگاهی طبقه» در زنان است که منجر به ایجاد جنبشهای اجتماعی احقاق حقوق زنان میشود. نمونهای از این جنبشها، جنبش حق رأی زنان در اواخر قرن نوزدهم بود که منجر به تصویب اصلاحیۀ نوزدهم قانون اساسی ایالات متحده شد که در سال 1920 میلادی حق رأی زنان را به رسمیت شناخت.
بنابراین پیش از آنکه به سئوال مطرحشده در عنوان مقاله پاسخ دهم باید روشنکنم که مقصودم از فمینیسم کدامیک از سطوح فمینیسم است. منظور من، سطح دوّم فمینیسم است بهاین معنا که یکی از سنّتهای فکری نهادینه به چالش کشیدهشود که اتّفاقاً در تغییر شرایط اجتماعی زنان اهمّیت دارد.
سنّت فکری مذکور این است: «سکس، سرویسی است که زن به مرد میدهد و باید در قبال آن امتیازی دریافتکند». ریشۀ این سنّت فکری به عصر شکار بر میگردد! گوشت در برابر سکس!
در عصر شکار، تأمین مواد غذایی کاری دشوار بود که نیاز به قدرت عضلانی زیاد داشت. از یک طرف ضعف عضلانی زنان مانع موفقّیت آنها در جمعآوری غذا میشد و از دیگر سو بارداری، زایمان و شیردهی مکرّر زنان که از نوجوانی تا سالمندی آنها را اشغال میکرد امکان جستجوی غذا را برای آنان محدود میکرد.
نتیجه اینکه زنان قدرت تأمین غذای خود و فرزندانشان را نداشتند و مجبور بودند برای اینمنظور به مردان متّکی باشند. این شرایط ایجاب میکرد که زنان تأمین نیاز جنسی مردان را منوط به دریافت غذا کنند.
بنابراین در عصر شکار، «فاحشگی» رفتار نرمال و همگانی زنان بود. شرایط فوق، با تغییراتی در عصر کشاورزی نیز ادامه یافت امّا عصر صنعتی شرایط جدیدی ایجاد کرد: فعالیت تولیدی نیازی به قدرت عضلانی نداشت بنابراین زنان فرصتی برابر مردان برای تأمین غذا داشتند.
همزمان ابداع روش مؤثر جلوگیری از بارداری (کنتراسپشن) باعث شد که زنان مجبور نباشند همه دوران مفید عمر خود را صرف بارداری، زایمان و بچّهداری کنند. بنابراین زنان میتوانستند به فعالیت جنسی خود نه به عنوان کالایی برای فروش بلکه به فرصتی برای لذّت بنگرند. پس انتظار میرفت که زنان تجارت «سکس در برابر غذا»، «تمکین در برابر نفقه» و «لذّت در برابر امنیت» را کنار بگذارند امّا چنین نشد. چهچیزی مانع شکستهشدن این سنّت فکری است؟
کالا به عنوان «فتیش»
«فتیش» به معنای شیء مقدّس است. در روانپزشکی اصطلاح «فتیشیسم» در مورد کسانی بهکار میرود که تنها در حضور یک شیء خاص (مثلاً کفش قرمز پاشنهبلند در یک زن) تحریک جنسی پیدا میکنند.
«کارل مارکس» پایهگذار مارکسیسم، مبحثی را تحت عنوان «کالا به عنوان فتیش» مطرح کردهاست. از نظر او، در جامعۀ سرمایهداری (کاپیتالیسم)، شیء برای نیاز عینی خریداری نمیشود بلکه خرید اشیاء جنبۀ «افسونزدگی» به خود میگیرد!
انسانها بهگونهای به اشیاء پشت ویترینها مینگرند که گویی آنها اشیائی متبرّک و مقدّساند که برای تعمید و رستگاری ضروریاند! به قول «اریک فروم» روانکاو اومانیست «داشتن جای بودن را میگیرد».
این «افسونزدگی» محصول سیکل معیوب نظام کاپیتالیستی است: ما تولید میکنیم تا مصرف کنیم و مصرف میکنیم تا تولید کنیم! در نظام کاپیتالیستی پس از انقلاب صنعتی، ماشینها باری که بر دوش «بردگان» بود را به دوش گرفتند امّا به «بردگان» وظیفۀ جدیدی محول شد:
خرید بیش از نیاز!
بهراه افتادن رسانههای فراگیر در عصر صنعتی این فرصت را به صاحبان سرمایه داد که افسون خود را بهراه بیاندازند و در این بازی، قرار شد سهم بیشتری به زنان داده شود زیرا زنان به دلیل غلبۀ «آگاهی جمعی»شان بر «آگاهی فردی» (به تعبیر دیگر تلقین پذیری بیشتر) مخاطبان مهمتری تلقی میشوند. تبلیغات نظام سرمایهداری که برای تبلیغ یک کیف تمام برجستگیها و فرو رفتگیهای بدن زنان را آگراندیسمان میکند، فرهنگ «نمایش جنسی» یا به تعبیر روانپزشکی exhibitionism را رواج میدهد، گرچه شیوع بالای این نوع «خودنمایی جنسی» -که در عصر شکار ضرورت بود و در عصر فراصنعتی غیرضروری- باعث میشود که منابع روانشناسی و روانپزشکی نیز در موردهای نمونه (case reports) به این «نمایشگری فرهنگی» کمتر بپردازند.
جرّاحیهای زیبایی افراطی، تزریق در گونه و لبها، استفادۀ افراطی از مواد آرایشی و لباسهای محّرک و بدننما نگاه جنسیتّی و جنسی (sexism) را زنده نگه میدارد و مانع از این میشود که به زن -و نیز به مرد- فارغ از کروموزومها و اندامهای تناسلیشان نگاه کنیم. تنها در افول نظام سرمایهداری است که sexism جای خود را به Feminism میدهد.
کدام سوسیالیسم؟
در ابتدای مقاله، منظورم از فمینیسم را روشن کردم. اکنون جا دارد منظورم از سوسیالیسم را هم بیان کنم. بدیهی است که سوسیالیسم نام یک نظام اجتماعی-اقتصادی است و مرتبط شدن آن با استالینیزم شوروی و آلمان شرقی سابق و توتالیتاریسم کره شمالی صرفاً دلایل تاریخی داشته است. به قول «ارنستو چگوارا» ادعای مارکسیستبودن روسها به اندازۀ ادعای مسیحیبودن پاپ مضحک است!
نظام سوسیالیستی نظامی است که با وضع قوانین اقتصادی در زمینۀ قانون کار (حقوق کارگران)، قوانین مالیاتی و توزیع هوشمندانۀ منابع ملی فاصلۀ سقف و کف درآمد کاهش پیدا کند. گرچه کارل مارکس اعتقاد دارد سوسیالیسم واقعی محصول نظام تولید است نه نظام توزیع.
او سوسیالیسم را سرنوشت نهایی نظام سرمایهداری میداند: شرایطی که افزایش تولید منجر به در دسترس بودن کالا برای همه حتی بدون اجبار به کارکردن میشود! از نظر او کسانی که سوسیالیسم را محصول تغییر نظام توزیع میدانند «سوسیالیستهای تخیلی» هستند. اما اگر مارکس زنده میماند و میدید که روزی آمریکاییها گندمها را در دریا ریختند تا قیمت گندم پایین نیاید شاید قانع میشد که تنها راه تحقق سوسیالیسم تغییر در نظام توزیع است.
دکتر محمدرضا سرگلزایی – روانپزشک
.
مطالب مرتبط
- فمینیسم شترمرغی
- دیستوپیای سرمایه داری
- من امیدوارم
- شکاف طبقاتی: بمب ساعتی!
- آزادی و تاریخ
- گرامشی، هژمونی و فرودستان پرستشگر
Photo From: medium.com/
لینک کوتاه مطلب: https://drsargolzaei.com/?p=580
این مطلب به زبانهای English در دسترس است