اسطوره، اقتصاد و اخلاق جنسی
.
جیمز جورج فریزر (James George Frazar)
«جیمز جورج فریزر» (1941-1854) دانش آموختهی ممتاز «ترینیتی کالج کمبریج» در رشته «متون کلاسیک» بخش بزرگی از عمر خود را صرف «مردمشناسی اقوام باستانی» کرد که حاصل آن آثار زیر است:
«توتمیسم» (۱۸۸۷)، «شاخه زرین» (۱۸۹۰)، «وظیفهی روح» (۱۹۰۹)، «اعتقاد به فناناپذیری و پرستش مردگان» (۱۹۱۳)، «دانش عوام درعهد عتیق» (1918), «پرستش طبیعت» (1926)، «انسان، خدا و جاودانگی» (1927)، «اسطورههای منشا آتش» و «رشد نظریهی مُثُل افلاطون» (1930)، «بافههای انبارشده» (1931)، «ترس از مردگان در دین ابتدایی» (1933) و «گزیدهمردمشناسی»(1938).
شاخه زرین
این کتاب معروفترین اثر فریزر است که پساز انتشار اول در 1890، در سال های 1900 و 1906 مورد ویرایش قرارمیگیرد. «شاخه زرین» اثری دورانساز است که میخواهد وجه مشترک تقریبا همه ادیان ابتدایی را باهم و با ادیان جدیدتر مثل مسیحیت نشاندهد. تز کتاب این است که همهی ادیان، در اصل، آیینهای «باروری» بودهاند.
فریزر در این کتاب میگوید:
«اگر آزمون حقیقت با نمایش دستها یا سرشماری صورت میگیرد، نظام جادو خیلی بیش از کلیسای کاتولیک حق دارد به شعار مغرورانهی «آن چه همه، همیشه، در همهجا بدان معتقدند» به عنوان مدرک موثق و مسلم صحت خود متوسل شود».
«شاخه زرین» در بهار 1383 با ترجمهی «کاظم فیروزمند» توسط نشر آگه به فارسی انتشار یافته و تاکنون به چاپ ششم رسیده است.
.
غذا، خدا، آئین
«کارل مارکس»، فیلسوف آلمانی قرن بیستم، میگوید:«بگو غذای تو چیست تا بگویم خدای تو کیست». آنگونه که «یوستین گرودر» فیلسوف معاصر نروژی نظریه مارکس را شرح میدهد، مارکس اعتقاد داشت که «اقتصاد، زیربنای فرهنگ است».
برای مثال، فرهنگ عمومی دو کشور ایران و ترکیه را در نظر بگیرید، دو کشور همسایه، با جمعیت برابر و مساحت نزدیک و تاریخ مشابه. همزمان در هر دو کشور حرکت از نظام اقتصادی فئودالیزم به نظام اقتصادی کاپیتالیسم شروع شد. «مصطفی کمال آتاتورک» و «رضا شاه پهلوی» در یک زمان با شیوه «تجدد آمرانه» سعی در فروپاشیدن نهادهای عصر کشاورزی (مذهب – قبیله – نظام ملوک الطوایفی) و ایجاد نهادهای عصر صنعت (سکولاریزم – ملی گرایی – دولت مرکزی) کردند.
در واقع آنها در جهت تغییر دادن تعاملات اقتصادی و فرهنگ تلاش کردند، اما به دلیل تفاوت «منابع اقتصادی» نتیجه این دو تلاش یکی نشد: ترکیه به دلیل وابستگی به درآمد گردشگری (توریسم) سکولار شد و بهتدریج حکومت نظامی حاکم بر آن نیز جای خود را به نظام پارلمانی داد تا علاوه بر عضویت در«ناتو» به عضویت در«اتحادیه اروپا» نیز پذیرفته شود. اما وجود «نفت» به عنوان منبع اقتصادی ایران تمام تلاشها در جهت زدودن نهادهای عصر فئودالیته را خنثی کرد.
بر مبنای نظریه مارکس، مذهب انسان در هر دوره، تجلی ذهنی تعاملات عینی اقتصادی بودهاست. در عصر شکار و میوه چینی که بشر هیچ کنترلی بر منابع اقتصادی خود نداشت، در ذهن او خدایان متعدد حاکم بر طبیعت در حال رقابت و نزاع با یکدیگر بودند، یکی باران میفرستاد و دیگری طوفان و بشر گرفتار در بین این نیروهای عظیم و غیرقابل پیشبینی دست به دامن رصد کردن تغییرات زمین و آسمان میشد تا کمی شرایط را برای خود قابل پیشبینیتر سازد.
نتیجه این توجه همراه با نگرانی (ترصد= Hypervigilance) این بود که بشر در ابرها و کوهها چشم و ابروی هیولایی را ببیند و در امواج دریا یا غرش رعد صدای عربدههای ربالنوعی را بشنود (فرآیند روانی Pareidolia و Affective illusion) در نتیجه، همه پدیدههای طبیعی دارای روحی شبه انسانی شدند (Anthropomorphism) و مذهب به شکل تعامل دائمی با طبیعت، گفتگو با درخت و کوه و آب و شکار درآمد. نمونه چنین مذهبی را در «نامه رئیس سرخپوستان سیاتل به رئیس جمهور آمریکا» می توانید بخوانید. (ر.ک.قدرت اسطوره: جوزف کمبل).
عصر شکار با اکتشاف کشاورزی و دامپروری به پایان رسید و منبع اقتصادی بشر خاک حاصلخیز و باران کافی شد. رفتار اقتصادی مناسب در این عصر، انضباط و دیسیپلین بود لذا تعامل اقتصادی به صورت نظام سلسله مراتبی درآمد.
نتیجه این سلسله مراتب اجتماعی (هیارشی)، لزوم ثبات در حاکمیت (الیگارشی) بود. تبدیل شرکای هم قبیله (کومون) به ارباب و کدخدا و مباشر و کارگر و ایجاد نظام منسجم بردهداری (Racism) و تفکیک حقوق مردوزن (Sexism) از نتایج فرهنگی عصر کشاورزی بودند.
«جیمز جورج فریزر» مطالعه آئینهای مذهبی انسان را از عصر کشاورزی آغاز میکند. عصری که انسان نگاه به زاد و ولد حیوانات و رویش گیاهان دارد و از آنجا که «تولیدمثل»، منبع اقتصادی او را شکل میدهد، فرهنگ او نیز بر گرد این محور میگردد.
تابو
«زیگموند فروید»، پایهگذار روانکاوی، تابو شدن رابطه جنسی را ناشیاز احساس گناه جوانان قبیله پس از بهقتل رساندن رئیس- پدر میداند. رئیس – پدر (توتم) همه زنان قبیله را اعضای حرمسرای خود میدانست و جوانان قبیله که با قانون رئیس – پدر از رفتار جنسی محروم مانده بودند همدست میشوند و «توتم» را بهقتل میرسانند. پس از این قتل، تابو شدن رفتار جنسی به دو دلیل ممکن است رخ دادهباشد:
- برای حل و فصل احساس گناه قتل پدر (عقده اودیپال جمعی) جوانان قبیله محدودیتهایی را برای رابطه جنسی قرارداد کردند تا با رفتاری خودشکنانه (مازوخیستیک) تاوان قتل «توتم» را بپردازند. (ر.ک.توتم وتابو: زیگموند فروید).
- محدود کردن مردان از رابطه جسنی فراگیر، باعث پیشگیری از ظهور توتم دیگری میشد که همه زنان قبیله را حق خود بداند و سناریوی قبلی تکرار شود.
اما نگاه «فریزر» به ماجرا کاملا متفاوت است: آنچه باعث «آئینی» (Ritualistic) شدن سکس شده است نه احساس گناه بلکه امید تنظیمکردن رفتار آمیزشی دامها و کشت و زرع از طریق «مناسک جنسی» انسان بودهاست.
«فریزر» در فصل هفتم کتاب «شاخه زرین» با عنوان «وصلت مقدس» بهتفصیل گزارشات مردمشناسی خود را ارائه میکند که نشان میدهد تبدیل شدن رفتار جنسی از تلاشی برای لذت به رفتاری آئینی با قصد و نیت تنظیم تولیدمثل منابع غذایی بوده است. فرآیند ذهنی «جادو مدار» (Magical Thinking) باعث میشده که بشر تصور کند با به نمایش گذاردن سکس قانونمند میتواند به دامها و باغ و زرع خود بیاموزد که از رفتار غیرقابل پیشبینی حذر کنند.
فضیلت پُرزایی در مذاهب عصر کشاورزی یکی دیگر از ثمرات فرهنگی این دوره اقتصادی بودهاست. در این مذاهب، پیامبران به زیادی جمعیت امتشان افتخار میکردهاند!
از آیین قربانی تا تقدس بکارت
در عصر شکار، بشر خدایان را نیز مانند خود، شکارچی میدید. بیتابی و نگرانی بشر «عصر شکار» با شکارکردن بهپایان میرسید. او میاندیشید خدایان نیز طالب شکارند و هرگاه شکار مناسبی در دست نباشد خشمگین میشوند و طوفان و زلزله بهراه میاندازند. چنین بود که در عصر شکار، قربانیکردن کودکان و جوانان برای فرونشاندن خشم خدایان تبدیل به مراسمی آئینی شد.
با ورقخوردن تاریخ اقتصادی بشر و ورود به «عصر کشاورزی»، قربانی نیز جنبهی جنسی پیداکرد. خدایان، نیازمند شکاری برای سد جوع نبودند بلکه آنان دختر جوان و زیبایی را برای همبستری میطلبیدند. اینچنین شد که آئین قربانی دختران جوان و زیبا که لباسی سپید برتن میکردند تا سرخی خونشان کاملا برای خدایان قابل رویت باشد جایگزین مراسمهای قبلی قربانی شد.
تکامل مغز بشر و تغییر مراسم قربانی
«رابین روبرتسون» اعتقاد دارد که مغز بشر در طول تاریخ رشد کردهاست. مغز بشر ابتدایی شبیه به مغز خزندگان خونسرد بود و فاقد احساسات وعواطف بود. بهتدریج مغز انسان صاحب «دستگاه لیمبیک» شد و عواطف، احساسات، همدلی، محبت و تعلق جای مهمی را در زندگی بشر اشغال کرد. (ر.ک.The beginner’s guide to Jung: Robin Robertson).
این اتفاق تکاملی مانع از این بود که انسان بهراحتی با قربانیشدن فرزندان خود موافقت کند. اینجا بود که قربانی شدن حیوانات برای فرونشینی گرسنگی خدایان، جایگزین قربانیشدن انسانها شد. اسطوره ارسال قوچ برای «حضرت ابراهیم» بهمنظور ذبح بهجای اسماعیل شروع نمادین این عصر جدید بود. اما با خدایان طالب آمیزش جنسی چه باید میکردند؟ چنین شد که «خون بکارت» وارد آئین نمادین آمیزش جنسی شد. اولین آمیزش هر دختر سهم خدایان بود تا مدتی وظیفه برداشتن پرده بکارت دوشیزگان و تقدیم خون آن به خدایان، وظیفه کاهن-حاکم بود و دختران شب پیش از ازدواج را با لباس سپید قربانی در معبد میگذراندند و صبح هنگام با لباس خونآلود معبد را ترک میکردند.
با ایجاد دولت-شهرها و نیاز به حاکمان جنگاور برای سازماندهی سپاه، نقش کاهن از نقش حاکم جدا شد و قدرت سیاسی کاهنان فروکاهیده شد. در نتیجه شب اول را عروس در حجله داماد میگذراند اما اهمیت اهدای دستمال سپید خونآلود و پوشاندن لباس سپید قربانی به عروس جایگزین نمادین مراسمی شد که در آن دخترکان بیچاره در آستان خدایان جان میباختند.
باکره مقدس
گرچه خدایان پذیرفتند که به دستمال آغشته بهخون راضی باشند، گهگاهی از این پیمان سر باز میزدند و دوشیزهای را نشان میکردند. در آئین میترائیسم این آناهیتای باکره بود که در حال شستشو در آب مورد نظر خدایان نرینه قرار گرفت و «میترا» (خدابانوی آفتاب) را باردار شد و در آئین مسیحیت مریم باکره دچار همان سناریو شد و مسیح را بار گرفت و در آئین زرتشت باکرهای در آخرالزمان در حال شستشو در دریاچهی هامون «سوشیانت» (پیامبر آخرالزمان) را باردار خواهدشد. (ر.ک.زرتشتیان، باورها و آئین ها: مری بویس)
با اینهمه اهمیت باکرگی عجیب نیست که در یک سوره قرآن، دوبار به باکرگی زنان بهشتی اشاره شدهاست! (سوره الرحمن- آیات 56 و 74).
دکتر محمدرضا سرگلزایی – روانپزشک
لینک کوتاه مطلب: https://drsargolzaei.com/?p=68