افیون تودهها یا روح یک جهان بیروح؟
«کارل مارکس» گفتهاست: «مذهب، افیون تودهها و روح یک جهان بیروح است!»
نظریهپردازان حوزه روانشناسی درباره دینداری، نظرات متفاوت و بلکه متضادی داشتهاند.
برخی دین را ساخته و پرداخته نهادهای قدرت قلمداد کردهاند. نهادهایی که با تعریف و ترویج سبک زندگی دینی سعی در اسیر کردن تودهها داشتهاند. نمونهای از چنین ماجرایی جامعه یونان باستان بود. در این جامعه دین اشراف با دین تودهها متفاوت بود! اشراف به خدایان المپ اعتقاد داشتند که گرچه آفریننده جهان هستند اما در اداره جهان نقشی ندارند و جهان بر اثر قواعد و علیّت کاملا مادی میچرخد و زندگی بعد از مرگ نیز وجود ندارد.
در همان جامعه، تودههای فقیر (شهروندان درجه دو)، دین دیونیزوسی-اورفئوسی داشتند که بر اساس آن انسانها پس از مرگ مورد رسیدگی قرار میگیرند و بر اساس عملکردشان در چرخه تناسخ (زندگیهای متوالی) جایگاه پیدا میکنند. در مذهب شهروندان درجه اول قدرت و خوشگذرانی فضیلت محسوب میشد. در حالیکه در مذهب شهروندان درجه دوم ریاضت و شکیبایی و قناعت فضیلت محسوب میشد!
جالب است که هم اکنون در جامعهی ما نیز همین الگو جریان دارد. متدیّنینی که بر جایگاه قدرت و ثروت تکیه زدهاند، در عمل، آئینی دارند که هیچ شباهتی به آنچه به متدیّنین فرودست توصیه و موعظه میکنند ندارد!
بهنظر میرسد این الگو در تاریخ ما هم جریان داشته، آنقدر که حافظ را به شکوه واداشته:
واعظان کاین جلوه بر محراب و منبر میکنند
چون به خلوت می روند آن کار دیگر میکنند
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس باز پرس
توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند؟!
گوئیا باور نمی دارند روز داوری
کاین همه قلب و دغل در کار داور میکنند
طبعاً این سبک دینداری مبتنی بر طبقهی اقتصادی را میتوان، ثمره همکاری بین نیاز روانی طبقهی فرودست به خیالبافی و فرار از واقعیت تلخ با منافع نهادهای قدرت (طبقه حاکم) دانست. اما نظریهپردازانی همچون «ویلیام جیمز»، «کارل گوستاو یونگ» و «ویکتور فرانکل» اعتقاد داشتند که نیاز دینی (به تعبیر ویکتور فرانکل غریزه دینی) عمیقتر و اصیلتر از آن است که آن را کاردستی نهادهای قدرت بدانیم. سوء استفادههای نهادهای قدرت از این غریزه نباید باعث این شود که این غریزه را انکار کنیم و اصل آن را نپذیریم.
من فکر میکنم پیش از آنکه راجع به دین و دینداری نظر دهیم لازم است به این نکته توجه کنیم که ما یک نوع دین و یک نوع دینداری نداریم، بلکه مذهب و تدیّن انواع و اقسامی دارند که هم از حیث ریشه (علت) و هم از حیث کارکرد (غایت) با یکدیگر متفاوتند.
بهنظر من بین دیناندیشان ایرانی، «دکتر عبدالکریم سروش» طبقهبندیهای جالبی راجعبه دینداری دارد. همچون دینداری مصلحت اندیش – دینداری معرفت اندیش – دینداری تجربت اندیش و نیز دین اکثری و دین اقلی. دینورزی مصلحت اندیش تامین کنندهی مصالح اقتصادی یا روانی انسانها است. دین ورزی معرفت اندیش به نقد دین میپردازد و نگاهی پژوهشگر و پرسشگر به حوزهی دین دارد. طبعاً دینداران مصلحت اندیش، دشمن جان دینداران معرفت اندیش هستند، چرا که نقدِ دین، کاسبی دین فروشان را کِساد میکند و چُرت از سر افیون زدگان میپراند.
امّا دین داری تجربت اندیش چیزی جدا از این دو عرصه است. این دین ورزی مختصّ کسانی است که دچار تجربهی دینی، تجربهی وحیانی و به تعبیر دکتر سروش تجربهی نبوی میشوند. کارل گوستاو یونگ بخش اعظم پژوهش خود را صرف بررسی روان شناسانهی این تجربیات دینی کرد که خلاصهی نظرات او در این زمینه را میتوانید در کتاب «روانشناسی دین» ترجمهی «فؤاد روحانی» بخوانید. بنده هم در این زمینه کتابی نوشتهام با عنوان «انسان، فلسفه، عرفان» که توسط انتشارات بهار سبز منتشر شدهاست.
همچنین در کتاب «شخصیت سالم» (نشر قطره) فصلی را راجع به دینداری سالم و ناسالم اختصاص دادهام که حداقل از حیث اختصار قابل پیشنهاد است.
دکتر محمدرضا سرگلزایی – روانپزشک
مطالب مرتبط
- فوکو – مارکس – فرهنگ – اقتصاد
- گرامشی- هژمونی- فرودستان پرستشگر
- تحلیلی جامعه شناختی از رمان برادران کارامازوف
- دین و اخلاق
- آنچه که حدی ندارد
Photo By: ReligionForBreakfast
لینک کوتاه مطلب: https://drsargolzaei.com/?p=170
این مطلب به زبانهای English در دسترس است