امان از این کلمات!
شاید یکسال قبل بود که زوج جوانی برای «زوجدرمانی» بهمن مراجعه کردهبودند. طبق معمول چنین جلساتی، هر کدام لیستی از گلایهها و نارضایتیها را در ذهنشان داشتند که یکییکی ذکر میکردند. یکی از این موارد برایم خیلی جالب بود.
خانم جوان گفت: «چون عقاید مذهبی برایم خیلی مهم بود، قبل از ازدواج به همسرم گفتم من دوست دارم همسرم مذهبی باشد و او گفت من مذهبیام؛ ولی بعد از ازدواج متوجه شدم که او نماز نمیخواند!». میدانید مرد جوان چه جوابی داد؟ با خونسردی پاسخ داد: «نمازخواندن ربطی به مذهبیبودن ندارد! من مذهبیام اما نماز نمیخوانم!»
نکتهی جالب چنین ماجرایی این است که ما آدمها حتی بر سر بدیهیترین کلمات هم توافق نداریم!
یک حکیم چینی سالها پیش گفته است:
«اگر روزی به امپراتوری برسم، دستور میدهم یک فرهنگ لغت جامع بنویسند زیرا بیشتر مشکلات مردم از سوءتفاهم بر سر کلمات ناشی میشود!.»
همین تعبیر را مولانا در حکایتی شیرین آورده است:
چهار دوست با یکدیگر کار میکردند و همراه هم درآمدشان را خرج میکردند. یکی از آنها فارس، دیگری ترک، سومی عرب و چهارمی رومی بود. یک روز درآمدی داشتند که میتوانستند علاوه بر نان، خوراکی دیگری هم بخرند. اولی گفت من امروز هوس «انگور» کردهام، بیایید این پول را صرف خرید انگور کنیم. دومی گفت تو از کجا آمدهای که همه تسلیم هوس تو بشویم، بیایید «ازوم» بخریم. سومی اعتراض کرد و گفت نخیر، امروز را «عنب» بخریم، نوبت بعد، آنچه شما میخواهید میخریم و چهارمی هم هیچکدام از پیشنهادات را نپذیرفت و تقاضای خرید «استافیل» داشت. بالاخره این قضیه موجب مشاجره بین آنها شد. حکیمی از کنار آنها گذشت و علت مشاجره را پرسید و هنگامی که حکایت را دانست خندید و گفت دوستان بر سر چه میجنگید؟ انگور همان عنب است و همان ازوم است و همان استافیل! این چهار کلمه، اسم یک میوه هستند، همهی شما یک چیز میخواهید ولی آن را به چهار گونه مینامید!
بسیاری از گرفتاریهای ما آدمها بر سر کلمات است! تعاریف ما از کلمات باهم متفاوت هستند. گاهی یککلمه را به کار میبریم در حالی که منظورهای متفاوتی داریم و گاهی کلمات متفاوتی را بهکار میبریم در حالی که یکچیز را میخواهیم! دختر و پسر جوانی قصد ازدواج دارند و در حال خرید عروسی و اجارهی سالن و سفارش شام هستند. بزرگترها در مورد تکتک این مسایل نظر میدهند. اگر از بزرگترها بپرسیم اسم این کار چیست؟ میگویند: «راهنمایی»، «دلسوزی»، «محبت» ولی اگر از عروس و داماد بپرسیم، این کار را «دخالت» مینامند.
امروزه زیاد میشنویم کسانی که برای اختلاف زناشویی مراجعه میکنند علت مشکلات خود را «دخالت» خانوادهها میدانند، در حالیکه آنچه به نظر عروس خانم دخالت است، به نظر آقا داماد دلسوزی پدرانه است و آنچه از نظر آقا داماد دخالت مادر زن است، از نظر عروس خانم حمایت مادرانه است!
ما کلمات را اختراع کردهایم تا منظورمان را به یکدیگر انتقال دهیم، اما گاهی کلمات توان حمل معنا را ندارند، اینجاست که باید در مورد آنها توضیح بیشتری بدهیم. مثلا به جای این که خانم به همسرش بگوید: «تو دیگر مرا دوست نداری!» میتواند بگوید: «اوایل ازدواجمان مرا مریمجان صدا میزدی، چند وقتی است که دلم برای جان گفتنت تنگ شده، وقتی میگویی جان دلم غش میرود، دوست دارم آنطوری صدایم کنی!»
حالا همسر مریم خانم دقیقا میداند چه چیزی کم است که مریم احساس کمبود میکند؛ دیگر لازم نیست برای اثبات اینکه «تو اشتباه میکنی، من تو را خیلی دوست دارم» به مباحثه بنشینند! و همسر مریمخانم هم به جای اینکه بگوید: «خانه باید نظم و ترتیب داشتهباشد!» میتواند بگوید: «مریمجان! وقتی من ظرفشویی را پر از ظرف کثیف میبینم بدنم مورمور میشود، «چندشم» میشود، مثل وقتی که تو «سوسک» میبینی، دچار چنین حالتی میشوم!»
طبیعی است که مریمخانمی که آنقدر به شوهرش علاقمند است که اینکه او با صفت «جان» صدایش بزند، برایش آنقدر مهم است، راضی نیست چنین احساس بدی در شوهرش ایجاد شود؛ اما اگر قرار باشد بر سر «نظم و ترتیب» وارد بحث شوند، این بحث ساعتها طول خواهد کشید!
مردم گاهی زیادی از کلمات کار میکشند! مثلا آدمهای زیادی پیش من میآیند و میگویند «افسرده» شدهاند. آنها گمان میکنند کلمهی «افسردگی» تمام وضعیت آنها را به من انتقال میدهد؛ در حالی که گاهی پشت کلمهی افسردگی نوجوان مغرور و پرتوقعی را میبینم که آن قدر امکانات دریافت کرده که هیچچیز راضیش نمیکند و این نارضایتی دایمی خود را «افسردگی» میداند!
گاهی در عمق کلمهی افسردگی، جوانی را میبینم که موهایش را به طرز عجیبی آرایش کرده و لباسهای خاصی پوشیده به طوری که توجه همه را به خود جلب میکند؛ او «ژست افسردگی» را هم همچون لباس و سربند و خالکوبیاش برای جلبتوجه با خود حمل میکند و با لحنی فیلسوفانه راجع به پوچ بودن زندگی و بیارزشی آن صحبت میکند، در حالی که داشتن گوشی جدید تلفن همراه آنقدر برایش مهم است که بر سر گرفتن پول بیشتر برای خرید آن، ساعتها با پدرش مشاجره داشته است!
حتی کسانی را دیدهام که «تنبلی» خود را افسردگی نام نهادهاند تا اهمال و بیمسؤولیتیشان را توجیه کنند! یکی از کارهای یک روانپزشک این است که کشف کند منظور مراجع از کلماتی مثل «افسردگی»، «اضطراب» و «وسواس» چیست!
شاید اگر روزی مجبور شویم سکوت کنیم، صادقانهتر با هم ارتباط برقرار کنیم! دروغگفتن با زبان بدن بسیار دشوار است. کسی که دروغ میگوید نمیتواند در چشمانمان نگاه کند! کسی که خجالت میکشد عرق میکند! خشم، چهرهمان را برافروخته میکند و خستگی، چهرهمان را در هم میبرد! آنقدر در بازی با کلمات غرق شدهایم که نگاه کردن به یکدیگر را فراموش کردهایم!
تصاویری که میبینیم و صداهایی که میشنویم واقعیتهای ناب دنیا هستند. کلمات، تعبیرات دستدوم و دستکاریشدهای هستند که جانشین واقعیت شدهاند!
در افسانههای مصر باستان آمده است که اسطورهای به نام «توت» کلمه را کشف کرد و آن را به نزد «آمون» برد تا در مورد آن نظر دهد. آمون که خردمندترین الههها بود، چند روزی تأمل کرد و سپس نظر خود را چنین اعلام کرد:
«کلمه» هم داروست و هم زهر! هم به فهم ما کمک میکند و هم مانع فهم ما میگردد! با دقت و احتیاط باید آن را به کار برد!
میگویند عصر ما، عصر اطلاعات است، میگویم عصر ما، عصر «زبانبازی» و «بازی با کلمات» نیز هست! امان از این کلمهها!
دکتر محمدرضا سرگلزایی – روانپزشک
Photo From: evangelicalsforsocialaction.org
لینک کوتاه مطلب: https://drsargolzaei.com/?p=139
1 دیدگاه
پینگ کردن: تصرف عدوانی - دکتر محمدرضا سرگلزایی - روانپزشک