اگزیستانسیالیسم
گرچه واژهی «اگزیستانسیالیسم» ریشه در اروپای قرن بیستم دارد ولی نباید تفکر اگزیستانسیالیسم را محصول مدرنیتهی غربی دانست. زیرا مبنای این نوع تفکر قرنها قبل از آن توسط اندیشهورزانی از گوشه کنار جهان مطرح شدهاست.
برای مثال آنچه «بودا» چند قرن پیش از میلاد مطرحکرده هیچ تفاوت اساسی با اگزیستانسیالیسم قرن بیستم ندارد. برای فهم کامل اگزیستانسیالیسم میتوانید به آثار «ژان پل سارتر» ( فیلسوف، روانشناس، نمایشنامهنویس و رماننویس فرانسوی) رجوعکنید، با این حال سعی میکنم در این یادداشت کوتاه تصویری از تفکر اگزیستانسیالیست را ترسیمکنم.
اساس اگزیستانسیالیسم بر «قبول وضعیت بشری» استواراست. بشر در جهانی زندگی میکند ناشناخته، متغیر و ناایمن. همهی دانستههای ما تصویری فرضیاند که محدودیت حواس و هوش ما آنها را محدود میکند.
به قول مولانا (که گاهی اگزیستانسیالیست است و گاهی مذهبی!) : پیش چشمت داشتی شیشه کبود زان سبب عالم کبودت مینمود همانطورکه «امانوئل کانت» در «نقد عقل محض» گفتهاست انسان امکان فهم جهان را مستقل از محدودیت حواس و حالات هیجانی و پیشزمینههای تربیتیاش ندارد. در واقع «تجربهی ما مصبوغ و مسبوق به حالات هیجانی ما و انتظارات و باورهای ماست.» به گفتهی خیام : «هر کس سخنی از سر سودا گفتهاست…»
آنکه طبعی عصبی و تحریک پذیر دارد، جهان را سرشار از خطر و تهدید میبیند و آن که طبعی عاشقپیشه دارد، زندگی را انباشته از ماجراهای عاشقانه مییابد. تمثیل «فیل در تاریکی» مولانا، بهترین استعاره برای بیان نسبی بودن دانش بشری است. از سوی دیگر، بشر همواره با «عدم قطعیت» سر و کار دارد.
جهان سرشار از پیشبینی نشدههاست. «مرگ» نمونهی کاملی از ابهام و رازآمیز بودن زندگی است. هر فرضیه ای دربارهی «پس از مرگ» برای همیشه در همان حد فرضیه بودن درجا خواهدزد. نتیجه اینکه تفکر اگزیستانسیال، انسانی را تربیت میکند که نادانی بشری خود را میپذیرد و در وضعیت «فروتنی» شناختی میماند.
چنین انسانی توانایی «تعامل، تامل و تحمل» را در روابط بین فردی اش همواره حفظ میکند یا به تعبیر پارسی: آن کس که نداند و بداند که نداند لنگان خرک خویش به مقصد برساند علاوه براین، تفکر اگزیستانسیال این توانایی را از انسان میطلبد که به «جای فرض ایمنبودن»، متانت تحمل جهان غیرقطعی را داشتهباشد.
از آن طرف، تفکر مذهبی برپایهی «میدانم مطلق» شکل گرفتهاست. مذهبیها برای جهان «از ازل تا ابد» قصههایی قطعی دارند. کسی که در چنین «میدانم مطلق» دست و پا میزند کجا میتواند فروتنی لازم برای «تعامل، تامل و تحمل» را داشتهباشد؟! اینجاست که اساسا تفکر مذهبی جایی برای «گفتگوی تمدنها» باز نمیگذارد و چارهای جز «برخورد تمدنها» ندارد.
تفکر مذهبی، «پاسخ مدار» است، برخلاف تفکر اگزیستانسیالیست که «پرسشمدار» است. این بیت پارسی نیز بیان شیرینی است از تفکر مذهبی:
آن کس که نداند و نداند که نداند
در جهل مرکب ابدالدهر بماند
از آنجا که احساس ایمنی فرد مذهبی بر پایهی گزارههای آزموننشدنی دربارهی جهان هستی استواراست، هرگونه نقد و چالش این گزارهها، فرد مذهبی را مضطرب و عصبانی میکند بنابراین برای او گزارههایش ارزش حیاتی مییابند تا حدیکه حاضراست بهجای چالش و گفتگو بر سر این گزارهها دست به خشونت برد چراکه جهان بدون آن گزارهها برای چنین فردی غیرقابل تحمل است.
این روزها، نظریه پردازانی در ایران بهدنبال این هستند که تفکر اگزیستانسیال را زاییدهی مدرنیتهی غربی بنامند و صاحبان چنین تفکری را غربزده تلقی کنند! این شبه متفکران، چگونه میتوانند «حکیم عمر خیام» را که صدها سال پیش از جریان مدرنیته در غرب، مصداق روشن تفکر اگزیستانسیالیست بود غربزده معرفیکنند؟! همین یک بیت از خیام، چکیدهای است از تمام اگزیستانسیالیسم:
از جمله رفتگان این راه دراز
باز آمدهای کو که بهما گوید «راز»؟!
دکتر محمدرضا سرگلزایی ـ روانپزشک
مطالب مرتبط
لینک کوتاه مطلب: https://drsargolzaei.com/?p=65