بازیهای ناتمام «لیبیدو» در مسیر زندگی
سالها پیش «زیگموند فروید» (پایهگذار روانکاوی)، «اصل لذّت» را معرفیکرد. این اصل بیان میکند که «ارگانیسم» در جستجوی محرکهایی است که به او «احساس لذت» بدهند و از محرکهایی که برای او «رنج» و «درد» ایجاد کنند فاصله میگیرد. جستجوی لذّت و احتراز از رنج، منجر به حرکت ما از نقطهای که در آن قرار داریم به سوی نقطه دیگر میشود، نقطهای که درآن لذت بیشتری میبریم یا رنج و فشار کمتری را متحمل میشویم . این «تمایل حرکت» را «انگیزش» (Motivation) می نامیم .
«لیبیدو» (Libido) میزان انرژی «سائق لذت» است و شدت تمایل ارگانیسم را به لذتبردن نشان میدهد. «لیبیدو» دارای خواصی است که یکی از آنها «تحرّک لیبیدو» (Libido mobility) نامیده میشود یعنی در گذر زمان سوژههای مختلفی هدف لیبیدو قرار میگیرند. اگر در هر مرحله زندگی، فرد به شیء لیبیدویی مربوط به آن دوره دستیابد و انرژی لیبیدویی تخلیهشود، فرد ارضا شده و وارد مرحله بعدی میشود، درصورتیکه عدم ارضای لیبیدو در یک مرحله، منجر به «توقف در آن مرحله» میشود (Libido Fixation)، در واقع فرد در آرزوی بهدست آوردن آنچه خاص آن مرحله بوده در آن ایستگاه متوقف میشود.
زندگی شبیه به یک بازی است، شاید هم باید بگوییم همه بازیها به نوعی «نماد زندگی» هستند. در یک بازی کامپیوتری برای عبور از یک مرحله و ورود به مرحله بعدی بازی، باید میزان خاصی امتیاز جمعکرد در غیر اینصورت بازی مکرراً تکرار میشود!
در این نوشتار، مراحل مختلف «بازی لیبیدو» را مرور میکنیم و ویژگیهای رفتار فرد را در هر مرحله مورد بررسی قرار میدهیم:
۱– مرحله بازی با اسباببازیها
در مرحله اول بازی زندگی، فرد با کنجکاوی و اشتیاق به دنیای اشیا مینگرد و عاشق اسباببازیهاست. ساعتها از وقت او صرف «وررفتن» با «اسباببازیها» میشود و از این طریق «لذت» میبرد.
اگر در این مرحله فرصت کافی برای این بازی در اختیار فرد قرار گیرد، پس از مدتی علاقه فرد به اشیا کمرنگتر می شود بهاینمعنا که اشیا بدلیل «کاربردشان» مورد علاقهاند نه بهدلیل «بودنشان»! یک ماشین اسباببازی را نمیتوان سوارشد بنابراین کاربردی ندارد. برای یک کودک این ماشین اشتیاق ایجاد میکند ولی برای فردی که مرحله بازی با اسباببازیها را گذرانده، این ماشین ارزش چندانی ندارد. اما اگر در این مرحله فرصت بازی با اسباببازیها در اختیار فرد قرار نگیرد، فرد میتواند تا آخر عمر در اشتیاق «اسباببازیها» بماند. افراد زیادی را میبینیم که به اشیا عشق میورزند: کلکسیونهایی از مجسمهها، ظروف، زیورآلات و عتیقهجات گردآوری میکنند. کمدها و گنجههای پر از وسایل بدون کاربرد یا وسایلی که برای صاحبشان کاربرد چندانی ندارد نشاندهنده تثبیت در این مرحله هستند .
شیفتگی در مقابل مدلهای جدید اتومبیل، مقروضشدن برای خرید وسایلی که تفاوت چندانی در زندگی ما ایجاد نمیکنند، «افراط در خریدکردن» (Oniomania) از دیگر نشانه های تثبیت لیبیدو در این مرحله هستند .
۲– مرحله بازی با همبازی
در مرحله بعدی، نقطه هدف اشتیاق فرد از «اسباببازی» به سمت «همبازی» جابجا میشود. کودکی که از مرحله اسباببازی گذر کرده ترجیح میدهد بهجای بازیکردن با یک اسباببازی پرزرقوبرق، یک همبازی پیدا کند که با یک توپ پلاستیکی با او بازی کند. جستجوی همبازی، کودکان را به کوچه و خیابان و خانه دوستان میکشاند و زمینه ارتباط اجتماعی را برای آنها فراهم میکند. اگر فرد این مرحله را با موفقیت بگذراند میتواند به مرحله بعدی بازی برود در غیراینصورت ممکن است سالها (و حتی تا پایان عمر) در این مرحله بماند. کسانیکه در این مرحله ماندهاند بطور افراطی به ارتباطات دوستانه تمایل دارند. افرادی که آنها را «دوستباز» مینامیم، کسانیکه بهبهای از دستدادن رفتارهای هدفمند و برنامههای ضروری زندگی وقت خود را صرف دوستانشان میکنند، در این مرحله بازی «جا ماندهاند». «قماربازیافراطی» (pathologic Gambling) یکی دیگر از جلوههای جاماندن در این مرحله بازی است. افرادی که در این مرحله جا میمانند ممکن است دچار «وابستگی به مواد» شوند اما آنچه آنها را بهسوی مصرف مواد میخواند نه «نشئه مواد»، که «بزم مواد» است: ساعتها همنشینی و وقتگذرانی با دوستان، مطلوب آنهاست و مواد تنها بهانهای است برای دورهمجمعشدن. گرچه بدیهیاست که مصرف مکرر مواد فرد را دچار «وابستگی فیزیولوژیک» هم مینماید.
۳- مرحله بازی با همبازی غیرهمجنس
در شروع دوره نوجوانی، بالارفتن سطح هورمونهای جنسی موجب افزایش توجه به جنس مخالف میشود. این تغییر باعث میشود همبازی مورد علاقه یک همبازی غیرهمجنس باشد. اما هدف از ارتباط غیرهمجنس در این مرحله، ارتباط جنسی نیست بلکه هدف، داشتن یک همبازی است. در واقع این مرحله از زندگی باعث میشود ارتباط اجتماعی گسترش یابد و فرد بتواند با افراد غیرهمجنس خود نیز ارتباط پیداکند؛ اما «جاماندن» در این مرحله باعث تمایل افراطی به ارتباط با جنس مخالف میشود. نکته قابل توجه این بازی، «غیر جنسی» بودن آن است. فرد تمایل دارد با «همبازی» خود روابط «عاشقانه» داشته باشد، ابراز عشق کند و عبارات عاشقانه بشنود اما بشدت نسبت به جزء جنسی در بازی احساس بدی پیدا میکند. در واقع این مؤلفه را موجب «آلوده شدن» عشق میداند . اگر همبازی او تمایل خود را برای نزدیکی جنسی اعلام کند، این فرد احساس میکند عشق او دروغ است و فریبی بوده برای ارتباط جنسی.
به دلایلی که برای ما ناشناخته است، تعداد دخترانی که دراین مرحله بازی جا میمانند بیش از پسران است و این مسئله موجب این باور شده که تمایل جنسی در زنان بیشتر کیفیت «رومانتیک» دارد تا «جسمانی».
نامهنگاری عاشقانه، تمایل به اشعار و آوازهای عاشقانه، جستجو برای پیدا کردن «بهانههایی» برای کارهای مشترک با جنس مخالف بدون اینکه کنایات و اشارات جنسی آن را «آلوده کند» و در موارد شدید «هذیانهای عشقی» (Erotic Delusions) از نشانههای تثبیت در این مرحله است. کسانیکه آنان را «شخصیت های نمایشی» (Histrionic personality) مینامیم نیز، از جاماندگان در این مرحله بازی هستند.
۴-مرحله بازیهای رقابتی
در این مرحله بازی علاقه به «اثبات خود به دیگران» بخش عمده بازی میشود. اینجا مهم است که در بازی «برنده» شویم تا اینکه «مشغولِ بازی باشیم». وجود این مرحله از زندگی برای بالابردن کوشایی و سرسختی ما در زندگی ضروریاست همانطور که «اریکاریکسون» میگوید این مرحله «industry vs. inferiority stage» است . کسانیکه در این مرحله، پیروزیها و موفقیتهایی را کسب میکنند و در زمینهای از زندگی گوی سبقتی را میربایند و بر سکوی پیروزی میایستند میتوانند این مرحله بازی را بهپایانبرسانند. «جاهطلبی» (Ambition) دراین افراد همه زندگی را تحتتأثیر قرار نمیدهد. اما کسانیکه در این مرحله جا بمانند تمام زندگی را «میدان مسابقهای» میدانند که هدف آن «اثبات برتری خود نسبت به دیگران» است. آنها حاضرند بهای سنگینی را بپردازند تا به مقام بالای اجتماعی دستیابند و برای بدست آوردن «ریاست» یا «شهرت» خود را به آبوآتش میزنند. عدم گذر از این مرحله منجر بهاین میشود که فرد تمام زندگی خود را صرف رقابت و جاهطلبی کند تا جایی که همه مولفههای زندگی تحتتأثیر همین یک موضوع قرار میگیرند. «شخصیتهای خودشیفته» (Narcissistic personality) نمونهای از چنین اشخاصی هستند. ناکامی شدید در این مرحله همراه با زمینه زیستی ـ روانیِ «روانپریشی» (Psychosis) میتواند منجر به شکلگیری «هذیانهای بزرگمنشی» (Grandiosity Delusions) شود. در واقع فرد سعی میکند با تغییردادن واقعیت و خلق یک «دنیای تخیلی» (Distortion) که در آن او به برتری میرسد، آنچه در بازی واقعی بدستنیاورده جبران کند. «افراد وابسته» (Dependent personality) با «آویزان شدن» به افراد قدرتمند سعی میکنند این مرحله بازی را بگذرانند. در واقع آنها تلاش میکنند عضو یا هوادار «تیم برنده» باشند. افراد متعصب که به عقیده، ملیت، مذهب یا نژاد خود چنان «تعصب» (prejudice) دارند که هرکس مخالف این موضوع تعصب باشد را بیارزش و پست میدانند در واقع بدنبال راهی برای اثبات برتری خود نسبتبهدیگران هستند. جالب اینجاست که اگر همه آدمها عقیده آنها را بپذیرند «نبرد» آنها به پایان نمیرسد، آنها بهبخشی خاص یا شعبهای خاص از آن مذهب یا عقیده میچسبند تا بهگونهای با دیگران متفاوت باشند و این تفاوت را دلیلی بر اثبات برتری خود میدانند .
بازی «جاماندگان» دراین مرحله، جزو پرهزینهترین مسایل برای جامعه بشری است!
«میلان کوندرا» درکتاب «زندگی جای دیگری است» بهزیبایی شرح زندگی کسی که دراین مرحله گیرکردهاست را میآورد.
۵- مرحله بازیهای جنسی
در این مرحله زندگی (که بطور طبیعی با پایان نوجوانی و رسیدن به جوانی فرا میرسد) دوباره «علاقه به غیرهمجنس» افزایش مییابد با این تفاوت که هدف رابطه با غیرهمجنس، رسیدن به «لذت نزدیکی جسمانی» است. وجود این مرحله در زندگی بطور طبیعی جزئی ضروری است تا حیات ادامه یابد. اما «جاماندن» در این مرحله منجر به افراط در روابط جنسی میشود. فرد جامانده در این مرحله آنقدر بطور افراطی با موضوع «سکس» درگیر است که نمیتواند با فردی از جنس مخالف مراوده داشتهباشد و کشش شدیدی را برای نزدیکی با او در خود حس نکند.
گروهی از نظریهپردازان واژه «اعتیاد جنسی» (Sex Addiction) را برای این افراد پیشنهاد کردهاند. جالب است که گاهی جاماندگان در مرحله قبل (اثبات خود) موضوع جنسی را برای اثبات خود برمیگزینند و با مبتلایان به Addiction Sex اشتباه گرفته میشوند، مردانی که پیدرپی بدنبال ایجاد روابط جنسی هستند و مرتب مشغول «لاف زدن» درباره روابط جنسی خود هستند و بیش از آنکه خود موضوع سکس برای آنها جذاب باشد برایشان مهم است که برای دیگران بگویند که «چهها کردهاند!» دچار جاماندن در مرحله اثبات خود هستند. زنانی که با «اغواگری جنسی» (seduction) بدنبال این هستند که افراد زیادی را بهخود جذب کنند و آنها را «تشنه از لب آب برگردانند!» مسئله جنسی ندارند بلکه بدنبال «اثبات خود» هستند.
۶- مرحله بازی «مامان و بابا»
بطور طبیعی، بعد از رابطه جنسی، زاد و ولد پیش میآید. از نظر روانی نیز طیکردن طبیعی مرحله جنسی باعث میشود که «لیبیدو» معطوف به «نقش والدانه» (parenting) گردد. آنگاه فرد به جای علاقه جنسی معطوف به افراد متعدد، علاقه به همسری پیدا میکند که در «لانهسازی» و مراقبت از کودکان با او همکاری کند. هدف لیبیدو به جای لذتبردن مستقیم، لذتبردن غیرمستقیم خواهد بود: فرد با فراهمکردن اسباببازی برای کودکش لذت میبرد، بازی کودک با همبازی و موفقیت او در رقابتها پدر و مادر را ارضا میکند.
بطور طبیعی این مرحله از زندگی همچون مرحله جنسی برای دوام حیات ضروری است. اگر پدر و مادر از فراهمکردن لانه و کاشانه برای فرزندانشان لذت نمیبردند فرزندان رهاشده در جهان ناامن چه وضعیتی پیدا میکردند؟
اما جاماندن دراین مرحله از بازی باعث میشود که حتی زمانی که فرزندان، خود به مرحله استقلال و «لانه سازی» رسیدند، مادر یا پدر دست از مراقبت از آنها برندارند. انسانهایی را میبینیم که با وجود فراهمبودن شرایط و سن مناسب، قادر به ازدواج و تشکیل خانواده نیستند و وقتی که والدین آنها را ملاقات میکنیم «چسبندگی» یک یا هردوی آنها را به فرزند احساس میکنیم!
آنها با مراقبت افراطی ،ترساندن فرزند و ایجاد این ذهنیت که او ناتوان است و تصمیمات اشتباه میگیرد او را چنان «زمینگیر» میکنند که او «برای همیشه» در لانه آنها بماند و نیاز آنها را برای بازی مامان و بابا ارضا کند.
۷- خط پایان
مروری بر آنچه گفتهشد نشان میدهد که گروه زیادی از مردم، تا «پایان زندگی»!، در میانِ بازی «گیر میکنند». اما اگر از همه مراحل بازی عبورکنیم «خط پایان» بازی کجاست؟
در این چنین وضعیتی، انرژی «لیبیدو» تخلیه میشود. فرد همه لذتها را «بهجا» و «بهاندازه» تجربهکرده و تمایل به «پایان بردن» بازی در او پدیدمیآید. در اینجا سائق دیگری بهجای لیبیدو، به صحنه میآید که به آن «غریزۀ مرگ» (Thanato) گفته میشود .
اگر فرد به این خط پایان نرسیده باشد و در هر یک از مراحل بازی گیر کردهباشد، فکر کردن درباره مرگ، یا هر اتفاقی که «مرگ» را به ذهن فرد یادآوری میکند، او را دچار یک بحران ترس و وحشت میکند. بسیاری از افرادی که در کلینیک با ترس از بیماری و با نشانگانهایی همچون «اختلال هراس» (panic Disorder) و «خودبیمارانگاری» (Hypochondriasis) مراجعه میکنند در عمق ذهن دچار «ترس از مرگ» میباشند .
از سوی دیگر فرارسیدن زودرس «تاناتو»، نهتنها نشانه رسیدن به «خط پایان» نیست بلکه نشانه «ناکامی عمیق» (Frustration) از طیکردن مراحل بازی است و نوعی «فرار از بازی» محسوب میشود. همانند بازیگری که هنگامی که خود را نزدیک به شکست میبیند، بازی را بههممیزند، ناتوانی در ارضا «لیبیدو» باعث فرارسیدن زودرس «تاناتو» میگردد. فرارسیدن زودرس غریزۀ مرگ باعث «میلبهتخریب» میشود. فرد اقدامات خشن و بیرحمانه انجام میدهد، علاقه به شکستن قوانین و مقررات دارد، کارها را نیمهتمام میگذارد و آنچه خود یا دیگران ساختهاند را ویران میکند، کسانیکه آنها را «شخصیتهای ضداجتماعی» (Antisocial personality) مینامیم نمونهای از این افراد هستند. گاهی نیز فرارسیدن زودرس «تاناتو» منجر به تمایلات خودتخریبی، میل به خودکشی، ناتوانی از لذتبردن و احساس پوچی میگردد که نمونه بارز آن را در «شخصیتهای مرزی» (Borderline personality) میبینیم.
رسیدن بهموقع به خط پایان، برخلاف «تاناتوی نابجا» بسیار «نرم و آرام» اتفاق میافتد. هیچ علاقهای به تخریب و خودکشی وجودندارد و نگاه به زندگی همچون نگاه به داستانی شیرین که بهپایان رسیدهاست با احترام و علاقه است، هر چند انتظار «داستان بعدی» با علاقه و کنجکاوی در کنار آن قراردارد. شاید آنچه «پائولو کوئیلو» در انتهای کتاب «جنگجوی نور» میآورد توصیف زیبایی از حال چنین کسی باشد:
«وقتی فرمان انتقال میرسد، جنگجو به تمام دوستانی که در طول راه بدست آوردهاست مینگرد. به بعضی از آنها آموختهاست که صدای ناقوس معبد غرقشده را بشنوند و برای دیگران، گرد آتش داستانهایی را نقل کردهاست. جنگجوی نور از همراهان سفر سپاسگزاری میکند، ضمن آنکه خاطرات سفری فراموشناشدنی را با خود بههمراه دارد، نفس عمیقی میکشد و به پیش میرود.»
دکتر محمدرضا سرگلزایی – روانپزشک
رابط آموزشی انجمن جهانی روانپزشکی در ایران
Photo From: forthwithlife.co.uk
لینک کوتاه مطلب: https://drsargolzaei.com/?p=41