با این که فایده نداشت…
«کنت گالئاتزو چیانو» داماد و وزیر خارجهی موسولینی بود. «موسولینی» که خود را «پیشوا» و «رهبر انقلاب فاشیستی ایتالیا» میدانست در ۱۹۴۰ با هیتلر متحد شد و ایتالیا را وارد جنگ متجاوزانهای کرد که بهای سنگین آن را علاوه بر ملتهای مورد تجاوز، ملتهای مطیع و بنده صفتی که از پیشوایان جنگسالارشان تبعیت میکردند (ملتهای آلمان، ایتالیا و ژاپن) نیز پرداختند.
در واقع کشورهای متجاوز نیز همچون کشورهای مدافع، «قربانی» رهبران فاشیست، توتالیتاریست و میلیتاریستی بودند که حکومت را تبدیل به یک مذهب کرده بودند و به جای این که وکیل مردم باشند خود را هادی ملت میدانستند.
«کورتزیو مالاپارته» خبرنگار ایتالیایی در کتاب «قربانی» ملاقات تصادفی خود با «کنت گالئاتزو چیانو» و گفتگوی کوتاهی که بین آن دو در میگیرد را ذکر کرده است. این گفتگو نشان میدهد که حتی نزدیکترین اصحاب پیشوا نیز به جنون آمیز بودن تصمیمات پیشوا اذعان داشتهاند ولی شهامت «نه گفتن» به او را نداشتند.
این ملاقات صبح یکی از روزهای ماه نوامبر ۱۹۴۲ در باشگاه گلف آکواسانتا رخ داده بود:
«من کنت چیانو را از زمان بچگیاش میشناختم و او همیشه در مقابل همه کس از من دفاع کرده بود، بی آن که خود من از او خواسته باشم. او در ۱۹۳۳ وقتی مرا به پنج سال زندان محکوم کرده بودند از من دفاع کرد. و در سال های ۱۹۳۸ و ۱۹۳۹ و ۱۹۴۱ نیز وقتی مرا توقیف کرده بودند از من دفاع کرد و من نسبت به او جدا از هر گونه ملاحظه سیاسی احساس حق شناسی قلبی عمیقی میکردم. از طرفی دلم به حالش می سوخت و آرزو داشتم که روزی بتوانم کمکش کنم، اما اکنون دیگر هیچ کاری نمیشد کرد جز این که او را به خاک سپرد!
به او گفتم: «مواظب یارو باش!» (مراقب تصمیمات جنون آمیز موسولینی باش)
گفت: «میدانم، امّا او از همه متنفر است، از من هم متنفر است، گاهی وقتها از خودم میپرسم که نکند یارو دیوانه شده است. به نظرت هنوز میشود کاری کرد؟»
گفتم: «از این پس دیگر کاری نمیشود کرد، دیگر دیر شده است! تو میبایست در ۱۹۴۰ کاری میکردی و نمیگذاشتی که او ایتالیا را به این جنگ شرم آور بکشاند.»
گفت: «در ۱۹۴۰؟» و چنان خندهای کرد که من بدم آمد.
سپس افزود: «ممکن بود جنگ خیلی خوب پیش برود.»
من ساکت مانده بودم. او حس کرد که در سکوت من چه اعتراض دردناک و خصمانهای هست و گفت: «تقصیر از من نیست. این او بود که جنگ میخواست. من چه می توانستم بکنم؟»
«بایست کنار میرفتی»
«کنار می رفتم؟ بعد چه؟ـ
«بعد؟ بعد هیچ!»
«این که فایدهای نداشت!»
«با این که فایدهای نداشت تو باید کنارهگیری میکردی.»
* * *
کتاب «قربانی» کورتزیو مالاپارته با ترجمه «محمد قاضی» در سال ۱۳۹۵ توسط «نشر ماهی» منتشر شده است. مالاپارته در در این کتاب کاوشی عمیق و روانشناسانه در فرایند جنگ صورت داده است.
زمانی که مالاپارته گزارشات و تحلیلهایش را مینوشت هنوز روانشناسان اجتماعی فرایندهای روانی شکلگیری حکومتهای فاشیست، توتالیتاریست و میلیتاریست را بررسی نکرده بودند. اما پس از او «استنلی میلگرام»، «سولوموناش» و «فیلیپ زیمباردو» نشان دادند که یکی از مهمترین عوامل شکلگیری این حکومتها تمایل به همنوایی (Conformity) در مردم است، تمایلی که باعث میشود ما «آری» بگوییم در حالی که میدانیم «نه گفتن» واکنش درست ماست.
در فرهنگ ایرانی، ضرب المثلهایی وجود دارند که تمایل به «همنوایی» را بازتولید میکنند، ضرب المثلهایی چون:
«خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت باش»
«یک دست که صدا نداره»
«با یک گل که بهار نمیشه»
«ما نه سر پیازیم، نه ته پیاز»
«صلاح مملکت خویش خسروان داند»
تمایل به همنوایی را بازتولید میکنند. کاش عباراتی همچون «کُلَّکُم راع وّ کُلُّکُم مّسئول»، «لاتَستَو حِشوا فی طریقِ الهُدی لقلَّه اهلِها» و «کَم مِن فِئَة قلیله غَلَبَت فِئَة کثیرة» معادلهای پارسی داشتند تا پادزهری باشند بر آن ضرب المثلهای نوکر صفتانه!
دکتر محمدرضا سرگلزایی _ روانپزشک
مطالب مرتبط
لینک کوتاه مطلب: https://drsargolzaei.com/?p=211