بدترین انتخاب!
۱- منوچهر احترامی قصهای نوشته بود راجع به قورباغههای برکهای که برای دفع مارها (که آرامش را از زندگی آنها ربوده بودند) دعوتنامهای برای لک لکها میفرستند.
لک لکها که بعنوان منجی قورباغهها به برکه میآیند مدتی بعد که تعداد مارها کم میشود گرسنه میمانند و تصمیم به تست کردن خوراک قورباغه میگیرند. از بد روزگار این خوراک به مذاقشان خوشتر از خوراک مار میآید و قورباغه خوار میشوند! این چنین میشود که مارها دوباره شانس بقا مییابند و تکثیر میگردند و حالا قورباغهها میمانند و دو صیاد: هم مارهای سابق، هم لک لکهای لاحق! دیگر هیچکس منجی نیست. تنها دژخیم دارند این قورباغههای قربانی!
2- ابولقاسم پاینده هم قصهای نوشته بود با نام «ماموران دفع ملخ» و باز همین حکایت روایت شده بود. روستایی گرفتار حمله ملخ میشود و کشتزارهایش ویران میگردند. ملخها دو سه روزی میمانند و کشت و زرع را می بلعند و میروند. چند ماه بعد سر و کله هفت مامور دولت پیدا میشود که آمدهاند برای دفع ملخ! ماموران دولت به جای دو سه روزی که ملخ ها مقیم روستا شده بودند ماهها در روستا ماندند که اگر ملخها برگشتند آنها را با سبوس سم زده قلع و قمع نمایند. سر و کله هیچ ملخی دیگر پیدا نمیشود اما ماموران مسلح دولت به اندازه چندین هجوم ملخ روستائیان را تاراج میکنند! این بار روستائیان بیچاره برخلاف قورباغههای آن برکه دعوتنامهای هم برای این دژخیمان ارسال نکرده بودند!
******
اصطلاح «دفع افسد به فاسد» را همه مان شنیدهایم، حکیمی گفته است انتخاب بین خیر و شر هنر نیست، چرا که هر حیوانی آنچه برای زندگیش خیر است انتخاب میکند و آنچه برای زندگیش شر است دفع میکند. سپس این حکیم میافزاید هنر این است که بین دو شر آن را برگزینی که فساد کمتری دارد (همان دفع افسد به فاسد) و بین دو خیر آن را برگزینی که صالحتر است (همان انتخاب اصلح!) اما برخی از ما معکوس قاعده دفع افسد به فاسد عمل میکنیم، برای دفع مارها از لک لکها کمک میطلبیم و برای دفع ملخها از ماموران دفع ملخ دعوت میکنیم. اینجاست که درد را با دردی سنگین تر یا ماندگارتر علاج میکنیم!
نمونههای این انتخابها در زندگی ما کم نیستند:
درمان اضطراب با الکل، درمان افسردگی با کوکائین، درمان روزمرگی و تکرار با حشیش، درمان دیر راه افتادن با رانندگی بیاحتیاط و پرسرعت، انتقام گرفتن از پدر و مادر با خودزنی، لج بازی با همسر از طریق خیانت و بالاخره به قول «کارل مارکس» فرار از بیروحی جهان به افیون تودهها!
اگر قرار باشد نگاهی مقطعی (Cross-Sectional) به مسائل و فرایند حل مساله داشته باشیم، بارها پیش میآید که افسد را جایگزین فاسد کنیم. برای دفع افسد به فاسد و نیز برای انتخاب اصلح، باید نگاهی طولی (Longitudinal) به زندگی، مسالهها و حل مساله داشته باشیم، علاوه بر این که باید بتوانیم تکانههای مغز غریزیمان را که تنها به لذت فوری و دفع آنی تنش میاندیشد مهار کنیم و استراتژیک بیاندیشیم (چیزی که موضوع یادداشت دو هفته پیش بود: شطرنج تجویز میشود!).
نگاه طولی به زندگی زمانی به دست میآید که تاریخ بخوانیم؛ تاریخ تکامل موجودات، تاریخ تکامل انسان، تاریخ معاصر جهان، تاریخ معاصر ایران و تاریخ زندگیهای انسانهای پشیمان (أنفس لوّامة) و انسانهای شادمان (أنفس راضیةُ مرضیّةُ) نه آن گونه که قصههای زیبای خفته و سیندرلا میگویند بلکه آن گونه که قصههای مبتنی بر اسناد و مدارک روایت میکنند.
کتابهای زیر را از این حیث پیشنهاد میکنم که هم نگاهی به تاریخ معاصر دارند و هم روایت معتبر زندگی انسانهایی هستند که آزاده، جستجوگر، ایستاده و مقاوم زندگی کردهاند و در عین حال معصوم از خطا و اشتباه هم نبودهاند:
*زندهام تا روایت کنم: «گابریل گارسیا مارکز»
*ابن مشغله و ابوالمشاغل: «نادر ابراهیمی»
*در فاصله دو نقطه: «ایران درودی»
*از کاخ شاه تا زندان اوین: «احسان نراقی»
من هم در کتابهای زیر تلاش کردهام بخشهای آموزنده زندگی مردمانی را که در کار بالینیام ملاقات کردهام با شما در میان بگذارم:
*راهی برای رهایی از اعتیاد: انتشارات به نشر
*ماجراهای عاشقانه:انتشارات مرندیز
*من این سرنوشت را نمیخواهم: انتشارات مرندیز
دکتر محمدرضا سرگلزایی ـ روانپزشک
مطالب مرتبط
- مرده کشان جوزان
- کتاب من این سرنوشت را نمیخواهم
- کتاب راهی برای رهایی از اعتیاد
- سکوت تقوای ما نیست
- افیون تودهها یا روح یک جهان بیروح؟
لینک کوتاه مطلب: https://drsargolzaei.com/?p=212