نام کتاب: برفک
نویسنده: دان دلیلو
ترجمه: پیمان خاکسار
نشر چشمه، ۱۳۹۵
«دانلد ریچارد» (دان) دلیلو رماننویس، نمایشنامه نویس و مقالهنویس آمریکایی متولد ۱۹۳۶ است. او از سال ۱۹۸۵ با انتشار رمان «برفک» (White Noise) شهرت جهانی پیدا کرده است و دوبار کاندیدای «پولیتزر» بودهاست. دلیلو ادبیاتش را بیان نگرانیاش میداند برای چیزی که خودش «زندگی در زمانه خطرناک» میخواند. او در مصاحبهای در سال ۲۰۰۵ گفته است:
«نویسندگان باید با سیستمها مخالفت کنند. نوشتن علیه قدرت مهم است، علیه کمپانیهای بزرگ، دولت، کاپیتالیسم و سرگرمیهای رخوتآور. به نظر من وظیفه نویسندگان است که با هر چه که نهادهای قدرت قصد دارند تحمیلش کنند مخالفت کند.»
موضوع رمان ارزنده «برفک» متنوع و در عین حال منسجم است. راوی داستان راجع به چیزهای مختلفی نظر میدهد: مرگ، تلویزیون، خانواده و ماهیت تجارب انسانی. در عین حال که راجع به چنین بیانیه پیچیده و متنوعی گیج میشوید در مییابید که تهمایه همه این حرفهای جسته و گریخته چیزی منسجم، مرتبط و هدفمند است.
در جایی از رمان به این میپردازد که چقدر عضویت در یک طبقه اقتصادی بر رفتار شخصی ما تاثیر میگذارد:
«شهریه کالج بالای تپه چهارده هزار دلار است، ناهار یکشنبهها هم در شهریه حساب شده. حس میکنم ارتباطی هست میان این رقم قدرتمند و نوع قرارگیری فیزیکی دانشجویان در قرائت خانه کتابخانه. روی مبلهای پهن مخملی به زنندهترین حالات ممکن ولو میشوند، کاملا عامدانه، انگار وضعیت نشستنشان نشانهای است از یک جور پیوند خویشاوندی؛ وضعیت جنینی به خود میگیرند، درازکش، چهار زانو، خمیده، گره خورده و گاهی تقریبا کلهپا! ولی این فقط زبان طبقه اقتصادی است که به آن حرف میزنند!»
در جایی دیگر از رمان انتخابهای ما را ناشی از بیوشیمی مغز و سیگنال عصبی میداند و اراده آزاد را به سخره میگیرد:
«کی می دونه دوست دارم چه کار کنم؟ کی می دونه کی دوست داره چی کار کنه؟ چطور میشه راجع به همچین چیزی مطمئن بود؟ تمام اینها شیمی مغز نیست؟ سیگنالهایی که میرن و بر میگردن؟ الکتریسیته توی کورتکس مغز؟ یه اتفاق کوچیک تو یه جای بیاهمیت توی نمیکره مغز میافته و یکهو من دوست دارم برم مونتانا یا دوست ندارم برم مونتانا. از کجا بدونم من واقعا چیزی رو میخوام یا اینکه یه واکنش عصبی تو مغزم اتفاق افتاده!»
و بالاخره در جای جای رمان به حضور دائمی تلویزیون در زندگی امروزی اشاره میکند، به تجاوز تلویزیون و «واژگان دولت ساخت» به آگاهی و انتخاب ما.
اما دان دلیلو شما را در این شکاکیت آزار دهنده رها نمیکند، وقتی همه افسونهایی که نهادهای نفوذ زیستی – روانی – اجتماعی به خورد ما میدهند را باطل میکند دستاویزی جدید به ما میدهد، حبل المتینی که در این جهان آشوبناک و پرفریب به پوچی و خلاء در نغلطیم:
«یک صندلی برداشتم و گذاشتم کنار تختی که بچههای کوچکتر رویش خوابیده بودند. نشستم و به جلو خم شدم تا خوابشان را تماشا کنم. چرخیدن گه گاه سرها و اعضای رها. در آن چهره های گرم و آرام اعتمادی چنان مطلق و ناب وجود داشت که دوست نداشتم فکر کنم نابجاست. یک چیزی باید جایی باشد، عظیم و والا و به اندازه کافی هولناک که این اعتماد و باور بیقید و شرط را توجیه کند. یک جور حس تقوای ناگزیر تمام وجودم را فرا گرفت. طبیعتش کیهانی بود، سرشار از اشتیاق و یادگیری. از دوردستهای پهناور میگفت، از نیروهای مهیب اما ظریف!»
از دوست عزیزی که این رمان عمیق را به من معرفی کرد سپاسگزارم و شما دوستان سبزم را در این هدیه شریک میکنم.
دکترمحمدرضاسرگلزایی ـ روانپزشک
مطالب مرتبط
- هستیشناسی و ذهن تاریخمند
- جزء از کل
- نام کتاب : استبداد ( بیست درس از قرن بیستم)
- ذهن زبانمند و کهنالگوها
لینک کوتاه مطلب: https://drsargolzaei.com/?p=9116