برنامهریزی برای سال آینده
گفتوگوی اینستاگرامی عارفه یعقوبی (روانشناس) با دکتر سرگلزایی (روانپزشک)
چاپ شده در هفتهنامه سلامت, شماره ۷۹۳، ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۰
یکی از دغدغههای افراد در آستانه سال نو، تعریف هدفها برای سال آینده است. این هدفها بسته به وضعیت زندگی و سن و اوضاع مالی و جسمانی و سن افراد، طیف متنوعی را در بر میگیرند و میتوانند از برنامهریزی برای کاهش وزن تا بچهدار شدن یا سرمایهگذاریهای عظیم مالی متفاوت باشند.
امسال با وجود شیوع کرونا و بحرانهای اقتصادی و اجتماعی، برنامهریزی دشوارتر از قبل به نظر میآید و طبیعتا افراد با نگرانی و دغدغه بیشتری اهداف سال آینده خود را تعیین میکنند. برای بررسی بهتر موضوع هدفگذاری در سال آینده پای صحبتهای دکتر محمدرضا سرگلزایی (روانپزشک) نشستیم.
- آقای دکتر، با توجه به اینکه هم در سطح ملی و هم در سطح جهانی، ما در شرایطی غیرقابل پیشبینی قرار داریم، چطور میتوان برای آینده برنامهریزی کرد؟
بله، درست میفرمایید؛ همۀ مردم به دلایل مختلف که بخشی از آن به سوءمدیریت داخلی برمیگردد، نمیدانند قرار است چه شرایط اقتصادی-اجتماعی پیش بیاید، بنابراین، کسب و کارها و وضعیت اقتصادی و اجتماعی، همه چیز پیشبینیناپذیر است. در سطح جهانی هم نمیتوان مسیر پاندمی کووید ۱۹ را از حیث شیوع بیماری یا سیر گسترش واکسیناسیون پیشبینی کرد. به همین دلیل شاید بهتر است ما برنامهریزی و هدفمندی را به جای «نتیجهمحور» بودن به سمت «تکلیفمحور» بودن یا «رفتارمحور» بودن ببریم.
- این تکلیفمحور بودن یعنی چه؟
به این معناست که ما متعهد میشویم براساس قطبنمایی درونی به تکالیف خاصی متعهد باشیم، نه این که قرار باشد به اهداف بیرونی نائل آییم. آن تکالیف خاص بر این اساس انتخاب میشوند که ما را در جهت تعالی و تکامل، فعال و پویا نگه دارند. همه موجودات زندهای که میشناسیم، صرفا زندگی میکنند و تولیدمثل (صیانت نسل) و صیانت نفس میکنند، بدون آنکه به دنبال تعالی باشند. که این تکاپو برای صیانت نفس و صیانت نسل همان «ارادۀ معطوف به حیات» به تعریف «آرتور شوپنهاور» (فیلسوف آلمانی) است.
اما در انسان، این استثنا وجود دارد که انسان تنها به بقا و ادامه دادن زندگی راضی نیست و همیشه به دنبال تعالی نفس، ارتقاء خود، خودفراروی و گسترش خود است. «ژان پل سارتر» (فیلسوف فرانسوی) این طور توضیح میدهد که همۀ موجودات «هستند برای آنچه هستند»، اما انسان «بودن برای چیز دیگری» است. پس پیشنهاد من این است که در این شرایط غیرقابل پیشبینی، هدف سال آینده ما ارتقاء خویشتن باشد، نه نیل به یک دستاورد بیرونی مشخص.
- این ارتقا چگونه باید صورت بگیرد؟
این ارتقاء خویشتن، زیرساخت و روبنایی دارد و مثل هر ساختمانی باید بنا را روی پی و زیرساخت محکم و اصولی ساخت تا آن ساختمان کارکردی داشته باشد. من از منظر زیستی-روانی-اجتماعی که نگاه جامع در روانپزشکی است، «زیرساخت» را سلامت جسمی میدانم.
سطح زیستی
اول اینکه ما باید خودمان را به سلامت بدن خود متعهد کنیم، چرا که بدن و سلامت جسمانی ما همان زیرساخت و پی ساختمان وجودیمان است و اگر جسم ما به طور جدی مراقبت نشود و به خطر بیفتد، آن وقت آن هدف اعتلاء و ارتقاء نفس اصولا نمیتواند محقق شود. بنابراین یکی از جنبههای مهم برنامهریزی ما برای سال ۱۴۰۰، رسیدگی و تعهد به سلامت جسمانی است.
سطح روانی
من از دیدگاه روانشناختی، ارتقاء نفس را معادل توسعۀ مهارتهای فردی میدانم. مثلا میتوان زبان دومی را یاد گرفت، اگر مهارتهای هنری یا مهارتهای ارتباطی بلد نیستیم، میشود برای یادگیری یا بهبود همه اینها دست بهکار شد، یا میتوان به یاد گرفتن مهارتهایی فکر کرد که شغل و پیشه ما را بهتر و پیشرفتهتر کنند. ما با یادگیری مهارتهای بیشتر، چه مهارتهای فنّی باشند چه مهارتهای هنری، ارتقاء نفس پیدا میکنیم، نه به خاطر دستاوردهای مالی و مادی این مهارتها، بلکه به خاطر توسعۀ دیدگاه و افق دیدمان و به خاطر فعال شدن شبکههای عصبی بالقوه در مغز.
سطح اجتماعی
وقتی کسی خود روی جنبههای سلامت جسمانی و روانی خود به خوبی کار میکند و هر دوی این جنبههای فردی را تا حد مطلوب میرساند، جنبه دیگری باید مورد توجه قرار گیرد و آن ارتقاء نقش اجتماعی است. عصاره و خلاصۀ نقش اجتماعی را میتوان در واژۀ «خدمت» بیان کرد. بنابراین سطح اجتماعی تعهد و برنامهریزی ما میتواند توسعۀ خدمات ما به همنوعان مان یا حتی خدمت ما به طبیعت باشد.
- چه طور با فرضهایی که در بالا گفتید، میتوان برنامهریزی کرد؟
اگر کسی بگوید، نقشۀ راه سال ۱۴۰۰ برای من، حفظ سلامت، ارتقاء مهارت و توسعۀ خدمت است، دیگر نمیتوان گفت شرایط غیرقابل پیشبینی فعلی، راه را برای برنامهریزی بسته است، زیرا ما خود را متعهد به ارزشهایی کردهایم و برنامهریزی مان را بر اساس نتیجه و دستاورد بنا نکرده، وقتی میگویم من هر روز و هر هفته متعهد به رفتارهایی میشوم که سلامتم را حفظ میکنند و مهارتهای زندگی را افزایش میدهم و خدمتی به دیگران ارائه میدهم، حالا دیگر این تعهدها دستیافتنی هستند.
- تعادل این سه سطح چگونه انجام میپذیرد؟ مثلاً گاهی برای انجام خدمت، سلامت ما به خطر میافتد.
بله، درست میفرمایید. گاهی شرایط طوری به ما تحمیل میشود که این سطوحی که در بالا به آن اشاره شد را نمیتوان به صورت متعادل پیشبرد و جبرهای سیاسی-اجتماعی میشوند که شما به دو راهیهایی برخورد کنید که مجبور به انتخاب بین این و آن شوید، مثلاً برای خدمت به دیگران جانتان در معرض تهدید قرار گیرد.
برای حل این موضوع میتوان به دو چیز فکر کرد، یکی «اولویت بندی» و دیگری «قناعت» حداقلی؛ وقتی انسان به جای سقف سلامت، سقف ارتقاء نفس و سقف خدمت، حداقلهایی را برای خود در این سه سطح قرار کند، احتمال بروز تضاد در تکالیف تا حدودی کمتر میشود.
- فکر کنم بهتر است کمی به جزئیات بپردازیم
به عنوان مثال، اگر قرار باشد مهارتی را یاد بگیریم که نیازمند صرف زمان طولانی باشد، آن وقت این زمان طولانی یا خستگی حاصل از این فراگیری ممکن است مجال خدمت کردن یا رسیدگی به سلامت جسمانی را از من بگیرد. مثلا مادری با داشتن دو بچۀ ۵ ساله و ۲/۵ ساله حداقل تا چند سال نمیتواند توقع داشته باشد با قبولی در کنکور وارد دانشگاه شود چرا که با بار سنگین نگهداری از بچهها در تضاد قرار میگیرد ولی این مادر میتواند هدف معقول خود را باسوادتر شدن از نظر ادبی یا مستقلتر شدن از نظر اقتصادی بگذارد.
حالا میتوان طیف متنوعی از فعالیتها را در نظر داشت که به ارتقاء دانش و مهارت این خانم بینجامد و به نقش مادری این خانم صدمه نزند. اما اگر من بخواهم سقف ارتقاء دانش را برای خودم قرار کنم و یک هدف سخت تحصیلی برای خودم تعریف کنم، یا باید مادری شوم که در وظایف مادری خود کوتاهی میکنم یا دانشجویی که خوب درس نمیخواند. البته گاهی با وجود قناعت به حداقلها، شرایطی تحمیلی از بیرون، اجازۀ رشد را به من نمیدهند و من باید برای رشد کردن تن به خطر بدهم، اینجاست که باید برای زندگی خود اولویتبندی کنیم که گرانیگاه زندگی ما قرار است بخش زیستی آن باشد، یا بخش روانی یا وجه اجتماعی آن.
- چگونه می توان اولویتبندی کرد؟
در اولویتبندی، باید به دو موضوع توجه داشت: «تواناییها و ارزشها».
ارزشها، خط قرمزهای ما را تعیین میکند. گاهی توانایی انجام کاری را داریم، اما ارزشها و خط قرمزها اجازۀ انجام آن کار را به من نمیدهند.
توانمندی یا توانایی جنبۀ دیگر اولویت بندی هستند. اینجا دیگر صحبت از ارزشها یا خط قرمزها نیست، بلکه صحبت از ارزیابی تواناییهای یک نفر است که من توصیه میکنم برای ارزیابی توانمندیهایمان از یک متخصص کمک بگیریم. ما در ارزیابی خودمان بسیار مستعدّ خطا هستیم به عنوان مثال، شاید یک نوجوان فکر کند در فوتبال استعداد ستاره شدن را دارد، اما فقط یک مربی کاردان و دلسوز و بیطرف میتواند ارزیابی کند که او واقعا چقدر امکان و استعداد ستاره شدن را دارد.
در حوزههای روانشناختی یا هنری هم همین موضوع وجود دارد. افرادی هستند که از خود تصور یک هنرمند خلاق یا مدیری موفق را دارند در حالی که از سطح متوسط استعداد در این زمینه پایینتر قرار دارند. وجود یک متخصص میتواند تصوری واقعیتر از تواناییهای فرد به او بدهد.
- چگونه هدف اصیل و درست را پیدا کنیم؟
بعضی از واژهها مانند اصالت واژههایی مبهم هستند. قبل از پاسخ دادن به سوال این که چگونه هدف اصیل و درست را پیدا کنیم باید ببینیم اصالت را در چه سنّتی میخواهیم تعریف کنیم. چون تعریف اصالت در مکاتب مختلف فکری با هم تفاوت دارد. در «ناتورالیسم»، اصالت به طبیعت زیستی ارجاع دارد، در «رومانتیسیسم»، اصالت به عواطف ژرف همچون تجربۀ عاشقانه ارجاع دارد و در «اگزیستانسیالیسم»، اصالت به تجربۀ پدیداری موقعیت وجودی اشاره دارد، چون این بحث نیاز به مقدمات گستردهای دارد ترجیح میدهم در این بحث کوتاه به ورود نکنیم.
- بعد از هدفگذاری، چه باید کرد؟
قدم بعدی پشتکار است. برای متعهد ماندن به میثاقی که با خود میبندیم باید ثبات و پشتکار داشت. حتی اگر در زمینهای استعداد بالایی داشته باشیم پشتکار ضروری است فقط درصد اهمیت آن کم و زیاد میشود. یعنی اگر کسی استعداد بالایی در یاد گرفتن زبان دارد، نمیتواند با ورق زدن یک کتاب، زبان یاد بگیرد. برای زبان یاد گرفتن باید تمرین کرد. حالا آدم بااستعداد، روزی یک ساعت باید تمرین کند و فردی با استعداد کمتر، روزی چهار ساعت. بنابراین استعدادهای ما روی یک طیف از کمترین تا بیشترین هستند نه امر مطلق.
البته خود پشتکار هم تا حدودی زمینۀ سرشتی و ریشههای ژنتیک دارد. برخی آدمها از کودکی پشتکار بالایی دارند و بعضی دیگر فاقد چنین سرشتی هستند. این تفاوت سرشتی را میشود حتی در دو فرزند که در یک خانواده بزرگ شدهاند نیز دید، ولی همانطور که قبلاً گفتم استعدادهای ژنتیک جنبۀ صفر-صدی ندارند بلکه جنبۀ طیفی دارند یعنی کسی که پشتکار پایینتری دارد به معنای سلب مسؤولیت و کنار رفتن از هر تعهدی نیست، بلکه این افراد باید زمان بیشتری برای تمرینهای خودکنترلی مانند مدیتیشن و ریلکسیشن صرف کنند تا به واسطۀ این تمرینها بتوانند سیمپیچی عصبی مغز خود را به شکلی تغییر دهند که پشتکار بالاتری پیدا کنند، اما افرادی که به طور سرشتی و ژنتیکی پشتکار بالا دارند، ممکن است تنها با تصمیم به تعهد بتوانند پای کار بمانند.
- عوامل دیگری هم به جز ریشههای ژنتیک یا سرشتی وجود دارند؟
اختلالات روانپزشکی نیز اگر تحت درمان قرار نگیرند مانع پشتکار و ثبات هستند. مثلا فردی ممکن است دچار ناهنجاری خلق ادواری (سایکلوتایمیا) باشد. این افراد وقتی خلق بالا دارند، پر از انگیزه و فکرهای نو هستند.
بعد از یک هفتۀ پرانگیزه، هفتۀ بعد فرد دچار خلق پایین (افسردگی) میشود که این دوره اغلب بیشتر از دورۀ خلق بالا طول میکشد و در دورۀ خلق پایین همه ایدههایی که با آن همه شور و اشتیاق طراحی و مطرح کرده بودند، از دست میرود و چند وقتی که به همین منوال بگذرد، فرد اعتماد به خودش را از دست میدهد، چون همۀ پروژههای ناتمام یادش میآید و دیگر برای اقدام جدید نمیتواند بهخود اعتماد کند. این افراد نیاز به کمک دارویی دارند، بنابراین تا وقتی مشکلات زیستی-طبی این فرد برطرف نشده، نمیتوان از او انتظار پشتکار و پیگیری در کارها را داشت.
- جدا از دلایل سرشتی، پشتکار دلایل روانی-اجتماعی هم دارد؟
بله، انسان موجودی اجتماعی است، بنابراین برای پایداری در تعهداتمان، ما باید در جمعی حضور داشته باشیم که آن جمع ما را حمایت و همراهی کند. انسان بسیاری از راهها را نمیتواند تنها طی کند. نمونۀ سادۀ آن یک گروه کوهنوردی است که در جمع و گروه بودن، سبب انگیزه برای طی کردن راههای سخت و طولانی کوهستانی میشود. حتی برای داشتن تغذیه سالم، باید در گروهی با تغذیه سالم عضو بود یا کسی که میخواهد به دیگران خدمت کند، عضویت در گروه افراد خدمترسان به او کمک میکند.
- زنان در مسیر رسیدن به اهدافشان با سختیهای بیشتری روبرو هستند. دراین باره چه باید کرد؟
قطعا همینطور است و سهم زنان در جوامعی که با نگاه مردسالارانه اداره میشود در بسیاری از جاها دیده نشده مثلا برای یک زن طبق قانون کشور ما برخی شغلها و موقعیتها محدود شدهاند مثل ریاست جمهوری که طبق قانون اساسی امکان آن برای زنان وجود ندارد. در بسیاری موارد هم در قانون ذکری به میان نیامده، اما روالها و قاعده های غیر رسمی، اجازه ورود به خانمها به عرصههای زیادی از جمله ردههای بالای مدیریتی را نمیدهند.
جدا از جنبههای سیاسی حقوقی، محدودیتها و موانع فرهنگی هم در جامعۀ ما برای زنان وجود دارند. مثلاً در جامعۀ ما مجرّد بودن برای یک زن فشار اجتماعی بالاتری ایجاد میکند تا یک مرد. در سنتهای فرهنگی ما این پیشداروری وجود دارد که اگر زنی ازدواج نکرده باشد یا ازدواج کرده باشد اما بچهای نداشته باشد، کاستیهایی در زندگی و شخصیتش وجود دارد.
سوگیریها و مزاحمتها و قضاوتها درباره زنان بسیار بیشتر از مردان است. در جامعۀ ما هم از زنان میخواهند مادر باشند، هم همسری خوب، هم تحصیلات کامل و شغل خوبی داشته باشند و متاسفانه در رسانههای رسمی ما گاهی نمایشهایی از این زنان ویترینی برگزار میکنند که اغلب این زنان موفقیتشان را از طریق امکانات ویژه و فرصتهای ویژه به دست آوردهاند و حتی اگر فرض را بر این بگیریم که این موفقیت در همۀ جنبههای مادر بودن، همسر بودن، دانشگاهی بودن، مدیر بودن و …. از راه تلاش به دست آمده باشد و امکانات خاصی در اختیار این زن نبوده، وضعیتی استثنایی است که دلیل بر تجویز آن به عنوان یک قاعده نمیشود.
- با این محدودیتهایی که برای زنان وجود دارد چه پیشنهادی برای زنان دارید؟
در این مورد هم می توان گفت اگر به جای هدفمحوری یا نتیجهمحوری، ارتقاء و بهبود را هدف سال پیش رو قرار دهیم و فرایندمحور و تکلیفمحور باشیم و به همان حداقلهای سلامتی و ارتقاء روانی و خدمت اجتماعی متعهد باقی بمانیم، کمتر دچار سرخوردگی و شکست میشویم. باید پذیرفت که جبرهای تاریخی و جغرافیایی هم مثل جبرهای زیستی، ما را محدود میکنند و ما در شبکهای از محدودیتها، باید با ترکیب خلاقیت و قناعت پیش برویم.
- در خصوص نقش بعضا انحرافی متخصصان موفقیت و قانون جذب و اصرار به «خواستن توانستن است» هم لطفا توضیح دهید
دراین باره باید موضوع شرط لازم و شرط کافی را در نظر داشته باشیم. این دو را بعضی اوقات با هم اشتباه میگیریم مثلاً خیلی از آدمها فکر میکنند اگر با نیت خیر و نیکخواهی وارد کاری میشوند که تخصص آنرا ندارند یا در کاری که به آنها مربوط نیست مداخله میکنند بر اساس سنت «الأعمالُ بِالنّیّات»، همین نیت خیر کافی است و مداخلهشان قابل دفاع است، اما نیت خیر شرط لازم است نه شرط کافی.
مثلا هیچکس نمیتواند فقط با نیت خیر کسی را درمان کند، درمانگری علاوه بر خیرخواهی نیاز به دانش و مهارت هم دارد. حرفهای سخنرانان انگیزشی یا مربیان موفقیت راجع به نقش انگیزه و تصمیم هم به شرط آن که سایر شرایط و جنبههای موفقیت هم در نظر گرفته شوند اشتباه نیستند، اما مثل آجرهایی میمانند که بدون نقشه و مهندس و سیمان نمیتوانند باعث ساختن بنایی بشوند.
همۀ این انگیزهها و توصیهها در صورت رعایت نشدن تعادل در جنبههای زیستی و اجتماعی، جز آنکه باعث امید واهی و ناکامی و سرخوردگی شود و خود تبدیل به مسئله جدیدی شود، سودی نخواهد داشت. نه تنها سخنرانان انگیزشی، بسیاری از ما این سبب شناسی چندلایهای را نادیده میگیریم مثلاً درست است که برای آن که به کسی کمک کنیم تا موفق شود، باید روی موانع ناخودآگاه و دلایل روانکاوانهای که او را از موفقیت باز میدارند، کار کنیم، اما اگر کسی همۀ بار تغییر و موفقیت را روی دوش موانع ناخودآگاه و درمان روانکاوانه بگذارد و امور زیستی و اجتماعی را نادیده بگیرد، باز شرط لازم را جای شرط کافی گذاشته است. درنتیجه، مدلهای زیستی روانی اجتماعی باید در تعادل باشند و نقش هیچ بخشی بزرگتر یا کوچکتر از سهم خودش در نظر گرفته نشود.
- بعضی برای رسیدن به اهداف شخصی، رابطه با دوستان و خانواده را کمتر میکنند، اما احساس گناه به سراغشان میآید. با این احساس چه میتوان کرد؟
وقتی در نظام ارزشی یا اولویتهای خودم سردرگمی دارم، باعث میشود احساس کنم هر جا هستم جای دیگری را از دست میدهم، این یعنی من هنوز تکلیفم با خودم روشن نشده. اینجا نیاز به مربی و راهنمایی دارم تا به من کمک کند، تکلیفم را خودم روشن شود.
کمال طلبی یا بی نقصگرایی هم یکی از دلایل این ماجراست. گاهی فرد فکر میکند در هر عرصهای باید بهترین باشد، یعنی هم به طور کامل مراقب ارتباطات دوستانه و فامیلی باشد تا کسی از او دلخور نباشد، هم زندگی مالی و کاری و تحصیلی را با بهترین صورت اداره کند و هم در حد یک ورزشکار حرفهای ورزش کند. بعضیها تعادل در زندگی را با کمالطلبی قاطی میکنند و گمان میکنند تعادل این است که هم در حدّ یک استاد دانشگاه کتاب بخوانند هم در حدّ یک سوپراستار خوشهیکل باشند، هم در حدّ یک کدبانوی خانهدار مهمان دعوت کنند! این افراد هر کاری بکنند باز هم احساس گناه میکنند چون کامل نیستند. در اینجا درمان روانشناختی در حوزه تحلیل طرحوارهها، از جمله روشهایی است که به افراد دچار «بی نقصگرایی» و «طرحوارۀ کمال» کمک میکند تا از مسابقه دادن با خود برای شاگرد اول شدن در همۀ نقشها آزاد شوند.
مطالب مرتبط
لینک کوتاه مطلب: https://drsargolzaei.com/?p=9656