نام کتاب: بنده استاد هستم! (نگاهی به تجربه نقشی اعضای هیئت علمی در ایران)
نویسنده: دکتر فاطمه علمدار (پژوهشگر جامعهشناسی)
نشر: لوگوس
کتاب «بنده استاد هستم!» محصول یک پژوهش است که از خلال مصاحبههای عمیق نیمه ساختار یافته با اعضای هیأت علمی چند دانشکده و پژوهشگاه بهدست آمدهاند. دکتر فاطمه علمدار، این مطالعه را با این هدف انجام داده که درک اعضای هیأت علمی نهادهای علمی تحت مجوز وزارت علوم را از نقش اجتماعیشان و اقتضائات این نقش کشف کند.
وی برای کشف این الگو از رویکرد نظری-روشی «هارولد گارفینکل» استفاده کرده است. گارفینکل معتقد است که جامعهشناس باید واقعیت عینی و محسوس حقیقت-پنداشتهای اجتماعی را نه در ساختار نهادها بلکه از دل کنشهای توافقی و هماهنگ روزمرۀ آدم ها مطالعه کند.
بنابراین روش این مطالعه کشف الگویی است که اعضای هیأت علمی به تجربیات مربوط به نقششان در بستر نهادها میدهند. دکتر علمدار نظریههای جامعهشناختی، آمارها و تجربه اعضای هیأت علمی را در کنار هم قرار میدهد و بر این موضوع تاکید میکند که:
« نگارش نامحدود مقالهها و تألیف بیشمار کتابها، آمارهایی که نشان میدهند، ایران در زمینۀ تولید علم به جایگاه قابل قبولی رسیده و در حال رقابت با کشورهای توسعهیافته است از یک سو و بازار داغ فروش پایاننامه، کتاب و مقاله، نا امیدی در حل و فصل مسائل جامعه از سوی دیگر، نیاز به واکاوی مسیری که مسافرانش به مقصد نمیرسند را ضروری میسازد.»
در واقع امید به توسعهای که قرار است با علمزایی محقق شود اما همچنان رو به زوال میرود، روابط غیر علمی و بعضا غیر اخلاقی میان استاد و دانشجو، نا امیدی اساتید و بیانگیزگی دانشجویان و افول سطح علمی، خود حکایتی است. حکایتی که عالمانی را به تصویر میکشد، که از یک طرف ادعای اشاعۀ سواد و تولید دانش دارند، اما از طرف دیگر به شدت مشتاق بالا رفتن از هرم قدرت و شهرت بوده و در نظام رانتی و کاسبکارانهای که علم را به کالا و عالم را به بازار یاب تبدیل کرده است، دست و پا میزنند.
کتاب «بنده استاد هستم!»، تجربه زیسته اعضای هیئت علمی، صاحبان علم و دانشگاهیانی است که به عنوان بازیگران نظام ویترینی و نمایشی تولید علم، حرفهایی برای گفتن دارند و متفاوت از آنهایی سخن میگویند که سرشان را کبکوار در برف فرو کردهاند.
این تحقیق به توصیف بخشهایی از زندگی آکادمیک اعضای هیئت علمی و نیز افرادی که سودای هیأت علمی شدن دارند یا در رسیدن به آن ناکام ماندهاند میپردازد.
گفتوگو با افراد دانشگاهی و به نقد کشیدن وضعیت پژوهشی کشور توسط نویسنده نشان میدهد که رقابت بر سر کسب نقش «من از همه دانشمندتر هستم!» به نمایشی کاسبکارانه و فخرفروشانه تبدیل شده است که از یک سو مولدان علم را در شبکۀ روابط مبتنی بر قدرت، ثروت و شهرت سرگردان کرده و فضایی را برای کاسبی سودجویان فراهم نموده است و از سوی دیگر دانشجوی علاقمند، خلاق، اخلاقی و باسواد را پشت بن بست خرید و فروش مقاله، رانت، مافیای نشر و گاهی ارتباطات غیرحرفهای متوقف کرده است.
واکاوی نقش هیئت علمی به مثابه یک اسطوره، بررسی اخلاق در شبکۀ روابط استاد و دانشجو و رسیدن به چرایی فساد خیز شدن بستر علمی در جامعه امروز در کنار تجربه زیسته اصحاب علم از مطالب ارزشمند این کتاب است.
در بخشی از کتاب به نقل از برخی اساتید دانشگاه آمده است، نظیر این اظهارات:
_ یکی اومده بود برای مصاحبه دکتری، 40 سالش بود، 37 تا کتاب داشت با 40 تا مقاله، من گفتم به نظرم ایشون رو دعوت کنیم که رسما با درجه استادی شروع بهکار کنند این رزومهسازیها، نتیجه همون نظام پژوهشی مخدوش و مجلاتی است که به هم نون قرض میدن.
_ این استعمار نوین است است که ما آخرین دستاوردهای علمیمون رو، به جای اینکه صرف حل مسائل کشورمون بکنیم، تبدیل به مقاله آی.اس.آی میکنیم که بتونیم رنکینگ دانشگاههامون رو بالا بیاریم و جامعه همونطور میمونه! اقتصاد نفتی هم البته بیتأثیر نیست. … ما بدون این که هیچ کار اثرگذاری بکنیم، حقوق میگیریم. آنقدر هم درگیر فردگرایی هستیم که دیگه به منافع بلندمدت و پایدار فکر نمیکنیم، فقط میخوایم مقاله چاپ کنیم و ارتقا بگیریم و میگیریم!
_ اینکه شما عضو هیأت علمی هستید، تفاوت چندانی در نوع رابطهتون نمیذاره، اینطور نیست که فکر کنید همه حول هسته مرکزی لذت دانستن با یکدیگر احساس همبستگی میکنند و تشکیل ما میدهند، این جلسات هم مشابه همه جلسات دیگهای است که توی سیستم بروکراتیک برگزار میشن و خب کارمندها از تشکیل نشدنشون شاد میشن! حس میکنم همه چیز ویترینی شده، همه میخوان هی مقاله بیرون بدن و بگن ما داریم رشد علمی میکنیم.
دکتر علمدار نتیجه میگیرد که روشن است که چنان رشد علمی شتابانی از ذهن و دست چنین کنشگرانی رقم نخواهد خورد!
مریم بهریان _ پژوهشگر دکترای روانشناسی
.
مطالب مرتبط
لینک کوتاه مطلب: https://drsargolzaei.com/?p=15764