بیتفاوت باش!
«زیگموند فروید» پایهگذار روانکاوی رفتار بشری را عمدتا ذاتی و غریزی میدانست و نتیجه میگرفت که انتخاب آگاهانه ما نقش اندکی در رفتارهایمان دارند.
«جبر گرایی زیستی» (Biological Determinism) فرویدی ما را محدود و محصور در چارچوب الگوهایی میداند که ژنهای ما به ما منتقل کردهاند.
نظریه فروید بهسرعت مورد نقد قرار گرفت. «کارن هورنای» یکی از اولین شاگردان فروید، فروید را به «سوگیری نظری» (Theoretical Bias) متهم کرد و «مارگارت مید» در پژوهشهای میدانی مردمشناسی نشان داد که بسیاری از رفتارهایی که فروید ذاتی گونه بشری میدانست، همچون رفتار جنسی و خشونت، بیش از آن که محصول ژنها باشند محصول فرهنگ هستند.
تحقیقات رفتارگرایان (Behaviorists) که «موج دوم روانشناسی» راساختند نیز نشان داد که حیوانات و انسان توانایی شگرفی برای تغییر رفتار از طریق یادگیری دارند تا حدی که «اسکینر» روان را «یک دستگاه یادگیری» دانست.
در واقع، ژنها، الگوهای رفتاری را در ما تعیین نمیکنند بلکه میزان توانایی یادگیری ما را تعیین میکنند. افرادی که هوش (IQ) بالاتر یا هوش هیجانی (EQ) بالاتری دارند در «تغییر رفتار براساس اقتضای محیط» توانمندترند. این افراد زودتر متوجه ضرورت تغییر رفتار میشوند و آسانتر الگوهای کارآمد جدید را جایگزین الگوهای ناکارآمد میکنند.
با این تعاریف، بیتفاوتی و فرار از مسئولیت در یک قوم و ملت نمیتواند ناشی از «آرایش ژنی» آنها باشد بلکه باید ریشه آن را در «طرحوارهها» (Schema) جستجو کنیم.
رفتار انسانها به شدت تحت تاثیر «طرحوارههایی» است که آموختهاند. روانشناسان شناختی همچون «آلبرت الیس» و «آئورن بک» توصیه کردهاند که برای تغییر دادن رفتار و احساس انسانها باید طرحوارههای آنها را بشناسیم.
به طرحوارههای فرهنگیمان نظری بیاندازیم. ضربالمثلهای زیر را مرور کنید:
«خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو»
«آسه برو آسه بیا، تا گربه شاخت نزنه!»
«سری که درد نمیکنه دستمال نمیبندند!»
«مگه پیغمبری که غم امت بخوری؟!»
«زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد!»
«مانه سر پیازیم، نه ته پیاز!»
«سری که درد نمیکنه دستمال نمیبندند!»
«مگه پیغمبری که غم امت بخوری؟!»
«زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد!»
«مانه سر پیازیم، نه ته پیاز!»
«صلاح ممکت خویش خسروان داند!»
آیا ثمره چنین طرحوارههایی بیتفاوتی و شانه خالی کردن از مسئولیتهای اجتماعیمان نیست؟
اگر قرار است جامعه متفاوتی داشته باشیم چارهای نداریم جز این که پایهایترین گذارههای فرهنگیمان را مورد نقد قرار دهیم و البته بهخاطر داشته باشیم که اگر قرار است از نقد «ویترینی» به نقد «موثر» برسیم ضروری است که خط قرمزها را نیز نقد کنیم.
دکتر محمدرضا سرگلزایی _ روانپزشک
مطالب مرتبط
لینک کوتاه مطلب: https://drsargolzaei.com/?p=44