تعریف و بازتعریف امر اخلاقی – فصل ششم از کتاب «اخلاق و آزادی»
در این کتاب، ابتدا به «ضرورت» امر اخلاقی پرداختیم، حال زمان پاسخ دادن به این سؤال است که «ماهیت اخلاق» چیست؟
نظریهپردازان اخلاقی (Ethics = morality) به دو صورت به تعریف اخلاق پرداختهاند:
صورت اول: تعریف فعل اخلاقی
صورت دوّم: تعریف فاعل اخلاقی
.
فعل اخلاقی چیست؟
یکی از اولین تعاریف فعل اخلاقی توسط «امانوئل کانت» فیلسوف آلمانی صورت گرفت. از نظر کانت، فعل اخلاقی را نباید بر اساس نتایجش تعریف کنیم بلکه باید با یک «حس زیباییشناسی» حُسن و قُبح ذاتی اعمال را تشخیص دهیم. زیرا اگر تعریف اخلاقیات بر مبنای آثار آن باشد ما دچار نوعی «سودگرایی» و «سوداگری» شدهایم.
رفتار اخلاقی باید بر مبنای «وظیفه» صورت گیرد نه بر مبنای نتیجه، بنابراین برخی گزارههای فرهنگی ما از قبیل: «دروغ مصلحتآمیز به ز راست فتنهانگیز!» از نظر «کانت» نصایحی ضداخلاقیاند. دیدگاه کانت در اخلاق گرچه در بدو امر، پذیرفتنی بهنظر میرسد دچار چند مشکل عملی است.
اولاً آن «حس زیباییشناسی» ترازویی عینی و فراگیر نیست. مثلاً حس درونی ما (درستتر است که بگویم احساس ما) هنگامی که میبینیم عقابی، خرگوشی را شکار و چنگالهای تیزش را در بدن او فرو میکند پدیده نازیبایی را تشخیص میدهد. اما هنگامی که همان عقاب در حال غذا دادن به جوجههای گرسنهاش با همان شکار است پدیده زیبایی را مشاهده میکنیم.
در واقع از نظر زیباییشناسی درونی ما، نگاه مقطعی (cross-sectional) به یک رفتار ممکن است قضاوتی متفاوت نسبت به نگاه طولی (Longitudinal) به همان پدیده ایجاد کند.
از آنجا که هر مقطعی در واقع در درون خود، یک طیف (طول) است و هر طولی در مقایسه با طول بزرگتر از خودش یک مقطع است، ما همواره بر مبنای جایگاه مشاهدهمان حسن و قبح زیباییشناختی (aesthetics) را تشخیص میدهیم. با این تعریف اخلاق مقولهای ذهنی (Subjective) میشود و با تعریف اولیه حسن و قبح «ذاتی» دچار تضاد میشود.
اشکال دوم عملی این است که اغلب رفتارهای ما همزمان دارای وجوه متعدد هستند. مثلاً اگر بهعنوان یک اصل اساسی و ذاتی اخلاقی بپذیریم که «کشتن انسان به هر دلیلی غیراخلاقی است»، دچار مشکلات عملی میشویم.
فرض کنید یک فرد مسلح گروهی بیگناه را گروگان گرفته تا اخاذی کند و ما امکان تأمین خواستههای او را نداریم. اگر یک تکتیرانداز ماهر بتواند با تفنگ دوربیندار خود این گروگانگیر را بکشد چند نفر از مرگ نجات پیدا میکنند در غیر اینصورت این فرد هر روز یکی از گروگانها را خواهد کشت.
با قبول اصل اخلاقی فوقالذکر به عنوان یک اصل مطلق، ما درگیر رفتار غیراخلاقی نخواهیم شد و دسترویدست خواهیم گذاشت تا آن گروگانگیر اقدام به قتل بیگناهان کند. در این حالت، ما فضایی فراهم کردهایم تا چند بیگناه به قتل برسند برای این که به یک مجرم را به قتل نرسانیم. چنین رفتاری، نوعی «سهلانگاری» بهنظر میرسد که حس زیباییشناسی ما را خواهد آزرد.
شاید اخلاق مسیحی که مصداق آن عبارت «اگر کسی سیلی به گونه راست تو زد، گونه چپ خود را هم پیش بیاور» مبنایی برای دیدگاه اخلاقی کانتی بوده باشد.
در واکنش به این اشکالات عملی، «جان استوارت میل» فیلسوف بریتانیایی «اخلاق فایدهانگار» را معرفی کرد. در تعریف «میل» از فعل اخلاقی، رفتاری اخلاقی است که بیشترین نفع را برای بیشترین افراد داشته باشد. بنابراین در مورد مثال فوق الذکر رأی جان استوارت میل قطعاً این خواهد بود که کشتن مجرم گروگانگیر امری اخلاقی است.
مشکل عملی که در عمل به قاعده اخلاقی میل وجود دارد این است که باز هم ترازویی برای اندازهگیری عینی «بیشترین نفع» برای «بیشترین افراد» وجود ندارد.
از نظر «آدولف هیتلر»، نژاد یهود، نژاد شروری محسوب میشد و «نسلکشی» یهودیان خدمتی به نسلهای آینده بشریت بود!
از نظر «ژوزف استالین» مخالفان مارکسیسم–لنینیسم مانع رسیدن به جامعه برتر بودند و « تصفیه» آنها خدمتی به آیندگان بود. از نظر او کشتار چند میلیون انسان برای رفاه دهها میلیون انسان فعلی اخلاقی بود!
از نظر «میلوسویچ»، مسلمانان بوسنی هرزگوین، فرزندان ترکان متجاوزی بودند که نسل «اسلاو» را مورد تجاوز قرار داده بودند. لذا «نسلکشی» مسلمانان ترکتبار بوسنی درس عبرتی بود برای آیندگان که در هنگام قدرت به کشورگشایی نپردازند. بنابراین رفتار او فعلی اخلاقی بود!
دوباره دچار همان مشکل عملی شدیم که مقیاس رفتار اخلاقی چنان «ذهنی» (Subjective) میشود که به جای چارچوببندی تصمیمات ما، خود در چارچوب ذهن ما محاط میشود. در واقع به جای وزنکردن خود با این ترازو، ترازو را با وزن خودمان تنظیم میکنیم!
«ریکاردو اوریزیو» در کتاب «گفتگو با شیاطین» به مصاحبه با دیکتاتورهای ورشکسته میپردازد. هیچکدام از آنها از رفتار خود پشیمان نبودند! اغلب آنها خود را نجاتدهنده ملت و مملکت خود میدانستند و مردم را ناسپاس ارزیابی میکردند که قدر آنها را ندانسته بودند، برخی از آنها خود را «مقدس» و «نماینده الوهیت» میدانستند!
همه دیکتاتورها، مخالفان خود را همچون حیوانات خطرناک برای سلامت جامعه مضر ارزیابی میکردند و سرکوب آنها را خدمتی به مردم میدانستند.
فاعل اخلاقی کیست؟
برخی دیگر از نظریهپردازان اخلاق به این نتیجه رسیدهاند که بهجای تعریف «فعل اخلاقی» باید «فاعل اخلاقی» را تعریف کنیم چرا که «انگیزه و حالت روانشناختی فاعل» مهمتر از خود فعل است.
برای مثال وقتی دانشجویی به قصد فهم بیشتر مطلب، استاد را سؤالپیچ میکند با زمانی که دانشجویی به قصد نشاندادن محدودیت دانش استاد، وی را سؤالپیچ میکند رفتاری واحد صورت گرفته ولی «ارزش اخلاقی» این دو رفتار با هم متفاوت است.
از اولین کسانی که «اخلاق» را بر مبنای «فاعلی» تعریف کرد سقراط، فیلسوف یونانی بود که چند قرن پیش از میلاد مسیح زندگی میکرد. «سقراط» بر این باور بود که رسیدن به «یقین» -فرض مطلقِ میدانم– مانع از داوری صحیح انسان میشود.
یکی از تعاریف فاعل اخلاقی این است که چنین فردی دچار خودشیفتگی نیست، نمود نظری این امر نقد خویشتن است؛ «یقین» مانع از «نقد خویشتن» شده و نتیجه آن، قرار گرفتن در وضعیت خودمحوری و خودشیفتگی است. بنابراین «فاعل اخلاقی»، فاعلی است که در وضعیت شک، تردید و جستجوی دائمی قرار دارد.
نمود عملی این امر «از خودگذشتگی» است. هرچه در انتخاب بین دو گزینه، گزینهای را انتخابکنیم که کمتر به نفع ما و بیشتر به نفع دیگران باشد فاعل اخلاقیتری هستیم.
اگر من یک جرّاح باشم و همزمان دو بیمار اورژانسی برایم بیاورند که از نظر زمانی فقط شانس نجات یکی از آنها را داشته باشم و یکی از آنها هموطن من و دیگری اهل کشور دیگری باشد، غایت اخلاقی بودن این است که درمان فرد هموطن را در اولویت فرار ندهم و اگر توان کمک مالی به یک دانشآموز بیبضاعت را داشته باشم که یکی از آنها هممذهب یا همنژاد من و دیگری متعلّق به مذهب و نژاد دیگر باشد من فردی اخلاقی هستم که دانشآموزی که هممذهب یا همنژاد من است را در اولویت قرار ندهم. طبعاً چنین رفتاری، بسیار دشوار است؛ امر اخلاقی، امر دشواری است.
سنت فرانسیسکو آسیزی (قدّیس کلیسای کاتولیک) میگوید:
« هر گاه بر سر دو راهی قرار گرفتی، بدان که راه دشوار تر راه خداست»
از این دیدگاه، دستورالعملهایی همچون: «چراغی که بهخانه رواست به مسجد حرام است»، «ضداخلاقی» محسوب میشوند. در واقع، الگوهای اخلاقی خاصّ یک دسته و طبقه، از این دیدگاه ضد اخلاقی هستند.
برای مثال افراد زیادی هستند که نسبت به اعضای گروه، حزب و فرقهی خود مماشات و ملایمت و مهربانی دارند امّا نسبت به افراد خارج از این گروه چنین رفتاری را ندارند. این الگوها از این منظر، دیدگاههایی اخلاقی نیستند.
نمود دیگر فاعل اخلاقی بودن، «انضباط» است. بنابراین فردی خسیس که به خود فشار میآورد تا پول خرج کند همانقدر فردی اخلاقی است که فردی که عادت به بریز و بپاش دارد و به خود فشار میآورد که پول خرج نکند.
پس فعل پول خرج کردن و پول خرج نکردن نمیتواند رفتار اخلاقی را تعریف کند، بلکه همین که فاعل در حال اعمال فشار برخود و ایجاد انضباط است، فاعلی اخلاقی است و بالاخره آخرین تعریف از «فاعل اخلاقی» تعریفی است که از ارسطو تا روانشناسان انسانگرای قرن بیستم همچون آبراهام مازلو و ویکتور فرانکل ارائه میدهند.
آنها، انسان را بالقوّهای میدانند که با انتخابهای شجاعانه به بالفعل تبدیل میشود. از نظر آنها، زمانی که ما انتخابهایی انجام میدهیم که حاصل آنها شکوفایی استعدادهای ما یا همان خودشکوفایی است ما فردی اخلاقی هستیم و هرگاه در جهت سرکوب استعدادهایمان پیش میرویم فردی غیراخلاقی هستیم. بنابراین هیچ رفتاری را نمیتوان اخلاقی یا غیراخلاقی دانست، مگر اینکه فاعل آن رفتار را از نظر روانشناختی عمیقاً بشناسیم.
چالش موجود در تعاریف فاعلی از اخلاق این است که در این تعاریف، هیج مشاهدهگر بیرونی قادر به قضاوت در مورد اخلاقی بودن رفتار فاعل نیست.
از سوی دیگر، از آنجا که به اعتقاد نظریهپردازان روانکاوی، بخش بزرگی از ذهن هر فرد برای خودش نیز ناشناخته و پنهان است، (ناخودآگاه – Unconsciousness)؛ بنابراین حتی خود فرد نیز نمیتواند در مورد اخلاقی یا غیراخلاقی بودن خود قضاوت کند!
با این وصف، گویی تنها روانکاو هر فرد میتواند در مورد اخلاقی یا غیراخلاقی بودن فرد در هر انتخابش «فرضیهسازی کند»!
در واقع، با این تعاریف از اخلاق، اخلاق چنان به امر پیچیده و ممتنع (impossible) تبدیل میشود که بساط خود را از زندگی روزانه انسان جمع میکند و مقیم «آکادمی»های فلسفه خواهد شد.
دکتر محمدرضا سرگلزایی – روانپزشک
.
مطالب مرتبط
ضرورت معرفتی اخلاق_فصل اول از کتاب «اخلاق و آزادی»
ضرورت روانشناختی اخلاق_فصل دوم از کتاب «اخلاق و آزادی»
مبارزه برای آزادی، مبارزه برای اخلاق_فصل سوم از کتاب «اخلاق و آزادی»
اخلاق مبارزه_فصل چهارم از کتاب «اخلاق و آزادی»
قدرت اخلاق_فصل پنجم از کتاب «اخلاق و آزادی»
اخلاق به مثابه قرارداد مدنی_فصل هفتم از کتاب «اخلاق و آزادی»
گفتمان قدرت_فصل هشتم از کتاب «اخلاق و آزادی»
Photo From: getlinkgroup.com
لینک کوتاه مطلب: https://drsargolzaei.com/?p=75