مصاحبه ی دکتر فاطمه علمدار (جامعه شناس) از از مجلّه ی ادبی «الف-یا» با دکتر محمّدرضا سرگلزایی (روانپزشک) درباره ی کتاب «سیر عشق» آلن دو باتن:
قسمت ششم
بیست سال بعد از کتاب «جستارهایی در باب عشق» آلن دوباتن کتاب «سیر عشق» را مینویسد که از عشق به ازدواج میرسد و اینکه به ازدواج باید بهعنوان یک قرارداد نگاه کرد و اگر به عنوان این نگاه کنیم که دردها و جراحتهایی را که از دورۀ کودکی داریم التیام پیدا میکند، آن کسی که ما بهعنوان رحم مادر در نظر گرفتهایم، او هم ما را به عنوان رحم مادر در نظر میگیرد. او پدرش ترکش کرده، من مادرم هواپیمایش سقوط کرده و مرده، او ترومای خودش را دارد من هم ترومای خودم را دارم، او میخواهد ترومای خودش را با آغوش من تسکین بدهد؛ درحالیکه من خودم زخمی هستم که دنبال آغوش او برای رفع تروما میگردم؛ بنابراین به عشق بهعنوان یک تراپی نگاه نکنیم. به عشق بهعنوان یک غریزه نگاه کنیم؛ مثل غریزههای دیگر؛ مثلا ما از دکتر میپرسیم که من دوست دارم زولبیا بخورم و دکتر میگوید مگه دیابت ندارید یعنی چه که زولبیا بخورم. میگوییم خب من عاشقشم و دکتر هم میگوید خب بهجهنم که عاشقش هستید. میگوید باید عشق را هم همینطور در نظر بگیریم که میگویید من هوس این را کردم و دکتر مثلا میگوید مگر تو درونگرا نیستی میگویم چرا. میگوید خب طرف مقابل که برونگراست. میگویم من عاشقشم و دکتر میگوید خب به جهنم که عاشقش هستی تو درونگرا هستی و او برونگرا است. شما دو نفر به هم نمیخورید و نمیتوانید یک ماه در یکجا زندگی کنید. میخواهد بگوید کاری را که آنها در آخر انجام دادند، این کار را اگر همان اول میآوردند مسئله شاید خیلی زود حل میشد؛ اما چرا این کار را انجام نمیدهیم؟ چرا با یک دکتر مشورت نمیکنیم؟ چرا کلاس نمیرویم؟ چرا سر میز مذاکره نمینشینیم؟ چرا قرارداد نمیبندیم؟ امضا نمیکنیم؟ به خاطر اینکه ما فکر میکنیم عشق مقدس است. هنوز فکر میکنیم عشق مقدس است و در نتیجه یکجور قدسیسازی برای عشق انجام میدهیم؛ همانطور که برای آیینهای مذهبی قدسیسازی انجام میدهیم؛ مثلا فرض کنید کوروش را نقد کنید. یک آدم مذهبی هیچ مشکلی ندارد؛ ولی اگر بخواهیم علی را نقد کنیم آن آدم مذهبی فوری کهیر میزند. حالا یک آدمی هم کوروش برایش مذهب شده اگر کوروش را نقد کنیم او کهیر میزند. حالا عشق هم مثل یک مذهب شخصی میماند که آدمها یکجور هالۀ قدسی دور آن میتنند و عشق را با آن هالۀ قدسی نقدناپذیر میکنند. خاطرم هست یکی از بستگان ما که پسر جوانی و دانشجوی پزشکی هم بود، عاشق یکی از همکلاسیهایش شده بود و این دو نفر خیلی با هم ناسازگاری شخصیتی داشتند من به او گفتم: «اگر شما دو نفر برای آزمایشات پیش از ازدواج بروید و آزمایشگاه بگوید «هر دو تالاسمی مینور دارید در نتیجه بچههای شما به احتمال یک به چهار تالاسمی ماژور میشوند و به احتمال یک به دو هم ناقل تالاسمی میشوند شما با هم ازدواج نکنید» شما با هم ازدواج میکنید؟» گفت: خب نه. گفتم: «حالا اگر من تست بگیرم بگویم شما دو نفر شخصیتتان به هم نمیخورد و زندگی برای شما مثل بیماری رنجآور میشود و بچۀ شما آسیبدیده میشود باز هم با یکدیگر ازدواج میکنید؟» گفت: بله؛ چون اینطوری نیست؛ ما خیلی شخصیتها مان به هم میخورد و اینجوری نیست که شما فکر میکنید. گفتم: «چه جوری تالاسمی را آزمایشگاه باید تشخیص بدهد؛ اما شخصیت را خودت میتوانی تشخیص بدهی؟» میخواهم بگویم که عشق را نمیآورند پیش کارشناس که نقدش کند؛ چرا؟ چون عشق قدسی شده است! در فیلمهای سینمایی هم عشق را قدسی میکند خیلی خیلی زیاد فیلمهای هالیوودی داریم که من حضور ذهن ندارم که بخواهم نام ببرم؛ ولی حداقل بیست فیلم هالیوودی دیدهام که عشق حلالمسائل یک نفر بوده، درمان بیماریهای یک نفر بوده. همان که مولانا دربارۀ عشق میگوید: «ای دوای نخوت و ناموس ما/ ای تو افلاطون و جالینوس ما»؛ سریالهای صداوسیمایی هم همینطور، والت دیسنی همینطور، در ادبیات داستانی کودکان هم اینمدلی است؛ در نتیجه این یک مذهب است که مدام دارد بازتولید میشود و آلن دوباتن میخواهد این مذهب را نقد کند و کالبدشکافی یک رابطۀ کاملا عاشقانه و بعد ناکامیای که در این رابطه وجود دارد را ارائه می دهد؛ بنابراین کل ماجرا این است که عشق چه نیست؛ اما اینکه عشق چیست، خب این که آلن دو باتن ارائه می دهد فقط یکی از شیوههای عاشق شدن است و عاشق شدن فقط این شیوه نیست.
دکتر محمدرضا سرگلزایی – روانپزشک
لینک کوتاه مطلب: https://drsargolzaei.com/?p=517