جوان دردسر آفرین
آن روز بعدازظهر، یکی از مراجعانم جوانی ۲۷ ساله بود که به همراه برادر بزرگش وارد اتاق شدند. جوانی لاغر اندام و بلند بالا بود. آرایش خاص موهایش و فرم لباس پوشیدنش که تفاوت قابل توجهی با برادرش داشت سرنخی بود که هرچند دو برادر در یک خانواده رشد یافتهاند اما در دیدگاهها و سلیقههایشان اختلافات وسیعی دارند. ناخنهای بلند و چرک گرفته جوان هم سرنخی بود مبنی بر بیتفاوتی او به هنجارهای اجتماعی و مراقبت از خود.
روانپزشکان آموزش دیدهاند که به تمام سرنخها توجه کنند، از لحظهای که مراجع را میبینند نوع راه رفتنش، چگونگی صحبت کردنش، ادا و اطوار صورت، سرعت تکلم، لباس پوشیدن، انتخاب رنگ لباس، نوع برخوردش با اطرافیان و ….. را زیر نظر دارند زیرا تمام این جوانب نشان دهنده شخصیت و افکار مراجع هستند و در تشخیص و درمان بیمار اهمیّت دارند.
بسیاری از پیامها و تعاملات، غیر کلامی هستند و عدم توجه به سرنخهای غیرکلامی باعث از دست دادن بخشی مهم از اطلاعات میشود. در اولین دقایق مصاحبه معلوم شد که جوان خود مایل به مراجعه نبوده و به اجبار خانواده مراجعه کرده است. بنابراین ترجیح دادم که ابتدا تنها با خود او صحبت کنم چرا که درچنین مواردی – که مراجعی به اجبار به نزد روانپزشک آورده میشود – احتمال زیادی وجود دارد که وی روانپزشک را همدست خانواده تلقی کند و نگاهی بدبینانه به درمانگرش داشته باشد، قطعاً چنین نگاهی باعث میشود که نه امکان روان درمانی- در صورت نیاز- وجود داشته باشد و نه مراجع با دستورات دارویی- در صورت تجویز – همکاری کند. بنابراین با بیمار به تنهایی شروع به صحبت کردم. جوان باهوشی بود که در پس چهره آرامش خشمی نهفته احساس میشد. در واقع تمام مشکلاتش را به خانوادهاش و برخورد بد آنها نسبت میداد، ادّعا میکرد که آنها علاقهای به او ندارند، او را طرد میکنند، به او ایراد میگیرند و رفتارش را مورد انتقاد قرار میدهند. اما چرا؟
مسائل از دوران نوجوانی او شروع شده بود، از زمانی که او همراه چند تن از دوستانش به نوعی یک gang تشکیل داده بودند. بهرغم تضاد این اعمال با فرهنگ خانواده، او بارها درکوچه و خیابان در درگیری و نزاع های خشن وارد شده بود. حتی از یک محلّه برای دعوا و کتک کاری به محلّه دیگر میرفت. این الگوی رفتاری باعث شده بود که بارها بازداشت شود. مدّتی بعد تصمیم گرفته بود به خارج از کشور برود ولی در کشور خارجی نیز شروع به تجارتهای غیرقانونی کرده بود که منجر به دستگیری او شده بود و پس از مدّتی زندان به کشور بازگردانده شده بود. پس از بازگشت نیز به جای اینکه به دنبال اشتغال برود با همان دوستان سابق به رفتارهای پُرخطر مثل مصرف الکل، حشیش و مواد مخدر پرداخته بود، روزها میخوابید و عصر و شب را به ویلانی میگذراند.
طبیعی بود که این الگوی زندگی باعث ایجاد کشمکش دائمی بین او و خانواده شود و اکنون او نه از علّت این کشمکش و درگیری که تنها از معلول ـروابط آشفته با خانواده – شاکی بود. او تمام رفتارهایش را توجیه میکرد و درمورد هیچکدام هم احساس پشیمانی نمیکرد. در واقع مراجع مبتلا به «اختلال شخصیت ضد اجتماعی» بود که خصوصیت اصلی آن یک سبک زندگی بیمارگونه است که با بیاعتنایی و زیر پا نهادن حقوق دیگران تظاهر میکند، این افراد نمیتوانند خود را با موازین اجتماع هماهنگ کنند و دروغگویی، فریبکاری و حقهبازی برای سوءاستفاده از دیگران و رسیدن به منافع، بخشی از زندگی آنهااست. این افراد رفتاری خشن و پرخاشگرانه دارند و بارها درگیر نزاعهای خشن میشوند، معمولاً احساس مسؤولیت پایینی دارند، به دنبال اشتغال ثابت و منظم نمیروند، به وضع خانواده و نیازهای اطرافیانشان توجهی ندارند، تعهدات مالی خود را رعایت نمیکنند، بارها به بهانههای مختلف از دیگران پول قرض میکنند و به بهانههای مختلف از پس دادن آن طفره میروند و در تمام این اعمال ذرّهای نیز احساس پشیمانی و ندامت نمیکنند. این افراد از سنین پایین، مواد مخدر و غیر قانونی را تجربه میکنند. از مدرسه و منزل فرار میکنند و مکرراً تجربههای جنسی پرخطر و بی مبالات دارند.
در مواردی مبتلایان به این اختلال با بالا رفتن سن، علائمشان تخفیف پیدا میکند و در مواردی نیز علائم آنها جای خود را به افسردگی، شکایات متعدد جسمانی و اعتیاد میدهند. دو نکته درمورد این اختلال مهم است. اول اینکه تشخیص این اختلال و همچنین بقیه اختلالات روانپزشکی باید توسط متخصصان بهداشت روانی و در یک بستر بالینی گذاشته شود. منظور از زمینه و بستر بالینی محیطی است که تشخیصگذاری با هدف درک بهتر مراجع و کمک به او صورت میگیرد. اگر این اصول مورد بیتوجهی قرار گیرند و هر کس بتواند دیگری را که برخلاف سلیقه و موازین او یا حتی برخی موازین اجتماع رفتار میکند شخصیّت ضدّ اجتماعی بنامد، این مفهوم مورد سوء استفادههای سیاسی و حقوقی قرار خواهد گرفت.
برخی از مبتلایان کسانی هستند که در کودکی سابقه ضربه شدید به سر داشتهاند و تعدادی از مبتلایان هم دچار اختلال بیش فعالی بودهاند و به دلیل عدم درمان، علائمشان با پیشرفت سن به این صورت درآمده است و تعدادی از مبتلایان نیز آشفتگیهایی در امواج مغزی دارند که در نوار مغزشان مشخص میگردد. ولی هیچکدام از اینها دلیل نمیشود که این افراد از عواقب و نتایج اعمال خود معاف شوند زیرا معاف کردن این افراد از نتایج اعمال شان باعث تداوم رفتارهای ضد اجتماعیشان میشود. یکی دیگر از مراجعان من دختر خانم ۱۹ سالهای بود که با مادرش مراجعه کرده بود.
این دختر جوان بارها از منزل فرار کرده بود، چند بار در دبیرستانش مرتکب سرقت شده بود و بالاخره وقتی در خیابان اقدام به سرقت کیف کرده بود دستگیر شده بود. خانواده با سپردن تعهد و وثیقه او را به طور موقت آزاد کرده بودند. در هنگام مراجعه، مادر این مراجع اصرار داشت که که با توجه به سابقه پرخاشگری، کج خلقی، و تحریک پذیری دخترش و یک بار مراجعه قبلی به روانپزشک، گواهی مبنی بر بیماری روانی وی داده شود تا در تخفیف مجازات وی مؤثر باشد. برای مادر بیمار توضیح دادم که چنین کاری، کمک به او نیست. درواقع با چنین کاری به تداوم علائم و رفتار وی کمک کردهایم، آنچه به او کمک میکند این است که او با نتایج و عواقب اعمال خود مواجه شود زیرا یکی از مشکلات اصلی این افراد، برداشت سطحی و هیجانی و بی ثبات آنها از واقعیتها است. مواجه شدن با نتایج رفتارشان به آنها کمک میکند که برداشتی واقع گرایانهتر با زندگی داشته باشند. درمورد برخورد با این بیماران و نحوه درمان آنها، روانپزشک بسته به شرایط هر مراجع، تصمیمگیری میکند. گاهی ممکن است علائم، بازمانده اختلال بیش فعالی کودکی باشند و گاهی علائم ناشی اختلالات خفیف عملکرد مغز و تغییرات امواج مغزی قابل ثبت در نوار نگاری مغزی مراجع است که در این موارد مراجع نیاز به درمان دارویی دارد.
در بعضی نوجوانان ممکن است روانپزشک تشخیص دهد که نوجوان دچار افسردگی است و رفتار ضد اجتماعی تظاهر متفاوتی (آلترناتیوی) از افسردگی اوست. در این مورد روانپزشک به درمان افسردگی میپردازد. در گروهی از مراجعان هم رفتار ضد اجتماعی، انعکاسی از آشفتگیهای خانوادگی، کشمکشها و روابط معیوب خانواده است و یا کشمکشها و یارگیریهای درون خانواده در تداوم و شدت علائم مراجع نقش مهمی دارند؛ در چنین مواردی روانپزشک درمان خانواده را پیشنهاد میکند. در مجموع علائم این افراد در محیطهای ساختیافته – یعنی محیطهایی با قوانین مشخص، تشویق برای اعمال مقبول و محرومیّت برای اعمال خلاف موازین، محیطهایی که در آنها حدود وظایف، تعهدات و اختیارات فرد مشخص است – بهبود نشان میدهند.
بیشتر این افراد از جلسات گروه درمانی که در آنها افرادی که مشکلات مشابه دارند با کمک درمانگر به بحث درمورد رفتارهایشان و عواقب رفتارهایشان و مهارتهای سبک زندگی آلترناتیو میپردازند سود میبرند. البته لازم به ذکر است که درمان شخصیتهای ضداجتماعی درمانی مشکل و طولانی است چرا که اوّلاً اکثر آنها خود را بیمار نمیدانند و در اجرای دستورات درمانی و همکاری با درمانگرشان کوتاهی و حتی لجبازی میکنند و ثانیاً بسیاری از آنها الگوی رفتاری ثابتشان یعنی فریبکاری و دروغگویی را در رابطه درمانیشان هم وارد میکنند و با صحنهسازی و دروغگویی به درمانگرشان، روان درمانی را مشکل میکنند. بیشتر این بیماران حاضر به مصرف دارو نیستند. بنابراین لازم است که خانوادهها در هنگام مراجعه با این مشکلات درمان آشنا شوند تا انتظاری واقع گرایانه از روانپزشک داشته باشند.
فصلی از کتاب «وقتی باید به روانپزشک مراجعه کنید»، نوشته دکتر محمّدرضا سرگلزایی، انتشارات دانشگاه علوم پزشکی مشهد – سال ۱۳۷۹
مطالب مرتبط
- کتاب وقتی که باید به روانپزشک مراجعه کنید
- کودک ناآرام
- انتظار کشیدن زیر درخت کاج
- صدایی از اعماق سالها
- دردِدلی که تبدیل به دلدرد شدهبود!
لینک کوتاه مطلب: https://drsargolzaei.com/?p=240