نام کتاب: خاطرات اردیبهشت
نویسنده: جعفر مدرس صادقی
ناشر: نشر مرکز
چاپ اول: 1393
مدتها بود که رمان ایرانی نخوانده بودم. ترجیح میدهم رمانهای خارجی را بخوانم که از دید آدمهایی که در فرهنگ، تاریخ و جغرافیای دیگری زندگی میکنند به دنیا نگاه کنم و در عین حال از این جا پرواز کنم و بدون ویزا و بلیط و هزینه به سرزمینی دیگر در زمانی دیگر سفر کنم، این یکی از بزرگترین لذتهای من در دنیاست.
اما چندی پیش به پیشنهاد دوستم رمان «خاطرات اردیبهشت» را خواندم که نوشتهی جعفر مدرس صادقی است. سالها پیش هم رمان «دیدار در حلب» را از این نویسنده خوانده بودم. رمان زیبایی بود که از فضای «رئال» شروع میشد و ناگهان در حفرهای «سورئال» میافتاد و باز بیرون میآمد و همین افت و خیز تکرار میشد.
قبلا شبیه این را در رمان «بریدا» پائیلو کوئیلو، «تسلی ناپذیر» ایشی گورو و بعدا هم در «کافکا در کرانه» هاروکی موراکامی دیدم. چیزی که در این رمانها برای من جالب بود تمثیلی و عینی کردن مفهوم «ناخودآگاه جمعی» کارل گوستاو یونگ بود. بنابراین به دوستانی که راجع به یونگ و مفهوم ناخودآگاه جمعی او مطالعه دارند پیشنهاد میکنم رمانهای «دیدار در حلب»، «بریدا»، «تسلّی ناپذیر» و «کافکا در کرانه» بخوانند.
«خاطرات اردیبهشت» امّا فضایی متفاوت از «دیدار در حلب» دارد. بیشتر کتاب در فضایی رئال و بسیار نزدیک اتّفاق میافتد و تنها در انتهای آن یک گودال کوچک سورئال باز میشود. آن چه در این رمان ایرانی برای من جذّاب بود جسارت نویسنده در تصویر کردن بخشی از جامعهی ایرانی است که مغایر با «قرائت رسمی» است. لایهای از جامعه که حداقل چند میلیون عضو دارد ولی در قرائت رسمی از ایران و ایرانی چیزی از آن نمیبینیم. گویی چنین کسانی وجود ندارند و عضو این مملکت نیستند.
جعفر مدرس صادقی بیپرده، روشن و صمیمی راجع به افکار، عقاید و مناسبات این لایه از اجتماع حرف میزند. از آن جا که نویسنده روایت اوّل شخص را برمیگزیند قضاوتی نیز راجع به این سبک زندگی صورت نمیگیرد. راوی نه سپید است نه سیاه، آدمی است که «هست» و بودنش را روایت میکند، دوست داشتنی است نه به سبب این که «قهرمان» یا «خردمند» است بلکه به این سبب که آدم است، یک آدم طبیعی، بدون بزک و بدون نقاب، و راجع به خودش، تجاربش، احساساتش و بدنش حرف میزند بدون این که روی اجزاء خودش برچسب «خوب» یا «بد» بچسباند.
این که این رمان اجازهی نشر گرفته است جای خوشحالی دارد. امیدوار می شوم که «قرائت رسمی» انعطاف پیدا کرده و میخواهد کمی دست و پایش را جمع کند تا «دیگران» هم جایی برای نشستن داشته باشند. گرچه نقطه چینهای معنی داری که در جای جای کتاب است برای من همچون جای زخم تیغ سانسور است ولی من هم باید یادبگیرم که مطلقگرا نباشم و از رمان «خاطرات اردیبهشت» با وجود سانسورهایی که دارد لذّت ببرم، این یعنی همان دیدن نیمهی پُر لیوان!
رمان خاطرات اردیبهشت را نشر مرکز در سال 1393 منتشر کرده است و خیلی زود به چاپ دوم رسیده است.
دکترمحمدرضاسرگلزایی – روانپزشک
مطالب مرتبط
لینک کوتاه مطلب: https://drsargolzaei.com/?p=516