تجربهی فوت نزدیکان و عزیزان، اتفاقی است که همهما در زندگی با آن مواجه شدهایم یا خواهیم شد. این تجربهی سوگ، یک واکنش طبیعی سوگواری بهوجود میآورد. هرچند چنین واکنشی بخشی طبیعی از زندگی است، اما گاهی این واکنش به حدّی شدید و غیرطبیعی شده که نیازمند مداخلهی روانپزشک یا روانشناس بالینی میشود. از سوی دیگر آگاهی از فرایندهای روانشناختی داغدیدگی به افراد کمک میکند که بدانند در برخورد با داغدیدگان چه رفتارهایی مفیدتر و مناسبترند.
وقتی فردی، عزیزی را از دست میدهد دچار «داغدیدگی» میشود و سپس فرایندی روانشناختی به کار می افتد که به آن «سوگواری» میگوییم. در یک سوگواری طبیعی مراحل زیر قابل مشاهده هستند:
در ابتدا که با مرگ عزیزی مواجه میشویم دچار حالت حیرت، بهت، تعجّب، و کرختی هیجانی میشویم به گونه ای که قادر به ابراز هیجانات خود نیستیم و از نظر یک ناظر بیرونی ممکن است بیتفاوت بهنظر برسیم. این مرحله که به آن «انکار» میگوییم ممکن است چند دقیقه تا چند ساعت طولبکشد، امّا در سوگواری بیمارگونه که در ادامهی مقاله راجع به آن صحبت خواهمکرد، ممکن است فرد داغدیده هفتهها یا ماهها در این کرختی و انجماد هیجانی گیرکند! پس از عبور از انکار مرحله «گم کردن و جستجو» پیش میآید. در این مرحله، فرد داغدیده به شدّت با عزیز از دست رفتهاش اشتغال ذهنی دارد، به او فکر میکند و با خاطرات او مشغول است. گویا هنوز باور نمیکند که گمشدهاش دیگر برنمیگردد، او را صدا میزند، با او صحبت میکند، خواب او را میبیند، با اشیاء مربوط به او مشغول میشود و حتّی گاهی به طور گذرا احساس میکند که عزیزش را در گوشه و کنار میبیند یا صدایش را میشنود.
شبیه آن چه که استاد شهریار راجع به روزهای پس از درگذشت مادرش سرودهبود:
باز آمدم به خانه چه حالی نگفتنی
دیدم نشسته مثل همیشه کنار حوض
پیراهن پلید مرا باز شستهبود
انگار خندهکرد ولی دلشکسته بود
«بردی مرا به خاک سپردی و آمدی؟!
تنها نمیگذارمت ای بینوا پسر!»
می خواستم به خندهدرآیم ز اشتباه
اما خیال بود
ای وای مادرم!
پس از گذر از این مرحله، ذهن داغدیده، برگشتناپذیری مرگ را لمس میکند و نوبت به مرحله ی «درماندگی» میرسد. داغدیده به زندگی بیعلاقه میشود، اشتهایش کم میشود، احساس عمیق غم و اندوه میکند. آه میکشد، گریه میکند و از چیزی لذت نمیبرد. اگر این مراحل روند سالم خود را طیکنند سرانجام مرحله «سازمانیابی» میرسد، که در آن مرحله فرد میپذیرد که باید زندگی خود را بدون حضور عزیزش طرحریزی کند و باید خودش را به زندگی بدون او انطباق دهد. در حقیقت در این مرحله است که فرآیند سوگ حلشده و سوگواری بدون عارضهای بهپایان رسیدهاست.
خوب است بدانیم که در برخورد با یک فرد سوگوار چه کارهایی به او کمک میکند که زودتر و کمهزینهتر بهبود پیدا کند. قدم اول این است که سوگواران را تشویق کنیم تا بطور مناسبی احساسات خود را تخلیهکنند، گریه کنند، درباره افکار غمبارشان صحبت کنند، از دلتنگی شان بگویند، ناله کنند و حتی فریاد بکشند. این فرآیند که به آن «تخلیه» میگوییم جزء لازمی در انحلال سوگ است. افرادی که احساسات خود را ابراز و تخلیه نکنند، احتمال بیشتری دارد که فرایند سوگ در آنها مزمن و طولانی شود. بعضی از آنها دچار «سوگ تأخیری» میشوند یعنی مدتها پس از واقعه، واکنش سوگ را نشان میدهند. مثلأ در سالگرد فوت، واکنش شدید و نامتناسبی نشان میدهند، یا در فوت افرادی که ارتباط چندانی با آنها ندارد، واکنش سوگ شدیدی نشان میدهند که جبران ابرازنشدن هیجانات آنها است.
قدم دوّم ، تشویق سوگوار به فکرکردن به خاطرات خوشی است که با عزیز از دسترفته اش داشتهاست. گاهی افراد پس از درگذشت نزدیکان مکرراً به خاطرات تلخ، کوتاهیهایشان در حق او، کشمکشهایشان با او و دورههای قهر و دعوا فکر میکنند. این مسئله باعث ایجاد احساسگناه و کوتاهی در فرد سوگوار میشود که واکنش سوگ را شدیدتر میکند. می توان فرد را تشویق کرد که به جای اشتغال فکر مکرّر با کوتاهیهایش، به اجرای وصایای فرد درگذشته بپردازد یا کارهای نیک او را پیگیری کند.
قدم دیگر این است که فرد را با امور عملی مربوط به فوت درگیر کنیم. این کار به او کمک میکند که زودتر واقعیت را پذیرفته و با آن انطباق پیدا کند. مثلأ می توان درمورد چگونگی مراسم ختم، تشریفات کفن و دفن، امورمالی، وصایا و…. با داغدیدگان گفتگو و آنها را در فعالیتها دخالت داد. دیگر این که باید تا حدّامکان آنها را تشویق کرد که البسه و اشیاء مربوط به درگذشته را مومیایی سازی، نکنند. لباسها و وسایلش را از منزل جمع کنند، کمد و اتاقش را به کارهای دیگری اختصاص دهند و به نگهداشتن یادگاریهای محدود و ارزشمند بسنده کنند.
این گامها درمورد بیشتر افراد داغدیده به واکنش طبیعی سوگ کمک خواهد کرد. اما گاهی واکنش سوگ از شکل طبیعی خارج میشود. مثلاً فرد داغدیده، دچار احساس مداوم گناه و بی ارزشی میشود. این احساس با سرزنش خود به خاطر کوتاهی در حق عزیز درگذشته فرقدارد، احساسی منتشر است که به موضوعات زیادی گسترش پیدا میکند و فرد خود را در زمینههای متعددی بیارزش و گناهکار میداند، یا اینکه فرد داغدیده اشتغال ذهنی مداومی با مرگ پیدا میکند، مرتبأ به مرگ میاندیشد و حتی گاهی به خودکشی فکرمیکند، یا این که علاوه بر دیدن و شنیدن گذرای صدایفرد درگذشته، دچار توهمات دیگری هم میشود مثلآ دچار توهّم دیدن موجودات غیبی و یا شنیدن صدای آنها میشود یا این که دچار کُندی حرکتی و افت قابل توجه عملکرد میشود یا واکنش سوگ او طولانی تر از حد طبیعی میشود (مثلأ علائم بیش از 2 ماه یا بیش از عُرف فرهنگی به همان شدّت ادامه پیدا میکند).
در برخی افراد احتمال ابتلا به یک واکنش سوگ غیرطبیعی و بیمارگونه بیشتراست. یکی افرادی که خود را در مرگ فرد در گذشته مقصر میدانند، برای نمونه مردی که بی احتیاط رانندگی میکرده و دچار تصادف رانندگی شده که همسر یا فرزندش در آن تصادف کشته شدهباشند. همچنین افرادی که با فرد درگذشته تعارضها و کشمکشهای شدیدی داشتهاند، مثلاً فرزندی که با پدرش قهر بوده و در همان ایّام پدرش فوت کردهاست. در مواقعی که سانحهای ناگهانی باعث فوت عزیزی شدهاست، یا در کسانی که سابقه ضربههای عاطفی قبلی به خصوص فوت نزدیکان در زمان طفولیت دارند یا کسانی که شخصیت نپختهای دارند مثلأ دچار اختلالات شخصیتی هستند و در برابراسترسها، واکنشهای غیر انطباقی و گاهی غیر منطقی نشانمیدهند یا افرادی که منزوی و تنها هستند واکنش سوگ شدیدتر یا طولانیتر است. هر چند افراد فوق بیشتر در خطر سوگهای بیمارگونه هستند ولی ممکناست در فردی هم که خصوصیات فوق را ندارد واکنش سوگ بیمارگونه دیده شود. وقتی واکنش سوگ شرایط غیر عادی پیداکرد نیاز به مراجعه به روانپزشک یا روانشناس پیش میآید. گاهی در افراد دارای زمینهی ژنتیک، داغدیدگی به عنوان یکاسترس باعث شروع یا تشدید یک اختلال روانی مثل «افسردگی اساسی» «اختلال دوقطبی» یا «اسکیزوفرنی» میشود. بدیهیاست که در این افراد مستعد، هر استرس و ضربه عاطفی دیگری هم ممکنبود ماشهچکان این اختلالات شود. در چنین مواردی روانپزشک بیمار را تحت درمان اختصاصی آن اختلال قرار میدهد و داروهای مناسب آن اختلال را تجویز میکند. در مواردی که داغدیدگی یک اختلال روانی مشخص به وجود نیاوردهباشد و فقط شدّت، مدت و خصوصیات علائم، یک سوگ بیمار گونه را مطرح کنند، درمانگر می تواند از «رواندرمانیهای معطوف بهاسترس» استفاده کند و ضمن آموزشدادن روشهای مدیریت هیجانات به کندوکاو دربارهی معنای این فقدان و نیز الگوی روابط عاطفی مراجع و ضربههای عاطفی اوّلیهی او میپردازد. به هرحال با توجه بهاین که وسعت داغدیدگی به وسعت جامعه انسانیاست، به خاطر داشتن موضوعات این بحث مفید خواهدبود.
دکترمحمدرضاسرگلزایی ـ روانپزشک
لینک کوتاه مطلب: https://drsargolzaei.com/?p=253