نام کتاب: روانشناسی زبان
نویسنده: جین اچسون Aichison, J
مترجم: دکتر عبدالخلیل حاجتی
ناشر: انتشارات امیرکبیر – 1364
پژوهشهای زیستشناسان تکاملی نشان میدهد که انسان و پسرعموهای زیستیاش حدود ۱.۵ میلیونسال پیش از نیای مشترکشان منشعب شدهاند. مزیت رقابتی پریماتهای (ميمونریختهای) اخیر نسبت به نیای مشترکشان از طریق مکانیزم «انتخاب طبیعی» منجر به انقراض نيای مشترک شد و میمونریختهای فعلی با تمام تفاوتهایشان، با الگوی زندگی مشابهی به زندگیشان ادامه دادند.
اما یک جهش ژنی (موتاسیون) دیگر که حدود ۲۰۰ تا ۳۰۰ هزار سال قبل رخ داد، سرنوشت انسان را از عموزادههای زیستیش کاملا جدا کرد. موتاسیون اخیر منجر به این شد که بخشی از مغز انسان نوین (هموساپینس ساپینس) از عموزادههایش کاملا بزرگتر باشد. این بخش مغز، «لوب پرهفرونتال» (پیشپیشانی) نام دارد.
تمام آنچه «روان انسانی» مینامیم که کاملا کارکردی متفاوت از عملکرد سیستم عصبی سایر حیوانات دارد، محصول عمل همین قطعهی پیشپیشانی (پره فرونتال) مغز است.
لوب پرهفرونتال، خود دارای سه جزء «اوربیتوفرونتال»، «مدیان» و «دورسولترال» است. بخش دورسولترال لوب پرهفرونتال، عملکردی دارد که به آن «انتزاع» (Abstraction) میگوییم.
«انتزاع» بهمعنای کشف وجه مشترک بین پدیدههای متفاوت است. مثلا کلاغ، طوطی و پرستو از بسیاری جهات با هم متفاوتند: اما بخش دورسولترال لوب پرهفرونتال باعث میشود که ما بهراحتی دریابیم که این سه را میتوانیم در یک «طبقه» بگنجانیم: پرندگان.
انتزاع اولین گام برای شکلگیری کلمه است. به کلمات پرواز، رویش، قدرت، رشد، نابودی و عشق فکر کنید. هر کدام از آنها صدها مصداق دارند.
وقتی از قدرت صحبت میکنیم. منظورمان قدرت یک فیل است یا قدرت یک بمب؟ قدرت فیزیکی یا قدرت روانی؟ بین قدرت یک فیل و قدرت یک زلزله و قدرت روانی یک فرد صبور کمترین شباهت «عینی» وجود ندارد. ولی بخش دورسولترال مغز ما می تواند چیزی فاقد عینیت مشترک را کشف کند و ببیند.
وقتی انسان توانست وجوه مشترک را کشف کند، قادر شد جهان را سادهسازی کند. حالا بهجای در ذهن داشتن دهها هزار پدیده میتوانست به صدها پدیده فکر کند و همانطور که کامپیوتر با مبنای عددی «صفر-یک» سرعت محاسبهای دهها برابر مغز انسان با مبنای عددی دهدهی (اعشاری) دارد، مغز انسان نیز با این موتاسیون و بهدستآوردن قدرت انتزاع، بسیار توانمندتر از مغز حیوانات شد.
اما کلمه آنقدر تفاوتی ایجاد نکرد که جمله! از دیدگاه زبانشناسی «گشتاری زایشی چامسکی» واحد زبان کلمه نیست، بلکه جمله است. جمله ارتباط را دقیقتر و سریعتر میکند.
مثلا سه کلمهی «کودک»، «مادر» و «بوسه» را در نظر بگیرید. اگر زبان فقط مشتمل بر کلمات بود ما با ارائهی این سه کلمه میتوانستیم رخداد بوسه را بین مادر و کودک در نظر آوریم، اما اینکه در این رخداد چه کسی فاعل بوده، چه کسی مفعول بوده و این رخداد چه زمانی رخ داده از تبادل این سه کلمه معلوم نمیشود، اما هنگامیکه میگوییم: «مادر، کودک را بوسید» معلوم میشود که مادر فاعل این رخداد بوده و کودک مفعول این رخداد، و این رخداد در گذشته رخ داده است.
از نظر چامسکی مغز ما زبانمند است. تحقیقات چامسکی و همکاران او با قدرت زیاد این را اثبات کرده است که شکلگیری زبان کاملا وابسته به مغزی است که از نظر ژنتیک مستعد پذیرش زبان است و این استعداد بهصورت تدریجی ایجاد نشده بلکه به صورت یکباره و تحت تاثیر یک جهش ژنی ایجاد شده است.
دکترمحمدرضا سرگلزایی – روانپزشک
.
پی نوشت:
نام اصلی کتاب این است:
The Articulate Mammal: An Introduction to Psycholinguistics
مطالب مرتبط
لینک کوتاه مطلب: https://drsargolzaei.com/?p=5270
این مطلب به زبانهای English در دسترس است