روانشناسی قصهمحور
دوستی پیامک میزند و از من میخواهد تأثیرگذارترین کتاب زندگیام را برایش نام ببرم. این سؤال مرا به فکر فرو میبرد، «تأثیر گذارترین کتاب زندگی» عبارت عظیمی است، پاسخ دادن به این سؤال دشوار است، نیاز به یک سفر درونی دارد، به سفر میروم!
کلاس دوم دبستان بودم، کتابی برایم خریدند به اسم «کودک_قهرمان» که نوشته «علی وافی» بود. ماجرای کودکی مصری به نام سعید بود که نویسنده ادعا کرده بود نام شهر «پورت سعید» مصر به افتخار او نامگذاری شده است. ماجرای کتاب برمیگشت به قضیه ملی شدن کانال سوئز به دست جمال عبدالناصر و هجوم نیروهای بیگانه به مصر. در داستان این کتاب، سعید (که هم سن و سال من در هنگام خواندن قصه بود!) در عملیاتی خطرناک جان خود را به خطر انداخت تا تأسیسات نظامی نیروهای متجاوز را منهدم کند. آن زمان این کتاب بخشی از سرنوشت مرا ساخت!
کلاس چهارم دبستان «بینوایان» ویکتور هوگو را خواندم، سال بعدش «یک هلو، هزار هلو»، «بیست و چهار ساعت میان خواب و بیداری» و «افسانه محبت»، «صمد بهرنگی» را خواندم. شاید باور کردنش سخت باشد، ولی من از همان زمان «سوسیالیست» شدم البته بدون هیچگونه وابستگی گروهی! یک دهه بعد از آن، در هفده هجده سالگی کتابهای «ابوذر سوسیالیست خداپرست» نوشته عبدالحمید جودةالسحار (که توسط دکتر شریعتی ترجمه و حاشیه خورده بود) و کتاب «نان و شراب» و «دانه زیر برف»، «اینیاتسیو سیلونه» (سوسیالیست خداپرست ایتالیایی) تأثیر آن کتابهای کودکانه را در من ماندگار و پایدارتر کردند.
کلاس اوّل راهنمایی «نون والقلم» جلال آل احمد آن قدر رویم تأثیر گذاشت که اولین قصه زندگیام را در حال و هوای «نون والقلم» نوشتم و به دبیر ادبیاتم خانم امین رضایی تقدیم کردم که همان زمان نویسنده شدن مرا پیشبینی کرده بودند.
در دوران دبیرستان «تذکرة الاولیاء» فریدالدین عطّار و «غزلیات شمس» مرا در حال و هوای صوفیانه فرو بردند. یک دهه بعد مجموعه کتابهای پائولوکوئیلو (بخصوص کیمیاگر و کوه پنجم) با ترجمه کمنظیر «دکتر آرش حجازی» آن حال و هوا را باز در من زنده کردند. این بار به سراغ «مثنوی معنوی» رفتم و سالها در کوچه پس کوچههای آن گشت و گذار کردم، حاصل آن کتاب کوزهای از آب بحر شد که توسط انتشارات بهار سبز منتشر شده است.
«سیذارتا» نوشته هرمان هسه، «راز فال ورق» نوشته یوستین گرودر، «طاعون» آلبر کامو، «برادران کارامازوف داستایوسکی»، «قلعه حیوانات» و «1984» جورج اورول و «شیطان و خدا» ژان پل سارتر نیز از تاثیرگذارترین کتابهای زندگی من بودند.
می بینید؟ آن چه من هستم، این گونه که من فکر میکنم و شیوهای که زندگی میکنم از قصههایی که شنیدهام و خواندهام نشأت میگیرند. «رولو مِی»، «جورج کِلی» و «اریک بِرن» اعتقاد داشتند که قصّه ها «پِیرنگ» زندگی ما را میسازند و ما برای تغییر نگاه به زندگی و تحوّل در شیوهٔ زندگی، به قصّههای متفاوت نیاز داریم.
می توانم سیر زندگیام را در این جمله خلاصه کنم که من با قصّهها «مؤمن» شدم و با نقد قصّهها به شکّاکیّت فیلسوفانه رسیدم! در مقاله «چرا قصهدرمانی؟» و«طب قصه محور» به اختصار به مکانیزم تأثیر قصّهها بر احساسات و تصمیماتمان پرداختهام.
دکترمحمدرضاسرگلزایی ـ روانپزشک
مطالب مرتبط
لینک کوتاه مطلب: https://drsargolzaei.com/?p=262