روانشناسی پسامدرن
با گذار اندیشهی بشری از عصر مدرن (مدرنیته) به عصر پسامدرن (پُست مدرنیزم) روانشناسی نیز دچار دگرگونی میشود. این دگرگونی هم درجایگاه «اصول» و هم در جایگاه «فنون» متجلی میشود. در این مقاله به کنکاش در این تحول میپردازیم:
پُست مدرنیزم چیست؟
گرچه در تعریف پُست مدرنیزم همچون هر اصطلاح دیگر نظرات متنّوعی وجود دارند. نگارنده، اساس پُست مدرنیزم را در جریان زیر میداند:
- جنبش «سورئالیزم» در هنر
- جریان «پدیدارشناسی» در فلسفه
- جنبش «ساختار زدایی» درزبان شناسی
- جریان «فیزیک کوانتومی» در علم
از «سورئالیزم» تا «ساختارزدایی»
«پابلو پیکاسو» هنر را دروغی میداند که از حقیقت قدرتمندتر است. «ژاکوب لوی مورنو» هنر را دروغی میداند که به آشکار شدن حقیقتی منجر میشود. «فردریک شیلر» هنر را، نگهبان تبار جهان ایدهآل میداند و عقیده دارد حقیقت تنها به پشتوانه توّهمِ هنر، دوام میآورد. از تعریف که بگذریم در هر عصری رسالت متفاوتی برای هنر قائل شدهاند.
«رئالیستها» رسالت هنر را انتقال موبهموی واقعیت دانستهاند. در حالیکه «رومانتیسیستها» ترسیم جهانی زیباتر را وظیفه هنر دانستهاند.
«ناتورالیستها» وظیفه هنر را تلنگر زدن به وجدانهای خفته و به درد آوردن انسانهای بیدرد و بیتفاوت دانستهاند.
دیدگاه فیلسوفانی چون «امانوئل کانت» و «دیوید هیوم» راجع به واقعیت باعث شد که در میانه عصر نوگرایی «مدرنیته» این ایده قوت بگیرد که ذهن همیشه و بلاانقطاع واسطهی بین ما و جهان است و تا ذهن را نشناسیم نمیتوانیم حدسهای صائبتری درباره جهان داشتهباشیم.
چنین دیدگاهی باعث شد که هنر رسالتی جدید پیدا کند: «بازنمایی هرچه روشنتر ذهن»
این رسالت جدید، باعث تولدِ سبکهای جدید چون «اکسپرسیونیسم» و «امپرسیونیسم» در نقاشی و «سورئالیزم» در ادبیات شد.
«آندره برتون» پایهگذار «سورئالیزم»، سورئالیزم را راه رفتن در مرز خیال و واقعیت دانستهاست. جنبش سورئالیزم ظرف چند دهه منجر به ایجاد «ساختار زدایی» (Deconstruction) در زبانشناسی شد. بزرگانی چون «ژاک دریدا» ساختار قبلی زبان شناسی را درهم شکستند و زبان را نه تنها به عنوان محتوای ذهن (Content) بلکه بهمعنای بستر و زمینه ذهن (Context) معرفی کردند.
انسان با «زبان» حقیقت را «توصیف» نمیکند بلکه آن را «خلق» میکند.!
چنین نگرشی موج جدیدی از «پلورالیسم» (تکثرگرایی) ایجاد کرد، موجی که دیگر به کمرنگ کردن مرز بین «درست و نادرست» محدود نمیشد بلکه مرز بین «واقعی و غیرواقعی» و «هست و نیست» را نیز کمرنگ کرد.
زلزله آلمانی
دانشمندان و فیلسوفان آلمانی قرن بیستم زلزلهای بیمانند را در قلمرو هستیشناسی (آنتولوژی) ایجاد کردند. از یک سو «ورنر هاینزنبرگ» فیزیکدان برجسته آلمانی با اصل عدم قطعیت (تعیین ناپذیری)، فهمناپذیری جهان را به اثبات رساند و از سویی «نیلز بوهر» و «دیوید بوهم» متخصصان شیمی و فیزیک آلمانی به «غیر ماّدی» بودن اجزای سازنده «ماده» پیبردند.
جریان پدیدارشناسی نیز که نطفه آن توسط «گئورگ ویلهلم فریدریش هگل» آلمانی در قرن نوزدهم بسته شد در قرن بیستم توسط «ادموند هوسرل» و «مارتین هایدگر» آلمانی بهبار نشست.
چکیده سخن پدیدارشناسان Phenomenologists نقد «عیّنیت گرایی» (Objectivity) و «تحلیل گرایی» (Analytical thinking) به عنوان پایههای «عقلاّنیت» (Rationality) بود.
بیچاره روانشناس پُست مدرن!
آنچه گذشت بهطور بسیار مختصر نشان میدهد که در تفکّر پسامدرن مرز بین خیال و واقعیت، عقلانی و غیر عقلانی، وجود و نیستی محو شدهاست. در چنین تفکّری تکلیف روانشناسی که در عصر مُدرن مراجعان خود را بهسوی «عیّنیت گرایی» ، «تحلیل» ، «زندگی عاقلانه» و «تفکّر استراتژیک» پیش میبرد چه میشود؟ وقتی بنا به گفته «میشل فوکو» فیلسوف و تاریخدان فرانسوی در کتاب «دیرینهشناسی جنون»، تعریف سلامت روانی بیش از آنکه یک موضوع علمی باشد یک مساله فرهنگی – تاریخی است، تکلیف «تشخیصگذاری» روانپزشکی چه خواهدشد؟
کشیشان بیدین!
«زیگموند فروید» پایهگذار روانکاوی در ابتدای قرن بیستم در یک پیشبینی نبوغآمیز نقش روانکاوان را با عبارتی توصیف کردهاست که بیشتر توصیف جایگاه آنان در یک نظام فکری پسامدرن است: «Secular Priests»
متخصصان بهداشت روانی در عصر پسامدرن قرار است نقشی متناقض (پارادوکسیکال) بازی کنند، از یک سو کشیش باشند و از سوی دیگر سکولار!
«کارل گوستاویونگ» روانپزشک سوئیسی و پایهگذار روانشناسی تحلیلی، رواندرمانگران را بیچارگانی میداند که ضمن اینکه به «نمیدانم مطلق» رسیدهاند قرار است بر جایگاه «دانای مطلق» تکیه زنند.
بهنظر میرسد در چنین شرایطی، رواندرمانگری چاره ای جز این ندارد که به رویکرد اومانیستی کارل راجرز بازگردد: «Therapeutic use of self»
این رویکرد مبتنی بر استفاده از ظرفیّتهای بالقوه بشری همچون همدلی (empathy)، صمیمیت (intimacy) و داشتن «دردمشترک» است.
بدیهی است که در چنین شرایطی انقلابی بزرگ در آموزش رواندرمانگران ایجاد خواهدشد.
منابع:
- معماری شادمانی: آلن دوباتن
- عصر دسترسی: جرمی ریفکین
- لاکان: دارین لیدر-جودی گروز
- فروید به عنوان فیلسوف: ریچارد بوبتی
- سمینار یونگ درباره زرتشت نیچه: ترجمه دکتر سپیده حبیب
- ده سوال بیجواب: دکتر محمد رضا سرگلزایی
محمد رضا سرگلزایی-روانپزشک
مطالب مرتبط
- معنای زندگی
- فلسفه اومانیسم و طب قصه محور
- تحلیل فیلم ویل هانتینگ خوب
- روانکاوی به روایت ژاک لکان
- بدعت در روانکاوی
- روانکاوی: شوری مذهبی، رسالتی اجتماعی!
Photo Form: washingtonpost.com
لینک کوتاه مطلب: https://drsargolzaei.com/?p=48