روز جهانی کارگر (اول ماه می)
انتخاب اوّل ماه مِی به عنوان روز کارگر به این لحاظ بوده است که در چهارم ماه مه سال ۱۸۸۶، و در چهارمین روز اعتصاب و تجمع کارگران آمریکایی در شهر شیکاگو، پلیس بهروی آنان آتش گشود که شماری کشته، عدهای مجروح و بعداً چهارتن نیز اعدام شدند.
کارگران اعتصابی خواستار تعدیل شرایط کار و کاهش ساعات روزانه کار از ده ساعت به هشت ساعت بودند. قرار بود که اوّل ماه می ۱۸۸۶ در آمریکا کاهش ساعات کار به هشت ساعت در روز، به اجرا درآید که چنین نشد و در نتیجه، کارگران در گوشه و کنار این کشور دست به تظاهرات زدند و در یکهزار و دویست کارخانه و کارگاه، اعتصاب صورت گرفت.
این اعتراضات نتیجهٔ فوری دریافت نکردند، اما بعدها در سطح وسیع مؤثر واقع شدند. پس از آن، هشت ساعت کار در روز عُرف بسیاری از کشورها در سراسر جهان شد. از این رو این روز به عنوان روز تظاهرات، راهپیمایی، و سخنرانی انتخاب شد. در هند این روز همچنین روز معترضان سیاسی نیز هست.
در سال ۱۹۵۵ در کلیسای کاتولیک رومی، ۱ می به عنوان روز «قدیس یوسف کارگر»، نامزد مریم مقدس نامگذاری شد.
به مناسبت این روز مهم می خواهم به بحث «ارزش افزوده»،«فاصلهٔ طبقاتی» و «جنگهای ملّی-مذهبی» بپردازم.
طبقه کارگر (یا پرولتاریا) شامل کسانی است که از طریق کار کردن ارتزاق میکنند، در مقابل، طبقه سرمایهدار (یا بورژوا) کسانی هستند که سرمایهشان درآمد ایجاد می کند و مجبور نیستند برای ارتزاق کار کنند.
تولید، هم نیاز به سرمایه دارد، هم نیاز به کار. وجود منابع ثروت (همچون زمین کشاورزی، نفت، معدن، باغ و …) و ابزار تولید (همچون تراکتور، دکل، ژنراتور و…) برای تولید ضروریاند اما منابع ثروت و ابزار تولید بدون نیروی کار نمیتوانند منجر به تولید محصول شوند. وقتی نیروی کار (چه کار بدنی – چه کار فکری) خودش صاحب منابع ثروت و ابزار تولید نباشد و برای کسی کار کند که صاحب منابع ثروت و ابزار تولید است طبقه پرولتاریا محسوب میشود.
تولید کالا منجر به ایجاد ارزش افزوده میشود. مثلا خاک تبدیل به آجر میشود و ارزش آن چند برابر میگردد، یا نفت خام تبدیل به بنزین میشود و ارزش آن چند برابر میشود. اگر نیروی کار و صاحب سرمایه از ارزش افزوده (سود) سهم برابری داشته باشند بهتدریج نیروی کار تبدیل به سهامدار میشود و فاصله طبقاتی کمتر میشود.
اما اگر صاحب سرمایه، صاحب سود باشد و صرفا ساعت کاری نیروی کار را به حداقل بها خریداری کند، نه تنها نیروی کار هیچگاه سهامدار نخواهد شد که فاصله طبقاتی روز به روز بیشتر خواهدشد.
افزایش شکاف طبقاتی باعث ایجاد احساس تبعیض و حقارت در طبقه فرودست میشود و طبقه فرودست انباشته از خصم و خصومت نسبت به طبقه فرادست میگردد. نتیجه این که طبقه فرادست روی یک بمب ساعتی زندگی میکند که هر روز ممکن است منفجر شود. در این حالت طبقه سرمایهدار مجبور است بخش بزرگی از سود خود را صرف ایجاد و حفظ سیستمهای امنیتی و پلیسی کند تا جلوی انفجار اجتناب ناپذیر را بگیرد که در این صورت نفعی از سهمی که از کارگران دریغ کرده است نبرده است، یا طبقه فرادست با تعریف یک «دشمن ساختگی» و ایجاد جنگهای ملی و مذهبی سعی میکند انرژی و خشم و کینه فرودست را به دوردستترین جای ممکن هدایت کند!
فصل «تابستان ۱۹۱۴» از کتاب «خانواده تیبو» نوشته «روژه مارتین دوگار» و فیلمهای سینمایی «Hunger Game» و «In Time» با چیرهدستی، این فرایند دردناک را به تصویر کشیدهاند.
وقتی «سرمایه داری» را نقد میکنم برخی دوستان به اشتباه تصوَر میکنند، علیه «سرمایهداران ثروت آفرین و کارآفرین» صحبت میکنم، در حالیکه سرمایهداری یک «طبقه» است که در جوامع صنعتیشده شکل گرفتهاست و در جوامع پیش صنعتی همچون کشور ما هنوز چنین «طبقه»ای شکل نگرفته است؛ چنین نیست که هرجا گروهی سرمایهدار دور هم جمع شوند «طبقه» شکل بگیرد، طبقه آگاهی مشترک, تحلیل مشترک و هویت مشترک دارد. در جامعهای که اقتصاد دولتی و رانتی دارد نقد سرمایهداری، نقد نهادهای سیاسی است که مسئول تولید و تکثیر تبعیض در کشور ما هستند.
دکترمحمدرضاسرگلزایی – روانپزشک
مطالب مرتبط
- جنبش دانشجویی کارگری مه ۱۹۶۸ فرانسه
- خانواده تیبو
- شکاف طبقاتی: بمب ساعتی!
- گرامشی، هژمونی و فرودستان پرستشگر
لینک کوتاه مطلب: https://drsargolzaei.com/?p=263