رویا و اسطوره
اگر پیشفرضهای روانکاوی را نپذیریم، رویاها (تصاویری که در هنگام خواب دچارشان هستیم) چیزی نیستند جز «مرور» سریع حوادث روز گذشته همراه با افکار، احساسات و خاطراتی که آن حوادث برای ما تداعی کردهاند. بهطور قطع، بخش زیادی از رویاهای ما چنین هستند: ترکیبی تصادفی و بینظم از تصاویری که صرفا بر اساس «تداعی» به هم متصل شدهاند.
مغز، هنگامیکه ما در خواب هستیم، فارغ از انبوه دادههای حسی، شروع به «انبارگردانی» و مرتب کردن دادههای روز قبل میکند و هر حادثه ای را در کشویی میچیند که بهنوعی با خاطرات و تصاویر آن کشو تشابه معنایی دارد.
اینگونه است که ممکن است روزی که بهدلیل ایستادن روی «خط عابر پیاده» توسط افسر راهنمایی و رانندگی «جریمه» شدهایم، شب در خواب ببینیم که در حال نوشتن «جریمههایی» هستیم که معلم کلاس چهارم ابتداییمان بابت «بدخطی» بهما داده بود و صبح که از خواب برمیخیزیم حیرتزده باشیم که چگونه و چرا این خاطره پس از چهل سال برای ما زنده شده است!
اما پیچیدهترین رویاها، آندسته از رویاها هستند که «ساختار داستانی» دارند و حاوی صرفأ تصاویری از خاطرات دور و نزدیک ما نیستند، بلکه دارای بستر داستان (exposition)، پیرنگ (plot)، نقطه اوج (culmination) و نتیجهگیری (solution) هستند، گویی یک نمایشنامهنویس برجسته به همراه یک تیم «دراماتورژ»، طراح صحنه، طراح لباس و کارگردان سعی در انتقال یک پیام بهما دارد!
برای مثال یکی از مراجعان دکتر «کارل گوستاو یونگ» که از کشوری دیگر برای روانکاوی به وی مراجعه کرده بود چنین خوابی میبیند:
- خواب دیدم درحال عبور از مرز سوئیس هستم (exposition)
- مامور گمرک تصمیم به بازرسی ساک دستی من گرفت (plot)
- من اظهار کردم چیز مهمی در ساک ندارم (culmination)
- ولی وقتی ساک را باز کرد یک تختخواب تاشو از درون آن بیرون آورد (solution)
ببینید چقدر این خواب، هوشمندانه طراحی شده است. گویی فرد خردمندی که از گذشته این فرد باخبر است (اقرب الیک من حبل الورید!) دارد به او چنین میگوید:
«تو داری برای روانکاوی به نزد این روانپزشک سوئیسی میروی (exposition) و او برای درمان میخواهد کوله بار سفر زندگیات را مرور کند (plot) اما تو در عینحال که برای درمان نزد او میروی سعی میکنی اطلاعات مهمی را از او پنهان نگه داری (culmination) و آن چیزی که دوست نداری او بفهمد این است که یک رابطه جنسی ممنوعه داری (solution)!»
گویا خردمند رویا پرداز پیش از مراجعه فرد به یونگ دارد به او راجع به آنچه در روانکاویهای گذشته انجام داده و احتمالا در روانکاوی بعدی نیز انجام خواهدداد، تذکّر میدهد و بهنوعی به او میگوید علت اینکه روانکاویهای گذشتهات مثمرثمر نبودهاند این بوده که بخش مهمی از زندگیات را از روانکاو پنهان میکردی و اگر با این سوئیسی هم قرار باشد همین کار را بکنی به نتیجهای نخواهیرسید!
اینجاست که «آلفرد آدلر» روانکاو وینی برخلاف فروید اعتقاد دارد که رویا جهتگیری رو به آینده دارد، درست است که گذشته را مرور میکند ولی به گونهای مرور میکند که برای آینده و تصمیمات آن تذکّراتی دهد. یونگ اعتقاد دارد که هر چه فردی مسئولیت جمع بزرگتری را به عهده داشتهباشد، رویاهایش «جمعیتر» میشوند، چنین کسی رویاهایش راجع به زندگی شخصیاش نیست بلکه راجع به زندگی «قبیلهاش» خواب میبیند! یونگ چنین رویاهایی را «رویاهای بزرگ» مینامد.
وقتی رویاها جمعیتر باشند نمادهای مندرج در آن هم غیر شخصیتر و جمعیترند؛ مثلا وقتی یک نفر در رویا گربه میبیند روانکاو میپرسد: گربه برای شما چه تجاربی را تداعی میکند؟ چه خاطراتی را زنده میسازد؟ ولی برای تعبیر یک «رویای بزرگ» این سوال درستی نیست. معبر باید بپرسد برای قبیله شما گربه نماد چه چیزی است.
«اسطوره» نام دیگر «رویای بزرگ» است و «اسطوره شناس» همان «معبر» رویای جمعی است.
اسطوره بازنمایی زندگی جمعی ما در ذهن الهی است، پیامی راز آلود از عمق زندگی! رویایی برای بیدار کردن ما خوابگردها!
پینوشت:
«دکتر عبدالکریم سروش» در مجموعه مقالات «محمّد، راوی رؤیاهای رسولانه» ترکیب زیبای «رؤیاهای رسولانه» را به کاربرده که خیلی شبیه است به آنچه یونگ «رؤیاهای بزرگ» نامیده است. خوانش دینی دکتر سروش شباهت زیادی به خوانش دینی یونگ دارد.
دکتر محمدرضا سرگلزایی – روانپزشک
مطالب مرتبط
Photo From: bramvanhaeren.com
لینک کوتاه مطلب: https://drsargolzaei.com/?p=587