زندانیان امید واهی!
بخش زیادی از مخالفان سوسیالیسم سرمایهدار نیستند، هیچ امید واقعی هم به سرمایهدار شدن آن ها وجود ندارد، آن ها بهدلیل یک امید واهی طرفدار سرمایهداری هستند!
یکی از فریبهای نظام سرمایهداری ایجاد امیدهای واهی است. فیلمها و داستانهای زیادی توسط رسانههای مروج سرمایهداری ساخته میشوند که یک فرد فقیر بیخانمان همچون «الیور تویست» یا «سارا کرو» وارث ثروت عظیم یک سرمایهدار خیرخواه میشود.
فیلم «راز» (که بارها با نگاه تاییدآمیز از تلویزیون رسمی کشور پخش شد) ارسال امواج به کائنات را برای ثروتمند شدن کافی میداند و بلیطهای «بخت آزمایی» و قرعه کشیهای مستمر بانکها و شرکتهای بزرگ کسانی را در کنار ماشین پر از پول (که با خرید چند بسته دستمال کاغذی یا حساب باز کردن در یک صندوق اعتباری مالک آن شدهاند) نشان میدهند تا ثابت کنند که شما هم میتوانید بهراحتی عضو باشگاه ثروتمندان شوید و همچون آنان پول خرج کنید.
پیام ضمنی این تبلیغات این است: «شما هم توی بازی هستید، پس بازی را به هم نزنید!».
سخنرانان انگیزشی و سمینارهای موفقیت هم نمایندگان دیگر این سیستم ترویج امیدهای واهی هستند. سخنرانان خندهرو و پر انرژی مثالهایی تکراری از کسانی که از کارگری به کارخانهداری رسیدهاند و از دستفروشی به صاحب فروشگاههای زنجیرهای بودن ارتقا پیدا کردند در جیبشان دارند. آنها «استثناء» را بهجای «قاعده» میگذارند.
این که افراد نادری دچار «نبوغ» هستند دلیل نمیشود که ما امید داشته باشیم که ظرف چند ماه به یک زبان خارجی مسلط شویم یا در المپیک بعدی، چهار مدال طلای دو و میدانی را بر گردنمان بیاویزیم! در عرصه اقتصادی و مالی هم قطعا نوابغی هستند که خارج از قاعده معمول کسب ثروت، رشد کردهاند و کارآفرین و ثروتآفرین هستند.
اما این افراد، استثناء قاعده هستند. قاعده سرمایهداری «انباشت» و «تمرکز» است. سرمایهدار سهم بزرگ «ارزش افزوده» را صاحب میشود و حداقل سهم «ارزش افزوده» را به کارگر میدهد. بنابراین کارگر با حداقل امکانات زندگی میکند و اغلب برای رفع نیازهای اساسیاش مقروض است در حالی که سرمایهدار «آماس ثروت» را تجربه میکند و آن را برای آقازادههایش به ارث میگذارد. در چنین شرایطی کاملا قابل انتظار است که کارگران دست به اعتراض بزنند، اعتصاب کنند، اجتماع کنند، متحد شوند و خواستار شرایط کاری عادلانهتر گردند. اما نظام سرمایهداری خود را از طریق «هژمونی فرهنگی» واکسینه میکند.
قصهها و فیلمها به کارگر وعده بهشت میدهند. بهشت این جهانی از طریق برندهشدن در یک قرعهکشی یا بهشت آن جهانی از طریق رنجکشیدن و شکرگزار ماندن!
یک بار دیگر فیلم «میلیونر زاغه نشین» را ببینید . چند درصد از گرسنگان جهان وارث چنین فرصت معجزه آسایی شدهاند؟! آنها امیدوار میمانند، اطاعت میکنند، متحد نمیشوند، چرا باید خودشان را (که یک میلیونر بالقوه هستند!) برای اتحاد با دیگر کارگران به خطر بیندازند؟!
«هژمونی فرهنگی» سرمایهداری کاری کرده است که کارگری که روزی دوازده ساعت رانندگی میکند تا بتواند اقساط اتومبیل مستعمل و مستهلک خودش را پرداخت کند با دیدن آقازادهای که سوار بر اتومبیل اشرافی است بهجای خشمگین شدن و اعتراض به بیعدالتی (آن هم در نظامی که مدعی برقراری عدالت در جهان است) دچار شیدایی امید واهی میشود و به به و چه چه گویان خود را پشت فرمان آن اتومبیل تصور میکند.
نه جان برادر تو هرگز مالک آن اتومبیل نخواهی بود، نه با برنده شدن در قرعه کشی حسابهای قرضالحسنه و نه با اجابت آرزوهایی که نوشتهای و در چاه انداختهای!
اول- درد جمعی ما، دوای فردی ندارد، تا اتحادیه و سندیکا و NGO و انجمن تشکیل ندهیم و منافع جمعی را بر منافع فردی ترجیح ندهیم در روی همین پاشنه خواهد چرخید.
دوم- تصمیمهای افراد عاقل بر مبنای قاعدههاست نه استثناءها! قاعده سرمایهداری «انباشت و تمرکز ثروت» است. تنها تغییر در سازمان اجتماعی است که میتواند «قاعده بازی» را عوض کند. اولین قدم در تغییر بازی، برقراری یک نظام دموکراتیک است، نظامی که بر پایه «مطبوعات سانسور نشده» و «صندوق رایهای غربال نشده» قرار دارد.
پینوشت:
در مقالات «آیا فمنیسم بدون سوسیالیسم ممکن است؟»، «من امیدوارم» و «گرامشی، هژمونی، فرودستان پرستشگر» به تعریف سوسیالیسم و هژمونی پرداختهام و نیز در مقالات «شکاف طبقاتی، بمب ساعتی»، «دیستوپیای سرمایهداری» و «آزادی و تاریخ» به نقد نظام سرمایهداری پرداختهام.
دکتر محمدرضا سرگلزایی _ روانپزشک
مطالب مرتبط
- آیا فمینیسم بدون سوسیالیسم ممکن است؟
- من امیدوارم
- گرامشی، هژمونی و فرودستان پرستشگر
- شکاف طبقاتی: بمب ساعتی!
- آزادی و تاریخ
لینک کوتاه مطلب: https://drsargolzaei.com/?p=187