سرمایه فرهنگی و حقوق معنوی
پیش از این راجعبه سرمایه اجتماعی (Social Capital) یادداشتی نوشتم، در ادامه بحث لازم است بهبخش دیگری از سرمایههای فرد و اجتماع بپردازم و آن «سرمایه فرهنگی» است.
برای مردمی که کارشان تکرار اندیشههای دیگران است شاید سرمایه فرهنگی معنایی نداشتهباشد، اما کسانی که وقت و پول و انرژیشان را صرف میکنند تا محصولی از جنس معنا خلق کنند میدانند که سرمایه فرهنگی جزو عزیزترین داشتههای انسانی است.
وقتی یک شاعر ببیند که شعرش را با نام فرد دیگری منتشر میکنند یا یک آهنگساز ببیند که بدون اجازه او کسی روی آهنگ او آوازی گذاشتهاست دقیقا احساس کسی را دارد که اموالش بهتاراج رفته و چهبسا این احساس خسران و خسارت شدیدتر نیز باشد.
همانطور که یک فرد فرهیخته دارای سرمایه فرهنگی است یک ملت نیز سرمایه فرهنگی دارد. همه ایرانیان از این که اهالی عثمانی «مولانا» را «مصادره» کردهاند و برخی کشورهای عربی «ابنسینا» را دانشمند عرب مینامند، دلخور میشوند. ما نیز باید دقت کنیم که «اموال فرهنگی» دیگران را بهنام خودمان سند نزنیم.
سال گذشته در جلسهای که موضوع آن «طب مزاجها» بود برای سخنرانی دعوت شدهبودم. در آن جلسه گفتم که طب مزاجها حدود چهارصدسال پیش از میلاد توسط «بقراط» (Hippocrates) پایهگذاری شد که اهل یونان بود. پانصد سال بعد از بقراط هم «جالینوس» (Galen) که اهل روم بود این طب را توسعه داد.
بنابراین عنوان طب اسلامی یا طب ایرانی برای طب مزاجها نوعی «سرقت فرهنگی» ، مصادره و تجاوز به سرمایه فرهنگی دیگران است. سخنران آن جلسه که اصرار داشت هالهای از قداست و دیانت بهدور طب مزاجها ترسیم کند، بهشدت از سخنان من برآشفت و در دفاع از اسلامی بودن طب مزاجها گفت:
اگر بقراط و جالینوس پس از ظهور اسلام متولد شدهبودند حتما مسلمان میشدند پس اکتشاف آنها را نیز میتوان بخشی از تمدن اسلامی دانست!
برای این جناب، مصادره سرمایه فرهنگی دیگران آنقدر اهمیت داشت که حاضر شد مدال مسلمانی را بهرایگان بهسینه بقراط یونانی و جالینوس رومی بیاویزد و از ادعایش دستبرندارد! شاید اگر از همین جناب میخواستیم بخشی از اموال دیگران را در جیب خودش بگذارد گرفتار تردید میشد و بهآسانی تن به اینکار نمیداد، اما برای در جیب گذاشتن محصولات فرهنگی دیگران متهورانه پیش میراند!
یکی از نشانههای یک جامعه بافرهنگ احترام به حقوق معنوی و سرمایه فرهنگی دیگران است. فرهنگ و اقتصاد تعامل قدرتمندی با هم دارند، فقر فرهنگی، فقر اقتصادی ایجاد میکند و فقر اقتصادی، فقر فرهنگی!
پیش از این در یادداشتی با عنوان «مارکس – فوکو – اقتصاد و فرهنگ» و در مقالهای با عنوان «اقتصاد – اسطوره و اخلاق جنسی» به این مهم پرداختهام.
دکتر محمدرضا سرگلزایی – روانپزشک
Photo From: therobotreport.com
لینک کوتاه مطلب: https://drsargolzaei.com/?p=267