معرفی و نقد کتاب
نام کتاب: سرِ پیاز، تهِ تربچه
پرورش خلاقیت کودکان با زبان هنر، از بدو تولد تا هفت سالگی
نویسنده: فاطمه عباسی
انتشارات: مهر اندیش
هانا آرنت، فیلسوف و تاریخ نگار آلمانی در کتاب «آیشمان در اورشلیم»، گزارشی از محاکمه «آدولف آیشمان» معروف به فرشته مرگ در دادگاه نورنبرگ ارائه میدهد.
آرنت در این کتاب به وضعیت آیشمان در دادگاه اشاره می کند. او که یکی از فرماندهان جنگ و طراحان اردوگاه آشویتز به شمار میرفت و در نوشتن سناریو کشتار هزاران لهستانی و یهودی بی گناه نقش اصلی را به عهده داشت، از دیدگاه آرنت در هنگام محاکمه در دادگاه نه کوچترین احساس گناه در او وجود داشت، نه کمترین حس تنفر و خشم و انتقام در او دیده میشد.
آیشمان فقط و فقط یک افسر وظیفهشناس و یک شهروند متعهد بود که نمیتوانست متوجه این موضوع شود که عقوبت چنین اطاعت و سرسپردگی کورکورانهای به چه فاجعهای منجر شده است.
در تاریخ فعالیت روانشناسان اجتماعی، محققان پر آوازهای همچون فیلیپ زیمباردو، سولومون اَش و استنلی میلگرام، در تلاش بودهاند تا با پژوهشهای خود، خطر پدیدهای به نام «همنوایی» یا اثر تماشاچی را به شهروندان جوامع امروزی گوشزد کنند و آن ها را با عواقب تصمیمات دگم و جزم اندیشانهای که صرفا از یک نظام و ایدئولوژی تربیتی سلسه مراتبی و انعطاف ناپذیر زاده میشوند روبهرو کنند.
از این رو پس از مطالعه چنین پژوهشها یا خواندن گزارشها و اخباری که شاهدان مستندی بر وقوع غفلتهای دسته جمعی و خطاهای مطیعانهمان به شمار میآیند، ممکن است این سؤالها برایمان مطرح شود:
ریشه این بی تفاوتیها کجاست؟
به چه علت در جوامعی که ارزشهایی مانند ایثار، فداکاری، مهرورزی و شفقت، بن مایههای شکل گیریاش را تشکیل میدهند، هر روز شاهد آمارهای روز افزون نابهنجاریهای اجتماعی و به دنبال آن بیتفاوتی جمعی نسبت به پدیدهها هستیم؟
ریشه همنواییها، تقلیدهای کورکورانه، گریز از امواج شک و تردید و آرام گرفتن در ساحل یقین جاهلانه چیست؟
چرا امروزه در اکثر جوامع اثری از ذهنهای پرسشگر، جستجوگر و معناجو نیست و به جای آن مخاطبان میلیونی رسانهها و شبکهها اجتماعی ترجیح میدهند به نشخوار اخبار و دادهها بپردازند؟
به نظر میرسد ما به عنوان شهروندانی که مفتخرانه نشان همرنگی و یکرنگی را به دوش میکشیم، هر لحظه تل بزرگی از اخبار را در کوتاهترین زمان میخوانیم، در لحظاتی نظریهپردازی میکنیم، ایده میدهیم، بحث میکنیم، کارشناس می شویم، به متخصصان حوزه سیاست تبدیل میشویم، دلمان خوش است که رأی دادهایم، انتخاب کردهایم، فعال حقوق بشر شدهایم، اما با فرا رسیدن موج دیگری از داستانهای رسانهای، از کنار تأملات پیشین، بیتفاوت عبور میکنیم و در پایان هم به این باورها معتقد میشویم که باید به تنهایی خو کنیم، آسّه برویم و بیاییم تا از شاخ گربهها در امان باشیم.
فاطمه عباسی نویسنده جوان و دانش آموخته رشتههای مطالعات و حقوق زنان و خانواده و همچنین فلسفهٔ هنر در مقاطع کارشناسی و کارشناسی ارشد، در تالیف جدید خود تحت عنوان «سر پیاز، ته تربچه» با اشاره به نقش مهم خلاقیت در دوره رشدی کودکان، به اهمیت توجه به مرحله پرورش خلاقیت در نخستین هفت سال زندگی کودکان پرداخته و میتوان امیدوار بود که با مطالعه و اجرایی کردن راهبردهای اشاره شده در کتابهایی از این دست امکان تغییر سیستم فرهنگی حاکم در پرورش و آموزش کودکان میسّر شود، آموزش و پرورشی که از آن تکنسینهایی مطیع و مؤمن به باورها و سنّتهای دگم و انعطافناپذیر خانه و مدرسه بیرون میآیند.
جوانه زدن خلاقیتها
اگرچه از دیدگاه نویسنده کتاب «سر پیاز، ته تربچه» که خود پژوهشگر و مدرس هنر و خلاقیت است، از بدو تولد تا هفت سالگی زمان مناسبی برای شکوفاشدن خلاقیت و پرورش آن است، امّا اریک اریکسون، روانشناس دانمارکی-آمریکایی، در تئوری رشد روانی اجتماعی خود، سه تا پنج سالگی را بستر مناسبی برای شکل گیری فعالیتهای مبتکرانه و جوانه زدن خلاقیت در افراد معرفی میکند.
این دوره از رشد که کودک به مثابه بندبازی تلاش میکند تا بر مرز باریک خیال و واقعیت، تعادل خود را حفظ کند و هر گونه تلاش والدین و مربیان آموزشی به منظور پرورش خلاقیت و شکوفایی ابتکار باعث میشود تا این مرز و به دنبال آن استقلال رأی کودک حفظ شده و از جا ماندن او در فاز نمادین و تبدیل شدن به یک تکنسین مطیع تا حدودی جلوگیری شود.
نگارندهٔ این کتاب سعی کرده است ضمن بسط مزایای پرورش و بهرهمندی از خلاقیت در کودکان و تاثیرگذاری آن در دوران بزرگسالی، شیوههای تربیت کودکان خلاق در بافت هنر و بازی را نیز آموزش دهد. این نویسنده در بخش نخست کتاب خود، به ارزش خلاقیت تاکید میکند و آن را از آموزش مستقیم رشتههای هنری گوناگون که این روزها به نام کارگاههای آموزش نقاشی، خلاقیت، مجسمهسازی و سفالگری در مهدکودکها و سراهای نگهداری کودکان یا فرهنگسراها با اعمال نظر مستقیم مربی برگزار می شود، تفکیک دانسته و معتقد است:
«پرورش خلاقیت هنری در این مقطع سنی به هیچ وجه به معنای فراگیری سبکهای مختلف هنری و یا دست یافتن به تلقی معمول بزرگسالان از هنر نیست. کودکان در گردهماییها و گروه های همسال خود تنها با کمک ابزاری که والدها و مربیان در اختیارشان قرار میدهند، محیط پیرامونشان را تجربه میکنند، با انگیزههای درونی و ناخودآگاه خود پیوند برقرار کرده و به حل مسئله میپردازند.»
نویسنده این اثر در بخش «ارزش خلاقیت» بر این نکته تاکید میکند بهتر است، خلاقیت کودکان در سایهٔ کارگروهی و برقراری روابط اجتماعی شکل بگیرد، تا آن ها بتوانند عواطف و احساسات درونیشان را بدون هیچگونه ترس و محدودیتی ابراز کنند.
وی که دستیابی به شادکامی و موفقیت را از دستاوردهای پرورش خلاقیت در کودکان معرفی میکند، معتقد است کودکان دلیلی برای تکرار تجربیات بزرگترهای خود نمیبینند و تمایل دارند تا محیط اطرافشان را به شیوهای متفاوت از نظام تربیتی والدین و مربیانشان تجربه کنند. برای همین است که آن ها با عینکی به جهان مینگرند که از چارچوبها و پارادایمهای شکل گرفته در ذهن مراجع قدرت خانه و اجتماع شان خارج است و ثبات یافتن همین دیدگاه است که میتواند آن ها را از تبدیل شدن به پیروانی مطیع و همنوا شدن آن ها با ایدئولوژی های حاکم رهایی بخشد.
از این رو بهزعم فاطمه عباسی، نویسنده کتاب «سر پیاز، ته تربچه» آنچه بیش از حصول نتیجه در آموزش هنر به کودکان مهم است، کیفیت اجرای فعالیت هنری است و نهادینه شدن چنین الگوی تفکری و رفتاری است که میتواند به کودک کمک کند تا منحصر به فرد و متفاوت باشد، برای حل مشکلات زندگی خود از راه حلهای مبتکرانه و خلاق کمک بگیرد و در چالهای که دیگران به صورت گلهوار و گوسفند وار افتادهاند، نیفتد و دم به تلهٔ همنواییهای اجتماعی و اثر تماشاچی ندهد.
سناریویی متفاوت بنویسید
در بخش دوم کتاب، نویسنده به بازنمایی اهمیت محیط زندگی کودکان در دوران رشد خلاقیت و نوع روابط والدین در پرورش خلاقیت پرداخته است. وی که در این بخش به تئوری نظریه پردازانی همچون اریک برن، روانپزشک آمریکایی کانادایی، استناد میکند، معتقد است سناریو انسانهای خلاق و مبتکر در همان سالهای اولیه زندگی در فضایی دموکراتیک و کم تنش و در سایه والدین صمیمی و آگاه نوشته میشود.
او در این بخش به این نکته اشاره کرده است که مادران حامی و مطلع که برای پرورش خلاقیتهای کودکشان در محیطی آرام و قابل پیش بینی آموزش دیده و روحیه پرسشگری و معناجویی را در فرزندان خود تقویت میکنند، پیشنویسهای زندگی بهتر را برای کودکان خود به تحریر در آورده و به رشد تواناییهای اجتماعی آن ها کمک میکنند.
اما در مقابل، از محیطهای پر از تنش با والدین مضطربی که آرزوهای بر بادرفتهشان را در آینده کودکان خود جستجو میکند و تفریح و لذت جویی فرزندان را با اعمال تکالیف و آموزشهای از پیش تعیین شده تاخت میزنند، انسانهایی به مثابه تولیدات مشابه کارخانهٔ آدمسازی ساخته میشود که اعتقادات، باورها و ارزشهایی کما بیش همرنگ و یکسان به هم داشته و با جا گذاشتن فردیت خود پشت دیوار جاهطلبی و سختگیری والدین، پا به دنیایی میگذارند که در آن اثری از خلاقیت، نو اندیشی و ابتکار نبوده و جامعهای با افراد مکانیکی فاقد پرسشگری و ذهن جستجوگر یا مبتلا به مشکلات شخصیتی و ناسازگاریهای اجتماعی را میتوان محصول و دستاورد آن دانست.
کاوشگران هدفمند
این نویسنده در بخش دیگری از کتاب، بازی را به عنوان زبان مشترک فرهنگها و اقلیمهای مختلف، شاهراه شکوفایی خلاقیت کودکانه و کشف دنیای منحصر به فرد کودکان توسط خودشان معرفی میکند.
اهمیت پرورش کودک در طبیعت و نقش رنگ ها، هنر نقاشی و قصهگویی برای کودکان از موضوعات دیگری است که فاطمه عباسی در اثر خود به آن اشاره میکند. نویسنده معتقد است در بستر طبیعت میتوان از کودکان، کاوشگران هدفمندی ساخت که با تکیه بر حواس خود دنیا را شناخته و با محیط اطرافشان سازگار شوند.
همچنین به واسطهٔ هنر نقاشی و رها کردن کودکان با ابزارهایی مانند رنگ، قلم مو، کاغذ و.. میتوان به افشاگری احساسات کودکان و برونریزی ذات منحصر به فرد او کمک کرد و خلاقیت را در آن ها شکل بخشید. این پژوهشگر در بخش دیگر کتاب خود، داستانسرایی را نیز ابزار دیگری برای رشد خلاقیت در کودکان میداند و معتقد است، والدین و مربیان از طریق قصهگویی فعال و هدفمند است که میتوانند با فرزند یا شاگردان خود ارتباط موثر برقرار کنند، به واکاوی دنیای درون او بپردازند و از سرکوب استعدادها و احساسات وی پیشگیری کنند.
فاطمه عباسی علاوه بر این که در بخش های دیگر اثر خود، به مراحل رشد کودک از یک ماهگی تا پایان هفت سالگی اشاره میکند، برای پرورش خلاقیت کودکان از سال اول زندگی تا شش سال آتی زندگی آن ها، به صورت مجزا پیشنهاداتی متناسب با دوره رشدی ارائه میدهد.
نقد
اگرچه میتوان کتاب فاطمه عباسی را از این حیث که به اهمیت پرورش خلاقیت و راهکارهای بسط و گسترش آن در فضای خانه و محیط های آموزشی می پردازد ارزشمند دانست اما به عنوان اثری که مبلغ نقش خلاقیت و ابتکار به شمار میرود و بر حفظ آن در زندگی فردی و اجتماعی تاکید دارد، از نظر تولید محتوا، در ارائهٔ مطالب کاربردی حوزهٔ مهارت های فرزند پروری پژوهش و نوآوری نداشته است و تنها به تکرار نظریهها و تئوریهای دیگر متخصصان بسنده کرده است و موضوعاتی تفکیک نشده و فاقد طبقه بندی و انسجام را تئوریوار در بخشهای مختلف گنجانده است در حالی که با سر و سامان دادن به موضوعات محوری و تفکیک محورها از یکدیگر با استفاده از تیترها و میان تیترها، امکان کمک به درک بیشتر مخاطب و نهادینه شدن آن ارتقا پیدا میکرد.
نویسنده در کتاب «سر پیاز، ته تربچه» از نامحدود بودن قدرت تخیل میگوید، قدرت قصهها و داستانهایی که از دل روزمرگیها خانه بر میآید را اعجاب انگیز میداند، او معتقد است توسل به خلاقیت زمینهساز بیاتکایی افراطی به رای و نظر دیگران و استقلال رای است و باید در هر اثر هنری در جستجوی تفاوت های فردی و تولیدی منحصر بود نه این که صرفا به نتیجه آن توجه داشت. با این اوصاف، مولف که میتوانست با کمک نیروی دگر اندیشی و استمداد از همان کودک آزاد و خلاقمندی که در فصلی از اثر به آن اشاره داشت، جوری دیگر دست به قلم برده و با مرزشکنی سبکهای تالیف کتاب رایج امروز، اهمیت خلاقیت را در عمل به مخاطبان خود نشان دهد.
با این که در بخشی از کتاب «سر پیاز، ته تربچه» نویسنده به اهمیت قصهگویی برای کودکان پرداخته است، اما از نظر نگارنده این گزارش، جای خالی قصههای خلاقمندانه و داستانهایی از زبان کودکان که نوع نگرش متفاوت آن ها را در مقابل جهان هستی نشان میدهد یا داستانهای هوشمندانه نو و بدیع از زبان بزرگسالان که با پیوند زدن ابتکار و تفکر نو، مهارتهای زندگی اینجا و اکنونی را آموزش میدهند احساس میشود.
برای نمونه نقل داستانهایی مبتنی بر فرهنگ زندگی امروزی یا کمک گرفتن از دنیای تخیل کودکان طبقههای مختلف فرهنگی و اقتصادی جوامع شهری و در صورت امکان روستایی برای خلق داستانهای نو و کنار هم قرار دادن این قصهها در چاپهای بعدی کتاب «سر پیاز، ته تربچه» میتواند تاثیرگذاری بیشتری بر سیستم تربیتی و سبک فرزندپروری ایجاد کند.
بنابراین میتوان نتیجه گرفت، از آن جایی که گفتمان غالب جامعه امروزی ما چه در سیستمهای تربیتی و نظامهای آموزشی و خانوادگی اکثرا به شکل یک طرفه و مونولوگ قرائت میشود، میتوان با قرار دادن فضایی برای مشارکت بیشتر کودکان در نگارش این سبک از کتابها، والد سالاری آموزشی را به سیستم تفکر بالغانه تغییر داد و نگارش تالیفات جدید را بر پایه مشارکت خواننده و نویسنده بنا کرد.
همچنین در بخشی که نویسنده کتاب به تاثیر رنگها و ارزیابی شخصیت کودکان از طریق نقاشی و استفاده از رنگ میپردازد، توجه به این موضوع اهمیت پیدا میکند که تنها با اکتفا به رنگ ها و طرحهای به کار رفته در نقاشی کودک و بدون بهرهمندی از تخصص در حوزه آزمونهای روانشناختی و در دسترس بودن دادههای دیگر نمیتوان درباره شخصیت کودک قضاوت کرد. همچنین تجربه و برخی تحقیقات نشان داده است که محبوبیت برخی رنگها در تفکر کودکانه و ترجیح دادن آن ها در رنگ آمیزی میتواند تحتتاثیر علاقه آن ها به شخصیتهای انیمیشنی یا بازیهای کارتونی بوده یا ریشه در تجارب خوب و بد آن ها از گذشته داشته باشد، از این رو پیشنهاد میشود نویسنده در نسخههای آتی کتاب شرح و بسط جامعتری نسبت به ارزیابی شخصیت کودکان از طریق نقاشی، استفاده از رنگها و بازی ارائه داده و به منابع موثقتری استناد کند.
مریم بهریان- کارشناس ارشد روانشناسی
مطالب مرتبط
لینک کوتاه مطلب: https://drsargolzaei.com/?p=512