سلیقه و عقیده
خیلی مهم است که سلیقههامان را از عقیدههامان جدا کنیم. سلیقههای ما مبنای حسی – احساسی دارند در حالی که عقیدههای ما مبنایی فکری دارند و بر اساس استقراء و استنتاج شکل میگیرند. عقیدهها را میتوان در دو دسته درست و غلط قرار داد، کار «منطق صوری» و «تفکر نقاد» همین است که گزارههای درست را از گزارههای نادرست جدا کنند؛ در حالی که سلیقهها را نمیتوان درست – غلط کرد.
سلیقههای هر کسی بر مبنای طبع، مزاج و تجربه او ایجاد میشوند و مباحثه و مناظره بر سر آن ها راه به جایی نمیبرد. گاهی اوقات ما با سلیقههامان بهگونهای برخورد میکنیم که گویا «باورهای درست» هستند، مثلا اگر من آبگوشت را بیش از پیتزا دوست دارم، آبگوشتخوری را فعالیتی فرهنگی میدانم و پیتزا خوردن را غربزدگی و محصول تهاجم فرهنگی، در حالی که انتخاب من مبنایی فرهنگی یا حتی بهداشتی نداشته است بلکه ترجیح ذوقی و احساسی من بوده است.
گاهی هم سلیقههای افراد مهم را با دلایل موفقیت آنها اشتباه میگیریم و فکر میکنیم اگر فلان فوتبالیست مشهور، بستنی وانیلی را به بستنی کاکائویی ترجیح میدهد حتما شهرت و ثروت او با علاقه اش به بستنی وانیلی ارتباط دارد و «درست» این است که ما هم همان طعم را انتخاب کنیم.
گاهی وقتها حتی «نظام باور» ما نیز بر اساس فرایندهای سلیقهای شکل میگیرد، مثلا سوسیالیست میشویم چون از چهره و ژستهای چگوارا خوشمان آمده است یا برعکس طرفدار نظام سرمایهداری میشویم چون از ریش انبوه مارکس خوشمان نیامده است!
مجلههای عوامانه و تبلیغات کاسب کارانه تلاش میکنند ما را با ذوق و سلیقه افراد ثروتمند، قدرتمند و مشهور درگیر کنند و ما «اسپرسو خور» میشویم برای این که فلان خواننده پرطرفدار روزش را با یک فنجان اسپرسو شروع میکند!
دکتر محمدرضا سرگلزایی _ روانپزشک
مطالب مرتبط
لینک کوتاه مطلب: https://drsargolzaei.com/?p=270