متن مصاحبه دکتر محمدرضا سرگلزایی با موضوع: «شخصیت و ماه تولد»
هفتهنامه سلامت شماره هفتصدو پنجاهو هفت – ۱۴ تیر ۱۳۹۹
تنظیم: مرجان یشایایی
.
فال و طالعبینی خرافه است یا باوری که برمبنای اصولی ناشناخته پایهگذاری شده؟ هرچه هست، امروز بازار طالعبینان و فالگیرها حسابی داغ است و افرادی هستند که آیندهی خود یا حتی دیگران را براساس گفتههای فلان پیشگو یا طالعبین میبینند و سایتهای مختلف در فضای مجازی، پر از طالعبینیها و پیشگوییهای ماه تولد هستند که خوانندگان فراوانی هم دارند. گفتوگو با دکتر محمدرضا سرگلزایی، روانپزشک را درباره این پدیده میخوانید:
- شما متولد چه ماهی هستید؟
آبان ماه
- آبانماهیها چه ویژگی دارند؟
ویژگی خاصشان این است که در فاصلۀ مهر و آذر بهدنیا آمدهاند.
- منظورم ویژگیهای فردی مربوط به متولدین هر ماهی است.
بستگی به این دارد که شما چه نوع پاسخی بخواهید، پاسخ غیرعلمی بخواهید یا پاسخی از منظر روانپزشکی و روانشناسی. اگر به دنبال علم هستید، باید بگویم من هنوز هیچ پژوهش علمی که اثبات کند بین ماه تولد و ویژگیهای شخصیتی پیوندی وجود دارد ندیدهام، نه در درسنامههای روانپزشکی و نه در آرای نظریهپردازان شخصیت، چیزی به نام ارتباط ماه تولد و شخصیت وجود ندارد.
- اگر موضوع را اینطور ببینیم که هورمونهای مادر در زمان تشکیل نطفه بهنوعی در شخصیت کودک آینده تاثیر خواهند داشت و این هورمونها بهدرجاتی تحتتأثیر عوامل بیرونی قرار میگیرند، باز هم نمیتوانیم بگوییم، ماهی که فرد در آن به دنیا آمده، میتواند تا حدودی ویژگیهای خاصی را در او ایجاد کند؟ شاید بشود مسئله را اینجور دید که شرایط اقلیمی روی هورمونها و هورمونها روی شخصیت اثر دارند، همین را میتوان در قالب ماههای سرد و ماههای گرم یا فصلهای پرنور یا فصلهای کمنور سال مطرح کرد.
بله، وقتی دربارۀ نور صحبت میکنیم، میشود دربارۀ ارتباط نور یا طول روز یا سرما یا گرما یا تغذیه با بدن و بعد هم ارتباط بدن با شخصیت صحبت کرد، اما وقتی صحبت از ماه آبان میشود، بین متولد اول و دوم آبان با متولد ۲۹ و ۳۰ مهر، تفاوت محیطی در نور و حرارت و طول روز وجود ندارد، همینطور بین اول و دوم آذر با ۲۹ آبان و ۳۰ آبان هم تفاوت اقلیمی خاصی دیده نمیشود. بنابراین، چیزی که شما میگویید امری نسبی است، درحالیکه وقتی صحبت از ارتباط شخصیت با ماه خاصی میشود، این مرزها قطعی میشوند یعنی آبانماهیها با آذرماهیها متفاوتند؛ فارغ از وضعیت نور و آب و هوا؛ به علاوه، اقلیم هر کشوری با کشور دیگر متفاوت است، مثلاً اقلیم ایران با آلمان تفاوت دارد، درحالیکه آنها که به طالعبینی ماهها عقیده دارند، همۀ آبانماهیها را در هرجای کرۀ زمین متولد شده باشند، دارای خصوصیاتی مشترک میدانند؛ مثلا نمیگویند آبانیهای کویری اینطورند و آبانیهای کوهستانی طور دیگر، یا آبانی های نیمکرۀ شمالی اینطورند و آبانیهای نیمکرۀ جنوبی طور دیگر.
- پس چرا در سنتهای کهن اینقدر این اعتقاد ریشهدار است؟
برای پاسخ به پرسش شما، باید کمی به تاریخ رجوع کنیم. میدانید که در فرهنگهای کهن، اعتقاد به چندخدایی بوده. اعتقاد داشتند هر کدام از ماهها متعلق به یکی از خدایان هستند یا اعتقاد داشتند هرکدام از کواکب یا سیارات متعلق به یکی از خدایان هستند و بسته به موقعیت سیارات و کواکب نسبت به زمین، هر کدام از این خدایان میتوانند بر اتفاقاتی که در زمین میگذرد، تاثیر بگذارند. درنتیجه، اعتقاد مربوط به طالعبینی مربوط به ماه تولد، درواقع ریشه در پرستش چندخدایی دارد. افراد معتقد به الهیات چندخدایی با توجه به باورشان درباره تاثیر خدایان متعدد بر سرنوشت زمین و ماهها نیازی به شواهد علمی ندارند و این یک گفتمان دینی است، نه گفتمان علمی و نمیتوان با شواهد علمی با باورهای دینی گفتگو کرد. مبنای اعتقادات دینی ایمان و تعلق است، نه شواهد و مستندات. به این ترتیب، باور به طالعبینی ماههای تولد در واقع در زیرمجموعۀ باورهای دینی قرار میگیرد.
- موضوع این است که براساس تجربۀ شخصی، اگر نگوییم همه، اما تعدادی از خصوصیاتی که برای ماههای مختلف قائل میشوند، با واقعیت مطابقت دارد؛ در اینباره چه میگویید؟
اگر طالعبینیهای ماههای تولد را در کتابهای مربوطه یا در مجلات نگاه کنید، متوجه میشوید خصوصیاتی که در آنها مطرح شده، اغلب سنجشناپذیرند یعنی شما مقیاس و متری برای سنجش آنها ندارید. مثلاً نمیگویند آبانماهیها اغلب زن هستند و مهرماهیها اغلب مرد، چون مرد و زن را میتوان تشخیص داد و شمرد؛ یا نمیبینید که بگویند بهمنماهیها از تیرماهیها قدبلندتر یا چاقترند، چون اینها هم خصوصیاتی هستند که میتوان اندازه گرفت و ابطالپذیرند. اما وقتی صحبت از این میکنند که فروردینماهیها خلّاقاند یا مثلا آبانماهیها مهرباناند، متر و معیاری برای اندازهگیری خلاقیت یا مهربانی وجود ندارد. همۀ مردم بعضیوقتها مهربان هستند و برخی مواقع هرکسی خلاقیتهایی دارد.
بیرحمترین دیکتاتورها هم نسبت به بستگان خودشان مهرباناند. بهعبارت دیگر این ادعاها و گزارهها را نمیشود رد کرد، چون همیشه برای اثبات آنها دلایلی پیدا میشوند. جالب اینکه در بسیاری از طالعبینیها نکتههای متضاد وجود دارند. مثلا میگویند آبانیها اغلب ثروتمند هستند، اما در ادامه میگویند گروهی از آبانیها هم به مسائل معنوی علاقمندند و خیلی به مسائل مادی توجه نشان نمیدهند و ثروتشان غیرمادی است! به این ترتیب همیشه در درون طالعبینی، توجیهی برای موارد نقض آن طالعبینی هم پیشبینی میشود. یا مثلاً می نویسند آبانیها مهربانند، مگر اینکه پا روی دُمشان بگذارید! یعنی در واقع فضایی برای استثناءها باز میشوند. بنابراین، وقتی شما مجموعهای از صفات را پیش میکشید که اولاً سنجشناپذیرند و ثانیاً موارد متناقضی در درون خود دارند که پیشاپیش توجیهشان کردهاند، عجیب نیست که با توجه به نیاز روانی انسانها برای اینکه بتوانند زندگی را قابل پیشبینی کنند اینقدر راحت با گزارههای طالعبینیها ارتباط بگیرند. انسانها تمایل به این دارند که ایمان داشته باشند و باور کنند تا اینکه شک کنند و مورد سؤال قرار دهند، چون باور کردن حال ما را خوب میکند و شک کردن حال ما را بد میکند.
اگر بعد از ایجاد یک رابطه به قصد ازدواج، برای محک زدن شخص یا رابطه پیش یک روانشناس بروید تا با استفاده از روشهای علمی یک مسیر برای رابطه مشخص کند، هرگز از او یک پیشبینی قطعی نمیشنوید، چون هر تست و آزمونی درجهای از خطا دارد، اما طالعبینها برای شما پاسخ قطعی دارند. وقتی دربارۀ چیزی شک دارید، دنبال جواب قطعی میگردید، نه جوابی با درصدی از خطا. درنتیجه کتابی که به شما جواب قطعی میدهد، حتماً حال بهتری برایتان ایجاد میکند تا مشاوری که اغلب پاسخهای شما را با عبارت «بستگی دارد…» شروع میکند. بهاین ترتیب شک شما در مشورت با یک کارشناس برطرف نمیشود و ما انسانهای خسته از اما و اگرها و تردید و ناشناختهها، ترجیح میدهیم به سراغ مرجعی برویم که میتواند به ما اطمینان خاطر بدهد.
- درباره خصوصیات ظاهری نظرتان چیست؟ طالعبینیهایی را میبینیم که بهدرستی قیافه متولدین ماهها را برایتان توصیف میکنند.
این نوع طالعبینیها هم فقط در جغرافیای آشنای ما معنی دارند، و وقتی به جغرافیای دیگری میروید که خصوصیات ظاهری مردم با ما متفاوت است، معنا و اعتبار خود را از دست میدهند. مثلاً امکان بسیار کمی دارد که خصوصیات ظاهری منِ متولد سیستان با یک آبانماهی متولد دانمارک یکسان باشد.
- گفتید طالعبینی اطمینانی را که از نظر روانی به آن نیاز داریم، به ما میدهد. میتوانیم درباره فال هم همین را بگوییم؟
بگذارید مثالی برایتان بزنم. اگر یک بچه از پدر و مادر خودش بپرسد بچهها از کجا میآیند و پدر و مادر هم در جواب بگویند لکلکها بچهها را میآورند، بچه قانع میشود چون جواب خود را گرفته، حتی اگر این جواب اشتباه باشد. اگر بخواهیم جواب درست را به بچه بدهیم، باید درباره فیزیولوژی و مراحل پیچیده و مفصل تولید مثل برای او صحبت کنیم. طبیعی است که بچه جواب ما را نمیفهمد و از آن قانع نمیشود، هرچند که پاسخ درست را به سوال او داده باشیم.
یک آدم بزرگسال هم که به اندازۀ کافی ورزش فکری نکرده و حوصلۀ شنیدن و فکر کردن دربارۀ مسائل پیچیده را ندارد، همین وضعیت را دارد. اگر بگویید شخصیت هر کس به ناقلین عصبی مغز آن آدم بستگی دارد، آن فرد باید بیوشیمی و آناتومی بداند. اگر بخواهید درباره ژنتیک صحبت کنید، باید ملکول و سلول را بشناسد.
اگر بخواهید درباره تأثیر دوران بارداری بر شخصیت افراد بحث کنید، طرف شما باید دستکم اندکی جنینشناسی بداند تا بتواند وقتی جواب درست و علمی را میشنود، برایش معنی داشته باشد و بتواند آنرا درک کند، اما وقتی میگویید متولد آبان، مفهوم ساده و قابلفهمی است. میخواهم بگویم درست است که سن ما بالا میرود، اما اگر مغزمان را به چالش نکشیم، مانند همان کودک فکر میکنیم. به همین دلیل، میلیونها انسان بزرگسال و به ظاهر عاقل تمایل دارند قصههایی را دربارۀ جهان و انسان باور کنند که در حد قصهی آوردن بچهها توسط لکلکهاست! به همان اندازه بدون شواهد و پشتوانۀ علمی و استدلال منطقی، اما برای انسانها راحتتر است تا جواب سرراست و ساده را هرچند کودکانه و غیرواقعی باور کنند.بنابراین، برای بسیاری از ما راحتتر است که به قصهها ایمان بیاوریم تا شواهدی که براساس سنجش و آماربه دست آمدهاند را بشنویم چون برای فهم دادههای علمی مغز ما باید دانش پیچیده را بشناسد و تلاش کند.
- فرض کنید، آقا یا خانمی برای شما فال میگیرد. چرا بعضی حرفهای آنها درست درمیآید؟
بعضی حرفهای کلی آنها ممکن است با واقعیات زندگی شما و هرکس دیگر بخواند.
- دربارۀ جزئیات درست فال نظرتان چیست؟
میتوانیم یک پژوهش آماری روی فال انجام دهیم که مثلا از ۱۰۰ جملهای که یک فالگیر برای شما میگوید، چند جملۀ آن حاوی جزئیات دقیق و قابل سنجش است. فکر نکنم تعداد زیادی باشند. اینکه من یک عدد ۷ در زندگی تو میبینیم و ۷ وعده بعد برای شما اتفاقی میافتد، معلوم نیست آن ۷ وعده ۷ روز است یا ۷ هفته یا ۷ ماه! پس میبینیم که در فال حتی یک صحبت دقیق مثل عدد ۷ به یک مفهوم غیردقیق مانند وعده گره میخورد.
- آدمها معمولا گرفتار چالشهای مشترک هستند مثلاً اغلب در سنین خاصی دغدغههای مشترک دارند، میتوانیم درست بودن برخی پیشگوییها را به این چالشها و گرفتاریهای مشترک ربط بدهیم؟
بله دقیقاً، وقتی شما وارد اتاق فالگیر میشوید مثلا برای فال قهوه، او فقط ته فنجان شما را نگاه نمیکند. نوع راه رفتن و نگاه و نشستن یا به اصطلاح «زبان بدن» شما و همینطور سن و لهجه و کفش و لباستان، اطلاعات بسیاری میدهند که گویای خیلی چیزها درباره شخصیت و گرفتاریها و دغدغههای شماست. آدمی که بادقت به اینها نگاه میکند، قبل از نگاه کردن به فنجان قهوه یا کف دست شما به اطلاعات زیادی دست یافته است. افرادی که میتوانند با کلام خود مردم دیگر را تحتتاثیر قرار دهند آدمهای باهوشی هستند و میتوانند با دقت رفتار و حرکات و سوالات شما را هم رصد کنند و بر همان مبنا با شما صحبت میکنند نه برمبنای آنچه در فنجان یا کف دست شما دیدهاند.
اگر بخواهیم مقایسهای کنیم، وقتی نتیجۀ آزمایش خون یا نوار قلبتان را به پزشکتان نشان میدهید، تشخیص و درمان آن براساس همان اعدادی است که روی برگه میخواند، نه لباس و لهجه و زبان بدن شما، یعنی اینجا پزشک واقعا به اطلاعات روی برگه نگاه کرده، ولی فالبین اطلاعاتش را از ته فنجان شما یا خطوط کف دستتان کسب نمیکند.
- بهنظر میرسد زنان بیشتر از مردان تحت تاثیر طالعبینی قرار میگیرند و به آن علاقهمند هستند. نظر شما دراین باره چیست؟
جواب مشخص و صریح من به شما «نمیدانم» است. برداشتها و تجربههای شخصی من هم نشان میدهد که زنان بیش از مردان به اموری مانند طالعبینی و فال، توجه و علاقمندی نشان میدهند، اما برای جواب درست و قطعی باید یک پژوهش علمی طراحی و از زنان و مردان درباره نگرش آنها درباره طالعبینی نظرسنجی کنیم و از همان پرسشنامهها تفاوت رویکرد آنها به طالعبینی را مشخص کنیم که اصولا افراد تا چه حدی تصمیمات جدی در زندگی مانند انتخاب همسر، رشته تحصیلی یا شغل را بر مبنای طالعبینی یا ماه تولد میگیرند، چون اقبال نسبت به طالعبینی یک مساله است، جدی گرفتن آن یک مطلب دیگر. البته برای برآورد درست، تفاوتهای تیپ شخصیتی بین افراد مختلف هم باید ارزیابی شود، چون شاید تفاوت استقبال بهدلیل نفسِ جنسیّت نباشد، بلکه بعد از بررسی بهفرض معلوم شود، تیپ شخصیتی افراد بیشتر تعیینکننده است، یعنی تیپ شخصیتی حلقۀ واسطی در این میان باشد که بتواند دلیل تفاوت جنسیتی را بر فرض وجود توضیح دهد، مثل این که درون گرایی/ برون گرایی تعیین کننده (دترمینانت) اصلی باشد و تفاوت جنسیت ناشی از تفاوت در این عامل شخصیتی باشد نه به خاطر آنچه ذاتاً جنسی است. بنابراین، همانطور که ابتدای این پاسخ هم گفتم، بررسی درست این فرض یا هر فرض دیگری، نیاز به انجام پژوهش میدانی دارد که البته کار پرزحمت و مفصلی است. هرچه من الان بگویم، بیشتر گمانهزنیهای بر مبنای تجربه شخصی است.
- و اما سوال آخری: چه موقع اعتقاد به طالعبینی شکل مرضی به خودش میگیرد و باید درمان شود؟
برای پاسخ به سوال شما باید یک قانون مهم روانپزشکی را شرح دهم که پاسخ من موجب سوءتفاهم نشود. در روانپزشکی، هیچ علامتی «پاتوگنومونیک» هیچ اختلالی نیست. پاتو از ریشه یونانی درد و گنو باز هم از ریشه یونانی شناختن میآید. با توجه به اهمیت این قانون باید کمی درباره آن توضیح بدهم. اصطلاح «پاتوگنومونیک» در پزشکی بهمعنای آن است که یک علامت بالینی برای تشخیص یک بیماری کافی باشد. مثلا مشاهده حلقۀ رسوب مس دور قرنیه (حلقۀ کایزر-فلشر) برای تشخیص بیماری ویلسون کافیست و در اصطلاحِ طب، حلقۀ رسوب مس پاتوگنومونیک بیماری ویلسون است یعنی در هیچ بیماریای به غیر از بیماری ویلسون، این حلقه باریک مس دور قرنیه دیده نمیشود. اما در روانپزشکی همانطور که گفتم ما علامت پاتوگنومونیک نداریم، یعنی برای هیچ اختلالی، یک علامت یگانۀ جامع و مانع وجود ندارد. پس برای تشخیص مرضی بودن مسائل روانشناختی باید کلکسیون یا مجموعهای وجود داشته باشند که مثل تکههای پازل به هم چفت شوند تا تصویر یک بیماری روانی از آن بیرون بیاید. درنتیجه، من سوال شما را اینطور پاسخ می دهم که چه موقع در روانپزشکی، یک باور میتواند یک علامت مرضی بهحساب بیاید، اما هرگز بر اساس یک علامت مرضی ما به تشخیص یک اختلال روانی نمی رسیم. هر وقت باوری سه علامت داشت ما در علامتشناسی روانپزشکی به آن دیلوژن یا هذیان یا وهم میگوییم. هذیان یک باور محکم است که با استدلال منطقی ایجاد نشده، با استدلال منطقی هم از بین نمیرود و زمینۀ فرهنگی هم ندارد.
پس در پاسخ به سوال شما، باور به هر چیزی مانند نحسی عدد ۱۳ یا شفابخشی فلان درخت یا باور به ویژگیهای خاص ماههای تولد، هیچکدام به خودی خود بیمارگونه نیستند، مگر اینکه ببینیم فرد با استدلال منطقی به این باور نرسیده، با استدلال منطقی هم از بین نمیرود و زمینۀ فرهنگی هم ندارد. استدلال منطقیِ عُرفی یعنی چه؟ مثلا این که ما حرف فردی را که به لیاقت عقلی و علمی او ایمان داریم، بهعنوان دلیلی برای قبول یک باور می آوریم که البته همینجا باید بگویم که در حوزۀ تفکر نقاد، اعتماد ما به افراد در حوزۀ تجربه و امور عرفی یا این دنیایی معقول است و نه اموری که با هیچ تجربهای امکان آزمودن آنها وجود ندارد. باوری هذیانی است که با استدلال منطقی ایجاد نشده و با استدلال منطقی هم از بین نمیرود و اما شرط سوم مبتنی بر باورها و بستر فرهنگی است. به این معنی که این باورها را باید در بسترهای فرهنگی خود در نظر گرفت. اغلب اعتقادات و آیینها را در خارج از بستر فرهنگی خودش میتوان به چالش کشید و بسیاری را هم رد کرد درصورتیکه آن باورها در بستر فرهنگی خود یک هنجار پذیرفتهشدهاند و عقلای آن بستر فرهنگی هم آنها را بدون نقد میپذیرند. مثلا بسیاری از مناسکی که برای پیروان یک دین عادی و حتی ضروری است، برای پیروان دین دیگر عجیب یا حتی مسخره است، اما ما این وابستگی به بسترهای فرهنگی را حتی اگر ریشههای منطقی نداشته باشند، علامت مشکلات روانی نمیدانیم. بههمین دلیل، وقتی فردی عضو خردهفرهنگی است، باورهایی که از نظر اخلاقی یا منطقی بیپایه بهنظر بیایند ولی تمام اعضای آن مذهب و مکتب آن را پذیرفتهاند نمیتوان براساس چنین باوری فرد را دچار وهم یا هذیان دانست.
برای آنکه اعتقاد به طالعبینی حالت مرضی پیدا کند، شروطی که در بالا گفتم باید همگی در یک فرد دیده شوند. البته عرض من این نیست که همۀ فرهنگها، فرقهها و خردهفرهنگها جایگاه اخلاقی و عقلانی برابری دارند، خیر، هرچند که اکثریت مردم، باوری را بدون استدلال بپذیرند یا آیینی غیراخلاقی داشته باشند، قبح عقلانی و اخلاقی آن باور و آیین مرتفع نمیشود، ولی برچسب علامت مرضی یا اختلال روانپزشکی را نمی توان بر فرهنگها و آیینها الصاق کرد.
.
مطالب مرتبط:
- روانشناسی و شبه روانشناسی
- خاستگاه تاریخی-فلسفی روانشناسی
- پیشنهاد کتاب: مغلطه
- پیشنهاد کتاب: باورهای عامیانه در ایران
- پیشنهاد کتاب: مغالطات (هنر فریب و اعمال نفوذ ذهنی)
لینک کوتاه مطلب: https://drsargolzaei.com/?p=8325