شکاف طبقاتی: بمب ساعتی!
طبقه کارگر (یا پرولتاریا) شامل کسانی است که از طریق کارکردن ارتزاق میکنند، در مقابل، طبقه سرمایهدار (بورژوا) کسانی هستند که سرمایهشان درآمد ایجاد میکند و مجبور نیستند برای ارتزاق کارکنند.
تولید، هم نیازبه سرمایه دارد، هم نیاز به کار. وجود منابع ثروت (همچون زمین کشاورزی، نفت، معدن، باغ و …) و ابزار تولید (همچون تراکتور، دکل، ژنراتور و…) برای تولید ضروریاند اما منابع ثروت و ابزار تولید بدون نیروی کار نمیتوانند منجر به تولید محصول شوند. وقتی نیروی کار (چه کار بدنی – چه کار فکری) خودش صاحب منابع ثروت و ابزار تولید نباشد و برای کسی کار کند که صاحب منابع ثروت و ابزار تولید است، طبقه پرولتاریا محسوب میشود.
تولید کالا منجر به ایجاد ارزش افزوده میشود. مثلا خاک تبدیل به آجر میشود و ارزش آن چند برابر شده و یا نفت خام تبدیلبه بنزین میشود و ارزش آن چندبرابر میشود.
اگر نیروی کار و صاحبسرمایه از ارزش افزوده (سود) سهم برابری داشتهباشند بهتدریج نیروی کار تبدیل به سهامدار شده و فاصله طبقاتی کمتر میشود. اما اگر صاحب سرمایه، صاحب سود باشد و صرفا ساعت کاری نیروی کار را بهحداقل بها خریداری کند نهتنها نیروی کار هیچگاه سهامدار نخواهد شد که فاصله طبقاتی روزبهروز بیشتر خواهدشد.
طبعا برای صاحبان سرمایه پذیرش این که کارگران از ارزش افزوده سهمببرند و بهنوعی شریک آنها محسوب شوند دشوار است، چرا باید ثروتی که میتواند سهم سرمایهدار باشد به طبقه کارگر تعلق پیداکند؟
اگر نگاه «نزدیکبین» داشتهباشیم بهنفعمان نیست سهم کمتری از سود ببریم، اما اگر نگاهی استراتژیک داشتهباشیم برایمان روشن خواهدبود؛ کارگری که دچار فشار روانی ناشیاز کسری درآمد نیست و خودش سهامدار بنگاه اقتصادی است عملکرد شغلی بهتری خواهدداشت و گرچه نسبت برداشت سرمایهدار از ارزش افزوده کاهش خواهد یافت اما رقم برداشت او کاهش نخواهدیافت.
در حالیکه وقتی کارگر از افزایش سود تولید سهمی نداشتهباشد و تنها بابت ساعاتی که فروختهاست دستمزد دریافتکند، علاقه او بهمحصولی که تولید میکند کم میشود و ضایعات و تلفات کار افزایش پیدا میکند. آنوقت صاحبان سرمایه مجبور میشوند برای ایجاد فشار بر کارگران، اعمال جریمه و تهدید به اخراج کند.
این رویکرد در کوتاهمدت منجر به کنترل رفتار کارگران میشود ولی در درازمدت «سیکل معیوبی» ایجاد میکند که منجربه کاهش ارزشافزوده میشود. از سوی دیگر افزایش شکاف طبقاتی باعث ایجاد احساس تبعیض و حقارت در طبقه فرودست میشود و طبقه فرودست انباشته از خصم و خصومت نسبتبه طبقه فرادست میشوند؛ نتیجه اینکه طبقه فرادست روی یک بمب ساعتی زندگی میکند که هر روز ممکن است منفجر شود. در این حالت طبقه سرمایهدار مجبور است بخش بزرگی از سود خود را صرف ایجاد و حفظ سیستمهای امنیتی و پلیسی کند تا جلوی انفجار اجتنابناپذیر را بگیرد که دراینصورت نفعی از سهمی که از کارگران دریغ کردهاست، نبردهاست، یا طبقه فرادست با تعریف یک «دشمن ساختگی» و ایجاد جنگهای ملیومذهبی سعی میکند انرژی و خشم و کینه فرودست را بهدوردستترین جای ممکن هدایت کند!
فصل «تابستان ۱۹۱۴» از کتاب «خانواده تیبو» نوشته «روژه مارتین دوگار» و فیلمهای سینمایی «Hunger Game» و «In Time» با چیرهدستی این فرایند دردناک را بهتصویرکشیدهاند.
دکتر محمدرضا سرگلزایی – روانپزشک
.
مطالب مرتبط
- فمینیسم شترمرغی
- آیا فمینیسم بدون سوسیالیسم ممکن است؟
- من امیدوارم
- آزادی و تاریخ
- گرامشی، هژمونی و فرودستان پرستشگر
Photo From: tagoil.com
لینک کوتاه مطلب: https://drsargolzaei.com/?p=164