صبح آمده است، برخیز!
۱-دعوت شدهام تا در دانشکدهای راجع به «سببشناسی اعتیاد» صحبت کنم. مسئول برنامه، ساعت سخنرانی من را ۹ صبح اعلام کرده است. شب پیش از سخنرانی به من تلفن میزند و تقاضا میکند که بهجای ساعت ۹، ساعت ۸:۳۰ سخنرانیام را شروع کنم. ادعا میکند که برای هماهنگی برنامه با کلاسهای درسی دانشجویان مهم است که سخنرانی نیم ساعت زودتر شروع شود. با وجود این که برنامهام را زودتر چیدهام انعطاف به خرج میدهم و میپذیرم.
صبح که از حیاط دانشکده میگذرم نگاهی به ساعت مچیام می اندازم و نگاهی هم به ساعت بزرگ نصب شده بر ورودی ساختمان دانشکده میاندازم. ساعت مچی من هشت و بیست دقیقه را نشان میدهد ولی ساعت بزرگ نصب شده بر ساختمان دانشکده سالهاست خواب رفته! سالها به این دانشکده رفت و آمد کردهام و این ساعت هیچ وقت تکانی به خودش نداده است کسی هم به خودش زحمت نداده که ساعت را کوک کند، تعمیر کند یا با ساعتی سالم عوض کند!
وارد سالن اجتماعات میشوم، چند خدمتگزار مشغول مرتب کردن صندلیها هستند. مسئول مربوطه ساعت هشت و چهل و پنج دقیقه پیدایش میشود! دانشجویان ساعت ۹ کم کمک داخل سالن میشوند، سخنرانی ساعت نه و ربع شروع میشود!
من سخنرانیام را این چنین شروع میکنم:
«اعتیاد یعنی ساعتهای خواب رفته، اعتیاد یعنی تعهدات فراموش شده، اعتیاد یعنی قرار و مدارهای فاقد ارزش، اعتیاد یعنی سهلانگاری، بیمبالاتی، بینظمی!»
۲- سال ۱۳۸۴ تلویزیون جلسه رای اعتماد وزرا از مجلس را پخش میکرد. یکی از وزرای پیشنهادی بهجای پانزده دقیقه که وقت تعیین شده او برای معرفی خودش بود سی دقیقه صحبت کرد، یعنی دو برابر زمان تعیین شده!
تصور میکردم که همین عملکرد کافی است که مجلس به آن وزیر پیشنهادی رای اعتماد ندهد، صد در صد تخلف از قرار تعیین شده یعنی ناتوانی در مدیریت زمان، ناتوانی در مدیریت خود، بی تعهدی به قرارها، شلختگی و بی نظمی. اما در نهایت شگفتی این وزیر از آن مجلس رای اعتماد گرفت!
برای وزیر مربوطه وقت مفهومی تعریف نشده داشت تا جایی که شماره تلفن همراه خود را از تلویزیون اعلام کرد که هر کس مایل است تلفن بزند و بهطور مستقیم با خود او صحبت کند! این بذل و بخشش در وقت چند ماه بیشتر نپایید، وزیر محترم نه تنها چند ماه بعد قرار خود را با مردمی که به آنها وعده داده بود مستقیما جواب تلفن آنها را بدهد لغو کرد که به هیچ یک از وعدههایی که در سخنرانی معارفه خود به نمایندگان مجلس داده بود عمل نکرد.
۳-شاعری سروده است که «این ساعتهای زنگ زده هیچگاه زنگ نخواهد خورد!». نمیدانم این رطوبت مرموز از کجا به چرخ دندههای ساعتهای مردمان این سرزمین کم رطوبت نفوذ کرده است که سالهاست زنگها برای ما به صدا در نمیآیند!
قدر «وقت» ار نشناسد دل و کاری نکند
بس خجالت که از این حاصل ایام بریم
دکتر محمدرضا سرگلزایی _ روانپزشک
مطالب مرتبط
لینک کوتاه مطلب: https://drsargolzaei.com/?p=278