ضرورت معرفتی اخلاق – فصل اول از کتاب «اخلاق و آزادی»
«لائوتزو»، فیلسوف چینی (۵۰۰ سال پیش از میلاد مسیح) اعتقاد دارد که هرگاه «راه و رسم تائو» فراموش شود، آدمیان نیازمند «اخلاق» میشوند و هر وقت «اخلاق» فراموش شود، آدمیان نیازمند «قانون» میشوند.
«لائوتزو» درباره اینکه «تائو» چیست هیچ توضیح روشنکنندهای نمیدهد چرا که خود اعتقاد دارد که تائو قابل توضیح نیست و تنها با استعاره و تمثیل و تشبیه از آن سخن میگوید:
«تائوی جاودان، وقتی به زبان آید دیگر تائو نیست»!
«تائو، همچون ظرفی خالی است که تمام جهان در آن جای گرفتهاست»!
با این تفاصیل، چارهای نمیماند جز اینکه در مورد «راه و رسم تائو» به گمانهزنی بپردازیم:
1- تائو یعنی «انعطاف»:
«لائوتزو» در تنها نوشته خود «تائو ته چینگ» آدمیان را دعوت میکند که همچون آب باشند: انعطافپذیر و متغیر و متحرک؛ او «قدرت آب» را بزرگترین قدرت طبیعت میداند. آنقدر انعطافپذیر است که بههیچروی قابل شکستن، بریدن و قطعهقطعه شدن نیست.
آب با برخورد با صخره سنگی جابهجا میشود ولی در نهایت مسیر خود را پیدا کرده و به سوی هدف خود حرکت میکند. پس صخره سنگی نتوانسته آب را تسلیم کند، اما آب با بهکارگیری عنصر «زمان» صخره سنگی را میساید، میشکافد و متلاشی میکند.
2- تائو یعنی «نبودن»:
«لائوتزو» بهگونهای «تائو» را توصیف میکند که میتوان آن را «شکاف بین افکار»، «فاصله بین کلمات» و «درنگ بین رفتارها» دانست. در واقع «تائو» آن زمینه و صفحه سفیدی است که «وجود» بر روی آن به رقص درمیآید. «کلود مونه» نقاش فرانسوی تلاش زیادی کردهاست تا این «حضور نامرئی» را نقاشی کند!
«مونه» در تابلوهای متعددی سردرِ یک کلیسای جامع را نقاشی کرده است. همان تصویر از همان زاویه بارها ترسیم شده است با این تفاوت که این نقاشی در اوقات متفاوتی از روز و در آب و هوای مختلف کشیده شده است. تفاوت رنگ بین تابلوها، حضور چیزی را مرئی میسازد که در حال معمول، نامرئی است. ما در هر نگاه تنها تصویر سردر کلیسا را میبینیم و بس! اما آن هنگام که زنجیره این تصاویر را در کنار هم میبینیم چیز دیگری نیز درتصویر نشان داده میشود: میدان کلی ادراکی.
با این تعبیر، تائو (که معادل بودایی آن «نیروانا» می شود) عدمی است که در واقع عدم نیست بلکه معدوم شده تا چیزی دیگر موجودیت پیدا کند.
«ریچارد بوتبی» در کتاب «فروید به عنوان فیلسوف» و «مایکل تالبوت» در کتاب «جهان هولوگرافیک» تلاش زیادی کردهاند تا این مفهوم را قابل فهم سازند.
اگر مقصود لائوتزو از «تائو» این باشد، با مفهوم «پارادوکسی» مواجه هستیم، زیرا وجودی که پایه و زمینه هر وجود دیگری است چنان بسیط و فراگیر و کلی است که هر رفتار و گفتار و پنداری در ظرف آن میگنجد بنابراین چگونه میتواند« فراموش شود» یا «بهخاطر آورده شود»؟ چگونه میتواند «مبنا قرار گیرد» یا برعکس از آن «تخطی و تخلف» شود؟
در واقع، این مفهوم «تائو» بسیار شبیه به مفهوم «هو» در نگرش «وحدت وجودی» است. اگر همه چیز در اوست و با اوست و از اوست دیگر نه میتوان از او دور شد و نه میتوان به او نزدیک شد؛ نه میتوان او را جستجو کرد و نه میتوان او را گم کرد.
بدیهی است که در چنین دیدگاهی هیچ جایی برای مذهب، اخلاق، قانون و دانش نمیماند چرا که هر کدام از آنها درپی «بهتر» کردن زندگی انسان هستند. در حالی که «تائو» چنان وسیع و بسیط و فراگیر است که هیچ حرکتی خارج از آن وجود ندارد و چنان واحد و یکپارچه است که مفهوم اینجا و آنجا و بهتر و بدتر در آن بی معناست. بنابراین، اصولاً هر حرکتی در سطح نگرش تائویی چیزی جز سکون نیست.
بههمینخاطر «لائوتزو» سبک کار «استاد» (مرد هماهنگ با تائو) را «وی وو وی – wei Wu wei» یا «عمل با بیعملی» میخواند. چنین کسی، ساکت و ساکن و بینظر است چرا که هر نظر و عملی بر مبنای مشاهده تفاوت بین «گفتن و نگفتن»، «خوردن و نخوردن» «رفتن و نرفتن» و… شکل میگیرد.
در واقع دوگانه «هستی و نیستی» است که اساس «انگیزش» را میسازد و با محو شدن این دوگانگی و وحدت و یکپارچگی آن، دیگر بنیادی باقی نمیماند که «انگیزش»، «تصمیم» و «انتخاب» بر مبنای آن بنا شوند.
از سوی دیگر، همین بسیط و فراگیر بودن «تائو» باعث میشود که مذهب، اخلاق، قانون، دانش، انگیزش، تصمیم و انتخاب نیز در ظرف آن بگنجند چرا که اصولاً پدیدهای بهوجود نمیآید مگر بر بستر «تائو».
اینجاست که مفهوم «تائویی» زندگی، چنان «متناقض» (پارادوکس) است که اساساً قائل شدن به آن، هیچ تفاوتی را در زندگی ما ایجاد نمیکند، «تائو» همچون خودِ مقوله «اندیشیدن» میماند و جایی را برای «اندیشه درست» و «اندیشه نادرست» باز نمیگذارد. «تائو» همچون خودِ مقوله «بودن» میماند و جایی را برای مقوله «چگونه بودن» باقی نمیگذارد.
لائوتزو بر خلاف «ویلیام شکسپیر» (نمایشنامهنویس و شاعر بریتانیایی) که میگوید: «بودن یا نبودن، مسئله این است»، «بودن» را چنان وسیع میکند که «نبودن» نیز در قالب آن میگنجد و در واقع هر گفتگو و پرسوجویی را منتفی میسازد.
مفهوم «تائو» میتواند بدیل مفهوم خدا در نظریه «پان تئیسم» اسپینوزا و «هو» در وحدت وجود صوفیانه باشد. این تناقض (پارادوکس) هست و نیست، از مفاهیم پیچیدهای است که هگل، هایدگر و سارتر هر یک به گونهای تلاش کردهاند آن را قابل فهم سازند.
جنبه جالب ماجرا این است که «لائوتزو» خود در کتاب «تائو ته چینگ» به ستایش از برخی رفتارها و نکوهش برخی دیگر از رفتارها اقدام کرده است. مثلاً رهبری را که مردم از ترس به او احترام میگذارند را نکوهیده است و رهبری را که کار مردم را با نظر خودشان و توسط خوشان انجام میدهد را ستایش کرده است.
به نوعی، لائوتزو به تعریف «فضیلت» و «رذیلت» معتقد بوده و با این اعتقاد، انگار خود او از دامن «تائو» بیرون افتاده به دامان «اخلاق» فرو غلطیده است.
بهنظر میرسد که ساز و کار (مکانیزم) ذهن بشری بر اساس مقایسه (قیاس) قرار دارد، بنابراین دیدگاههای یکپارچهگرا (توحیدی) در عمل برای بشر قابل فهم نیستند، چنانکه وقتی از «توحید» سخن میگویم بلافاصله آن را در مقابل «شرک» قرار میدهیم. با قائلشدن به چیزی بهنام «شرک» در برابر «توحید» عملاً چیزی را جدا از توحید فرض کردهایم که نتیجه آن مخدوش شدن یکپارچگی و یگانگی (توحید) است و شاید بتوان گفت تنها در سطح زیر اتمی هستی است که ما می توانیم با «وحدت» و «یکپارچگی» و «یگانگی» مواجه باشیم.
اگر «کوارکها»، هم سازنده «ماده» و هم سازنده «ضد ماده» باشند، در سطح کوارکی تمام هستی یگانه و یکپارچه است. تاریکی و نور، مردگان و زندگان، فضلا و اراذل همه از یک جنس و یک رنگ و یک خمیرهاند. اما همین که از این سطح یک قدم فراتر آییم، «وحدت» به سرعت مبدل به «کثرت» میشود و همچون فضای خالی بین «کلود مونه» و «کلیسای جامع» نامرئی میشود.
از آنجا که زندگی ما انسانها نه در سطح «زیر اتمی» بلکه در سطح «فرا اتمی» در جریان است، گفتگو از «تائو» که برتر از اخلاق است گفتگویی «خنثی» است و بنابراین «چرایی خود گفتگو» زیر سؤال است. پس بهرغم نظر تئوریک «لائوتزو» (که خود در عمل از آن فرو میافتد) گریزی از این نیست که در مورد «چگونگی زندگی» از «زبان اخلاق» سود جوییم و دوگانگی «خیر-شر» یا «فضیلت-رذیلت» را گردن نهیم.
پینوشت
۱- کتاب «تائو ته چینگ» لائوتزو با ترجمههای زیر به فارسی قابل دسترسی است:
- ترجمه «دکتر سید مهدی ثریا» – انتشارات «جوانه رشد»
- ترجمه «فرشید قهرمانی» – انتشارات «مثلث»
۲- کتاب «فروید به عنوان فیلسوف» نوشته «ریچارد بوتبی» را «سهیل سمی» به فارسی برگردانده و انتشارات «ققنوس» آن را منتشر ساخته است.
۳- کتاب «جهان هولوگرافیک» نوشته «مایکل تالبوت» را «داریوش مهرجویی» به فارسی برگردانده و انتشارات «هرمس» آن را منتشر کردهاست.
۴- «یوسیتن گرودر» در کتاب «دنیای سوفی» بهطور کوتاه نظرات «اسپینوزا» و «هگل» را توضیح داده است.
درباره «هایدگر»، «سیاوش جمادی» کتابی نوشتهاست به نام «پدیدارشناسی» که توسط نشر ققنوس منتشر شدهاست.
نگرش «ژان پل سارتر» درباره «هستی و نیستی» در کتاب «آثار کلاسیک فلسفه» نوشته «نایچل واربرتون» از نشر ققنوس قابل بازخوانی است.
۵- اصطلاحات «زیر اتمی» و «فرا اتمی» معادل هایی برای «Sub Atomic» و «Trans Atomic» هستند.
دکتر محمدرضا سرگلزایی – روانپزشک
مطالب مرتبط:
- ضرورت روانشناختی اخلاق – فصل دوم از کتاب «اخلاق و آزادی»
- مبارزه برای آزادی – مبارزه برای اخلاق_فصل سوم از کتاب «اخلاق و آزادی»
- اخلاق مبارزه – فصل چهارم از کتاب «اخلاق و آزادی»
- قدرت اخلاق – فصل پنجم از کتاب «اخلاق و آزادی»
- تعریف و بازتعریف امر اخلاقی – فصل ششم از کتاب «اخلاق و آزادی»
- اخلاق به مثابه قرارداد مدنی – فصل هفتم از کتاب «اخلاق و آزادی»
Photo From: getlinkgroup.com
لینک کوتاه مطلب: https://drsargolzaei.com/?p=70