طریقیّت – موضوعیّت – سُنّت
اگر شما تصمیم داشته باشید از تهران به مشهد سفر کنید میتوانید از مسیر مازندران به سوی خراسان رانندگی کنید و میتوانید از مسیر سمنان به سوی خراسان برانید.
در این مثال، آنچه برای شما «موضوعیّت» دارد رسیدن به مشهد است، مازندران یا سمنان «طریقیّت» دارند، بر اساس این که ذائقه و اولویت های شما چه باشند یکی از این مسیرها را انتخاب می کنید.
شما میدانید که انتخاب مسیر سمنان یا مسیر مازندران حق شماست و هیچ کدام این دو مسیر «غلط» نیستند. اما اگر سالهای سال از یکی از این دو مسیر حرکت کنید چنان به رانندگی در آن مسیر «عادت» میکنید که فکر کردن به «مسیر جایگزین» برایتان دشوار میشود چنان که آرام آرام به این نتیجه میرسید که «آن مسیر دیگر» انتخابی غلط است.
چنانچه این باور آن قدر در شما شدید شود که اگر کسی بر خلاف آن سخن بگوید عصبی شوید باور شما تبدیل به «تعصّب» شده است. تکرار برای ما عادت ایجاد میکند و عادت برای ما تعصب میزاید.
«سنّتها»، عادتهای جمعی هستند. یک قبیله، یا یک ملّت در زمانی یا زمانهای یکی از «مسیرهای ممکن» را انتخاب میکند. در ابتدا به «مسیرهای جایگزین» هم فکر میکند و میداند که مسیری که انتخاب کرده تنها مسیر یا حتی درست ترین مسیر نبوده است اما به تدریج که در مسیر این انتخاب پیش میرود و برای رفتن در این مسیر هزینه میپردازد چنان به آن مسیر عادت می کند که مسیرهای دیگر را غلط می پندارد و حاضر است برای آن چه روزی فقط «طریقیّت» داشته است متعصبانه بجنگد، بکشد یا کشته شود.
جالب این جاست که هر چه در این راه هزینه بیشتری بپردازد گمان این که مسیر دیگری هم ممکن است درست باشد برایش دشوارتر می شود! سنّت (و عادت) به آنچه زمانی فقط طریقیّت داشته «موضوعیّت» میدهد و ما مسیر را با مقصد اشتباه میگیریم!
دکتر محمدرضا سرگلزایی _ روانپزشک
لینک کوتاه مطلب: https://drsargolzaei.com/?p=280