عمر خیّام
نیم ساعت به اذان ظهر مانده بود و ما به دیوار مسجد اُموی دمشق تکیه زده بودیم. یک پدر و دختر ژاپنی برای بازدید آمده بودند و مشغول عکس گرفتن بودند. پیرمرد اشاره کرد که اگر میشود از آن دو عکس بگیرم. بلند شدم و با لبخند به سمتشان رفتم، دوربین را که میگرفتم حال و احوالی کردیم و گفتم که سال قبل ژاپن بودم.
گل از گُلش شکفت، استاد دانشگاهی در اوزاکا بود. همین ماجرا باعث شد که بعد از عکسبرداری کنار من و همسفرم بنشینند و من از خاطرات یوکوهاما تعریف کردم. از فستیوال موسیقی شبهای آگوست که گروههای موسیقی مشغول نوازندگی در معابر هستند و مردم دورشان جمع می شوند.
از پارک ساحلی یوکوهاما که عشّاق جوان دو به دو روی چمن هایش مینشینند و یک گیتاریست جوان بیتوجه به آنچه اطرافش میگذرد، آرام آرام گیتار مینوازد و اقیانوس با همهی بزرگیاش در سکوت گوش میدهد.
« ناکامورا » خوشحال بود که من از ژاپن خوشم آمده، دوست داشت چیزی از ایران بگوید که تلافی شود، کمی فکر کرد و گفت: «عمر خیّام!» و من این بار گل از گل ام شکفت.
در سفر اوّل ارمنستان شبی در جستجوی آدرسی گم شدهبودم، به تمامی ناشناس و غریب. مردی با چهرهی شکسته و لباس کار مندرس وجعبه ابزاری در دست میگذشت، پنجاه شصت سالی عمر داشت، سلام کردم و آدرس پرسیدم، پرسید: «اهل کجایی؟» گفتم: «ایران» گل از گل اش شکفت و فوری گفت: «عمر خیّام ! عمر خیّام !» تعجب کردم که خیّام را میشناسد، نه فارسی میدانست و نه انگلیسی! رباعیّات خیّام را به روسی خوانده بود.
خیّام را ما ایرانیان کمتر از مولانا و حافظ ارج مینهیم زیرا خیّام تفکّر «خوشخیالانهی عرفانی» ما را تغذیه نمیکند. خیّام مرگ را نقطهی پایان میداند و به ما وعدهی جاودانگی نمیدهد. در بین شاعران کهن ایرانی هیچکس به اندازهی خیّام «تراژیک» و اگزیستانسیالیست نیست.
خیّام تمام آنچه قرنها پیش از او «اپیکور» یونانی و قرنها پس از او «نیچهی» آلمانی گفتهاند به سادگی و اختصار در رباعیهایش سروده است. بیانیهی خیّام این است:
زندگی یک تراژدی است ولی من سرم را بالا میگیرم و به این تراژدی «آری» میگویم.
پیش از این در یادداشتی با عنوان «یونانیان و ایرانیان» به موضوع «تراژدی» پرداختهام.
دکتر محمدرضا سرگلزایی _ روانپزشک
مطالب مرتبط
لینک کوتاه مطلب: https://drsargolzaei.com/?p=284