نام کتاب : مارها میآیند
نویسنده: احمد شوشتری
ناشر: انتشارات محقق
«مارها میآیند» احمد شوشتری مجموعهای متشکل از 10 داستان کوتاه است که خواننده را با خود به دنیای دیگری میبرد. دنیایی که روزها برای مردمان زمانه ما کمتر ملموس و باور پذیر است. جهانی مبتنی بر شاعرانگیها و عواطف پاک، قصههای جن و پری، زندگی قبیلهای و کدخدا، رعیت وملای مکتبخانه، چوب و فلک و ترکه، خرافهها، شکوفههای گیلاس و آسمان همیشه ابری. اهالی سادهدلی که زود جوش میآوردند و زود آشتی میکنند. با یک غوره سردیشان میشود و با یک مویز گرمیشان، داغ میکنند، گر میگیرند و عصیان میکنند.
در قلب داستانهای رئال احمد شوشتری، مضامین سورئال نیز پنهان است. همین سبک نوشتاری باعث میشود تا خواننده به همان میزان که در پدیدههای حالا و اینجایی قرار دارد به همان اندازه هم، در دنیای اوهام و رویاگونه داستان ها شناور شود، دست و پا بزند و به این موضوع بیندیشد که ماجرا از چه قرار است و هدف نویسنده از این روایتهای غیر قابل باور چه بوده است.
این جا است که مخاطب میتواند دست به دامن قواعد هرمنوتیک شود و با خوانشهای متفاوت، داستانهای این کتاب را قرائت کند. محور اصلی این 10 داستان، حول اتفاقهایی میچرخد که برای اهالی «آدینه آباد» رخ میدهد.هر یک از آن ها بهتنهایی محل تامل دارد.
نخستین داستان – «جام دیگر نمیگردد»- درباره زن و شوهری است که اموالشان به سرقت رفته و از بزرگان ده میخواهند تا سارق را شناسایی کنند. ریش سفید روستا هم متوسل به آیین جام گردانی میشود. اهالی روستا باور دارند که جام مسین و مقدسی که دعا بر آن خوانده شده است، می تواند آن ها را به خانه سارق روستا برساند. این داستان به نقش باورهای خرافی و قدسی سازی کردنهای واهی برای حل مشکلاتی که نیاز به تعقل و تکنیک های استراتژیک دارد، اشاره میکند.
«مارها میآیند» داستان دیگری است که موضوعی روانکاوانه دارد و مفاهیمی مانند، «ناخودآگاه جمعی و زیستن آنیمایی و آنیموسی» را در آن میتوان به تصویر کشید. احمد شوشتری، داستان را با رویای «ملاعلی» استاد مکتبخانه آدینه آباد، آغاز میکند و بهنظر میرسد تا انتهای داستان این رفت و آمد از ساحت سمبولیک به فضای متوهم و خیالی رویا ادامه دارد.
این داستان به نقش رویاهای الهام گرفته از ناخودآگاهی جمعی و تاثیر آن در زندگی جمعی میپردازد. رو به رو شدن دو ساحت وجودی متضاد «هستی و نیستی، زایش و مرگ، حرکت و انفعال و آنیما و آنیموس» در این داستان بهخوبی دیده میشود. بهطوری که در نهایت چیره شدن وجه آنیمایی بر زندگی اهالی روستا، آن ها را به تلاش برای تغییر و رها شدن از خطر رویایی با غریزه مرگ مواجه میسازد و این فلسفه که هستی از دل نیستی زاده می شود را مجسم میکند.
داستان «چشمه بوی نفت میدهد» آرزوهای بر باد رفته جوانهای روستایی را نشان میدهد، که چگونه با تکیه بر قوانین حاکم بر زمانه دهقان سالاری، و امید بستن به منابع طبیعی مانند نفت به جای کار و تلاش و تدبیر، به بن بست میرسند. روایت دیگری به نام «برای گریه اشک کافی نیست» نیز استعاره جالبی از تاثیر مخرب و آسیبزای هم نوایی و تلقین پذیری است که آن هم یکی دیگر از ویژگی های زمانه روستا سالاری را شامل میشود. مردمانی که نگاه عادتی، عرفی و بدوی به تمام مسائل دارند و بدون نقد و به چالش کشیدن مسائل، آن ها را باور میکنند.
روایت دیگر این کتاب داستان مردی است که گاهی قرمز میپوشد و گاهی سبز. این داستان، تجسم دیگری است از قاعده معروف «خوبی در دل بدی و بدی در دل خوبی است» و نشان میدهد، شفافیت مطلق و خوبی بیانتها آن چیزی نیست که ما را به تعادل و کمال میرساند، بلکه شناخت سایهها و بخشهای تاریک وجود است که به متعادل شدن روان میانجامد.
روایتهای احمد شوشتری اگرچه از آدینه آباد و فضای روستایی حکایت می کند، اما میتوان شیوه زندگی بدون مرز، خرافه پرستانه، احساس مدار، پذیرنده و رد پای اسطورههای حاکم بر زندگی روستایی و آنیمایی داستانها را در میان برجهای سر به فلک کشیده و زندگی آنیموسی مملو از فناوریهای نوین امروز، مشاهده کرد. و فرصت تامل بر این پرسش را باقی خواهد گذاشت: «به چه اندازه، جای خالی سبک زندگی مبتنی بر قانون و حقوق اجتماعی در زندگی شهری، احساس میشود و آیا میتوان ریشه نارضایتیهای جمعیمان را به زندگی در میان فناوری اما به سبک آدینه آبادی ها پیدا کنیم؟»
مریم بهریان_دانشجوی دکترای روانشناسی
لینک کوتاه مطلب: https://drsargolzaei.com/?p=922