مثلث کارپمن ایرانیان
«استفان کارپمن» روانپزشک آمریکایی و شاگرد «اریک برن» مثلثی را در «تحلیل رفتار متقابل» توصیف کرد که بهتوصیه «اریک برن»، «مثلث کارپمن» نامیدهشد.
مثلث کارپمن توصیفی است از وضعیت کسانی که نقش قربانی را پذیرفتهاند و نهتنها از این نقش بیرون نمیروند بلکه آن را تقویت میکنند.
مثلث کارپمن سه ضلع دارد:
قربانی: محور اصلی مثلث کارپمن کسی است که خود را قربانی میداند. زندگی با او بیرحم بوده و انسانها مانع از شادکامی او شدهاند. قربانی همیشه زخمخورده و آسیبدیده است و بقچهای از خاطرات بد و سبدی از آه و ناله را باخود یدکمیکشد!
زجردهنده: آسیبرسان یا زجردهنده، فرد یا گروهی هستند که بر «قربانی» بیرحمی و بیانصافی روا داشتهاند: پدر و مادر بیکفایت، خانواده حسود، جامعه بیفرهنگ، همسر بیوفا و … در زندگی قربانی همیشه یک «دشمن» وجود دارد، کسی که مانع از رسیدن قربانی به جایگاه شایستهاش بودهاست!
نجات دهنده: قربانیهای حرفهای هیچگاه خود برای برونرفت از مسأله تکانی بهخود نمیدهند. آنها منتظر یک ناجی افسانهای هستند که سوار بر اسب سپید بیاید و لبهای این «زیبای خفته» را ببوسد و این «سیندرلای قربانی» را از خانه نامادری بدجنس نجات دهد. این ناجی افسانهای بر خلاف زجردهنده که تبلوری از بدیهاست، تبلور همه صفات خوب و شایسته است! با این مقدمه به «قرائت تاریخی ایرانیان» نگاهی بیندازیم:
در هر دوره تاریخی، کسی یا کسانی آمدهاند و سرنوشت ملت ایران را تغییر دادهاند! «ضحّاک» (اژدهاک) افسانهای هر روز مغز سر دو جوان ایرانی را غذای مارهای روییده بر شانههایش میکرد و ملّتی هر روز دو جوان را خاموش و ساکت تقدیم آشپزخانه حکومت میکرد و تا زمانی که کاوه دلاور بیرق چرمین قیام را برنداشته و فریدون افسانهای از آن سوی کوهها ظهور نکردهاست یک ملّت کاری جز بوسیدن دست ضحاک انجام ندادهاست! از این افسانه شاهنامه بگذریم و به آنچه تاریخ خوانده میشود بپردازیم:
«اسکندر مقدونی» از یونان راه میافتد، این سپاهیان هزاران فرسنگ راه را میپیمایند، از دریا عبور میکنند، از دیواره سهمگین زاگرس عبور میکنند، سپاه «آریو برزن» را تار و مار میکنند، تمام ایران را با شمشیر (نه سلاح هسته ای!) میگیرند، با پای پیاده و اسب (نه ناو هواپیمابر و موشک بالستیک!) تمام عرض فلات ایران را میپیمایند و فتح میکنند و به سوی هند و چین میروند و پس از عبور هم، حکومت بیگانه سلوکوس (سلوکیان) نه یک سال و نه ده سال بلکه صدها سال بر مردم «ایران» حکومت میکند تا زمانیکه اختلافات داخلی بین سرداران یونانیالاصل آنها را ضعیف میکند و سپاه پارتها نیز بر آنها میتازد و حکومت به «ایرانیان» برمیگردد!
این داستان بارها تکرار میشود: «سعد بن ابیوقاص» از قادسیه میآید و با اسب و شتر بخش بزرگی از ایران را میگیرد، فرزند چنگیز از شرق میآید و تمام ایران را شخم میزند و به آسیای صغیر میرود.
این افسانههای تاریخی بهکنار، در تاریخ مستند نیز انگلیسیها شاهی را میآورند و بعد از چند سال آن شاه را میبرند!
راستی ملت ایران در این میانه کجاست؟
گویی در میدانگاهی، اهریمن و اهورا جدال میکنند و ملت ایران تماشاگرانی هستند دور آن میدان! (إذهب أنت و ربّک فقاتلا، إنّا هاهنا قاعدون/مائده/۲۴).
یا «ناجی افسانهای» ظهور میکند و ملّت در رکابش جان فدا میکنند، یا «دشمن مکار طرار» غلبه میکند و ملت نه یکسال نه دوسال که دههها و بلکه سدهها «منتظر» میماند!
مگر ضحاک و اسکندر و سعد و هولاکو چند نفر با خود داشتند که بتوانند یک ملت را در شعاع چندهزار کیلومتری و در زمان چند صدساله بهزنجیر بکشند؟!
وقتی انگلیسیها رضاخان را آوردند و بردند «ملّت ایران» کجا بودند؟!
آیا اساسأ تاکنون چیزی به نام «ملت ایران» محقق شدهاست یا «هویت جمعی ما» همان نجاتدهنده افسانهای است که قرار است همچون فریدون و ابومسلم و سوشیانت بیاید و ما را نجات دهد؟!
چرا این ملت دهها سال صبر میکند تا فریدون و ابومسلم و هولاکو خان ظهور کنند و بیگانگان را بیرون کنند؟!
اگر سربداران باشتین توانستند مغولان را فراری دهند چرا دهها سال باشتیان مال و ناموس خود را به مغولان دادند و صبوری کردند؟!
من درپس تمام این سؤالها یک پاسخ میبینم: مثلث کارپمن! قرائت تاریخی ما شباهت غریبی با مثلث کارپمن دارد، قربانی بودن انتخاب جمعی ناخودآگاه ماست! دشمن بهانه است!
«قل الحقِّ و إن کان مُرّأ!»
دکتر محمدرضاسرگلزایی – روانپزشک
.
مطالب مرتبط
- سایه ی جمعی و پرسونای جمعی ایرانیان
- زندان و تراژدی زندگی ایرانیان
- یونانیان و ایرانیان
- ارمایل و گرمایل: نه سیخ بسوزد نه کباب
- بازخوانی داستان ضحاک : واژه های فریبکار
- اختلالات شخصیت و مثلث کارپمن
لینک کوتاه مطلب: https://drsargolzaei.com/?p=145
3 دیدگاه
زینب
کاش میشد توضیح بدید چطور از این مثلث بیرون بیایم
پینگ کردن: بازخوانی داستان ضحاک: واژههای فریبکار - دکتر محمدرضا سرگلزایی - روانپزشک
پینگ کردن: اقتدارگرایی ایرانی در عهد قاجار - دکتر محمدرضا سرگلزایی - روانپزشک