مرگ و یک کتاب!
«هاینریش بل» نویسنده برجسته ی آلمانی در شاهکارش «عقاید یک دلقک» مینویسد:
«هنرمند همیشه مرگ را با خود یدک میکشد، همانگونه که یک کشیش همهجا انجیل را با خود دارد.»
این جملات هاینریش بُل خیلی مرا به فکر فرومی برد. دیدم «بل» به تعریف جدیدی از هنرمند دست یافته است: هنرمند، به فانی بودن لحظه و تجربه، بیش از دیگران آگاه است و به همین دلیل به تجربهی زندگی نگاهی مشتاقانه و حریص دارد، بهسان محکوم به مرگی که آخرین ملاقاتش را با عزیزانش میگذراند؛ شاید به این معنا همهی ما، ساعتها یا لحظههایی از زندگیمان هنرمند میشویم، آن لحظههایی که چنان مشتاق به زندگی نگاه میکنیم که میتوانیم برای دیگران آنچه دیدهایم را «نقّاشی» کنیم و آن تجربه را از شکم مرگ بیرون بکشیم و «جاودانه»اش کنیم.
نویسندگان زیادی را میشناسم که در آثارشان مرگ را توصیف کردهاند. «آلبر کامو» در رمان «طاعون» سایهی مرگ را که بر یک شهر طاعونزده فروافتاده ملموس و مرئی میکند، «روژه مارتن دوگار» در «خانوادهی تیبو» لحظه لحظهی احتضار پدر خانواده را توصیف میکند، «ریچارد باخ» در «گریز از سرزمین امن» به حضور خاموش ترس از مرگ در تک تک انتخاب هایمان میپردازد و «اینگمار برگمن» در «توت فرنگیهای وحشی» به تأثیر مرگ اندیشی بر زندگی میپردازد.
امّا چندی پیش رمانی خواندم از «فیلیپ راث» نویسندهی آمریکایی که به نظر من زیباترین، ملموسترین و دقیقترین تصویر از مرگ را در خود داشت: «یکی مثل همه» از صحنهی تدفین آغاز میشود و به مرور زندگی کسی میپردازد که درون تابوت قرار دارد و بستگانش در اطراف گورش ایستادهاند و دفن او را نظاره میکنند.
خواندن این روایت ملموس مرگ و زندگی را از دست ندهید.
کتاب «یکی مثل همه» فیلیپ راث، با ترجمهی «پیمان خاکسار» توسط نشر چشمه منتشر شده است.
دکترمحمدرضاسرگلزایی ـ روانپزشک
مطالب مرتبط
لینک کوتاه مطلب: https://drsargolzaei.com/?p=306