مسابقه ملّیِ من از تو زرنگترم
دوستی داشتم که همه او را به زرنگی و رندی افراطی میشناختند، تا جایی که گمان میکردند هر جا سر و کلّهی این آدم پیداشود، کاسهای زیر نیم کاسه است و باید مراقب باشند کلاهی سرشان نرود.
خود این فرد هم بهگونهای اغراقآمیز سعیمیکرد تیز و زبل بودن خود را بهرُخ بکشاند! وقتی مدّت بیشتری با او بودم یکبار خاطرهای برایم تعریفکرد که باعث شد ریشهی این رفتار زنندهی او را متوجهشوم:
وقتی دوستم به کودکستان میرفت هر روز یک شکلات کیتکت با خودش به مدرسه میبرد. او هر روز کیتکتش را با دوست بغلیاش نصف میکرد. یک روز دوستم به مادرش میگوید:
«مامان برام دو تا کیتکت بخر که یکیاش رو بدم به سعید» و بعد به مادرش میگوید: «که هر روز کیتکتی که به کودکستان میبرد را با سعید نصف میکند.»
واکنش مادر دوستم به این کوچولوی سخاوتمند این بود: «ای هالوی سادهلوح!». لحن مادر و نگاه او به دوست کوچولویم فهماند که خطای بزرگی انجام داده! این بود که تصمیمگرفت دیگر هالو نباشد و از فردا کیتکتش را تنهایی بخورد! یواشکی و بی سر و صدا و تا وقتی دوستش سر نرسیده!
دوستم بعد از آن از کیتکتهایش دو برابر لذّت نبرد فقط از این لذّت برد که هالو نیست! و کم کم تلاشکرد به دیگران ثابت کند که نه تنها هالو نیست که بسیار هم تیز و زبل است!
ما به فرزندانمان یاد میدهیم که تنها بخورند و بیشتر بخورند و داراییشان را قسمت نکنند و هالو و سادهدل نباشند، آنوقت دستهجمعی در جامعهای زندگی میکنیم که بسیاری از مردم به هم با سوءظن مینگرند و از بیاعتمادی و احساس انزوا و تنهایی رنج میبرند و برای اینکه کلاهی سرشان نرود خودشان کلاه دیگران را برمیدارند و در این بازی «من سادهلوح نیستم» از هم سبقت میگیرند!
طنز ماجرا اینجاست ما در مقابل کلاهبرداران بزرگ سکوت و تسلیم پیشه میکنیم و در مقابل همسایه زبل و گردن کلفت میشویم! به قول دکترشریعتی (در کتاب امت و امامت):
اگر کسی دست در کاسه ی آبگوشتمان ببرد دستش را میشکنیم ولی در مقابل کسی که چاه نفتمان را میبرد سکوتمیکنیم!
آن یکی در وقت استنجا بگفت
که مرا با بوی جنّت دار جُفت
گفت شخصی خوب وِرد آوردهای
لیک سوراخ دعا گم کردهای
این دعا چون وِرد بینی بود چون
وِرد بینی را تو آوردی به کون؟
رایحهٔ جنّت ز بینی یافت حُر
رایحهٔ جنّت کی آید از دُبُر؟!
ای تواضع برده پیش ابلهان
وی تکبّربرده تو پیش شهان
آن تکبّر بر خَسان خوبست و چُست
هین مرو معکوس، عکسش بندِ تُست
(مثنوی مولوی – دفتر چهارم)
دکترمحمدرضاسرگلزایی – روانپزشک
.
مطالب مرتبط
- درسیاز اردوگاه آشویتز
- تعریف جامعهی سالم
- ساختار جامعهی تکاملیافته
- تغییرات کوچک را دست کم نگیریم
- آرمانشهر و ویرانشهر
Photo From: restlessindian.org
لینک کوتاه مطلب: https://drsargolzaei.com/?p=589
این مطلب به زبانهای English در دسترس است