نام کتاب : مغز بارانی، مغز آفتابی
نویسنده: الین فاکس
مترجمان: لیلا بهنیا / فریبا بهنیا
نشر: بهار سبز
چه اندازه احساس خوشبختی میکنیم؟ چگونه میتوانیم احساس شکوفایی و شادکامی بیشتری را تجربه کنیم؟ چطور میتوانیم ذهنمان را به سمت خوشبینی و به دنبال آن رضایتمندی، رهایی از بحرانها و موفقیت بیشتر سوق دهیم؟
این ها از پرسشها و دغدغههای مهم بشر به خصوص در چند قرن اخیر محسوب میشوند.
پاسخ به این گونه پرسشها و این سوال مهم که تعینگرهای مهم در احساس خوشبختی، چه هستند بستگی به این دارد که با چه رویکرد و چگونه عینکی به مسئله نگاه میکنیم. پروفسور «الین فاکس» روانشناس و پژوهشگر علوم اعصاب شناختی و علوم اعصاب عواطف است که در کتاب «مغز بارانی، مغز آفتابی» در تلاش بوده تا چنین ابهاماتی را برایمان روشن سازد.
هرچند که مسئله دستیابی به شادکامی و نگاهی خوشبینانه به عنوان یک رویا تا این لحظه خواستار تفسیر و تحقیق است، اما الین فاکس نزدیک به سه دهه است در آزمایشگاه علمی خود در دانشگاه آکسفورد برای پاسخ به این سوال که «چرا برخی مردم بسیار انعطاف پذیر و هیجان خواه بوده، از اتفاقات زندگی و پیشامدهای آن استقبال کرده، لذت میبرند و به تعبیری خوش بین هستند و چرا گروهی دیگر شکننده و آسیبپذیر بوده و بیشتر از دیگران در معرض ابتلا به اختلالاتی همچون اضطراب، افسردگی وسواس قرار میگیرند» پاسخی بیاید.
او در این کتاب از استعاره «مغز آفتابی و مغز بارانی» برای به تصویر کشیدن، شیوههای متفاوت افراد در برابر رویدادهای محیطی کمک گرفته و عملکرد فیزیولوژِیکی مغز افراد را با زبانی ساده و عوام فهم به تصویر کشیده است.
دکتر فاکس در نخستین فصلهای کتاب توضیح میدهد، ریشه ترس، انزوا طلبی و کم لذتی در افراد بدبین یا محافظهکار به عملکرد بیش از اندازه قسمت کوچکی از مغز به نام «آمیگدال» مربوط میشود. سپس در قسمتهای دیگر این مسئله را که چگونه ساختارهای مغزی یا عملکرد فرایندهای بیوشیمایی مغز ما تحت تاثیر ژنها و رخدادهای محیطی قرار داشته و تغییر پذیر هستند را با استفاده از جدیدترین یافتههای علمی و ذکر نمونههای جالب، تفسیر میکند.
به عقیده پروفسور فاکس این که ما در وضعیت اکنونی زندگی مان هیجان خواه هستیم یا انزوا طلب،خوش بین هستیم یا در انتظار اتفاقات ناخوشایند به تنهایی خو کردهایم و این که از زندگی لذت میبریم یا به افسردگی مبتلا شدهایم، به دو عامل ژن و محیط بر میگردد. در واقع فاکتورهای محیطی در سالهای اولیه کودکی میتواند باعث فعال شدن ژنها و تغییر ساختارهای مغز شود و به دنبال آن استفاده از تکنیکهای درمانی و روشهای روان درمانی در تغییر ساختارهای مغزی، عملکرد ژنها و تغییر بیوشیمی مغز نقش مهمی دارند.
در این کتاب آمده است، تمایز قائل شدن میان ویژگی خوش بینی و بد بینی در افراد رامی توان از طریق توجه انتخابی آن ها به پدیدههای لذت بخش یا رنج آفرین محیطی درک کرد. ذهن افراد خوش بین معمولا معطوف به زیباییها و پدیدههای شادی بخش است، آن ها انعطاف پذیر هستند به سرعت پس از قرار گرفتن در موقعیتهای نامطلوب و آسیب آفرین، به طور ناخودآگاه دست به خود ترمیمی میزنند و احساس کنترل بیشتری بر محیط اطراف دارند. مجموعه این رفتارها تحت عملکرد فرایندهای ساختاری مغز و بیوشیمی آن انجام میگیرد. از این رو توجه به چگونگی فرایند ساختارهای مغزی و بیوشیمی مغز در افراد خوش بین و بدبین میتواند علت هیجان خواهی، ریسک پذیری، لذت طلبی و تنوع جویی افراد خوش بین و موفقیت آن ها در زندگی را توجیه کند.
برای نمونه نویسنده این کتاب از تفاوت لذت بردن افراد خوش بین و بدبین از مناظر زیبایی همچون غروب آفتاب یا طبیعت ناب مثال می زند و آن را به تفاوت ساختاری مغز در دو نیمکره ها مربوط میکند. همچنین توضیح میدهد که چگونه تروماهای دوران کودکی از جمله تجاوز جنسی میتواند به کوچک شدن مرکز حافظه مغز یا هیپوکامپ منجر شود و اتصال عصبی میان پره فرونتال، هیپوکامپ و آمیگدال را تغییر دهد. یا در افرادی که بیشتر مستعد ابتلا به افسردگی و اضطراب هستند در مقایسه با افراد خوش بین و شادکام، ارتباط میان بخش آمیگدال (مرتبط با ترس) با بخش پره فرونتال (مرتبط با فعالیت های شناختی)، ضعیفتر است از این رو افراد بدبین، از توانمندیهای شناختی کمتری برای کنترل موقعیتهای آسیبزا برخوردار خواهند بود.
دکتر فاکس در این کتاب به مخاطبانش این خبر خوش را میدهد که به رغم تاثیر گذاری اجتناب ناپذیر مولفههای جبر آمیزی همچون ژنها و رویدادهای کودکی بر شادکامی و خوش بینی افراد، حوزه علمی نسبتا نوینی به نام «انعطاف پذیر مغزی neuroplasticity» از امکان ایجاد تغییرات موثر در ساختارهای مغزی، عملکرد ژنها و بیوشیمی مغز و به دنبال آن اصلاح رفتار و کامیابی از زندگی خبر میدهند.
این پژوهشگر در دو فصل آخر کتاب با عنوانهای «مغز انعطاف پذیر» و «تکنیکهای جدید برای تغییر مغز» برای خوانندگان توضیح میدهد که چگونه میتوان با کمک ابزارها و روشهای درمانی ارتباطات میان ساختارهای مغزی را تقویت یا تضعیف کرد. بهعقیده دکتر فاکس خوشبینی و شادکامی فرایندی آموختنی است که به وسیله درمانهای شناختی رفتاری، تمرینات ذهن آگاهی و مدیتیشن، و در گیر شدن با تجربیات مختلف زندگی تحت نظر درمانگر، میتوان به آن دست پیدا کرد.
در مجموع اگرچه نویسنده این کتاب نسخه نوینی را برای دستیابی به لذت جویی و خوش بینی و به دنبال آن کسب رضایت، رفاه و موفقیت بیشتر، برای مخاطبان پیچیده است اما به باور منتقدین سیاستهای شادکامی سوق دادن افراد جامعه به شادکامی بیشتر میتواند به نوعی تامین کننده منافع سرمایهدارها و بر هم زدن تعادل میان دو وجه متضاد رنج و لذت در اجتماع شود. از این رو بسیاری از محققان و نظریه پردازان از عقلانیت انتقادی برای به چالش کشیدن سیاستهای دست یابی به تفکر خوشبینانه و شادکامی با کمک ابزارهای شناختی و بیولوژیکی استفاده میکنند.
برای نمونه بر اساس رویکرد انسان شناسی اسپینوزایی یا دیالکتیک «رنج و لذت»، (ژویی سانس ژاک لکان)، این قاعده که همه انسانها برای دست یابی به احساس لذت باید خوش بین و هیجان خواه باشند و با عواطف مثبت درگیر شوند، مورد نقد قرار گرفته و گرایشات ذاتی انسان در حفاظت از خود مورد توجه قرار میگیرد. این گروه از منتقدین مصرفگرایی و افزایش رو به رشد بیماریهای عصر صنعتی و سرمایهداری را از تبعات تلاش انسان عصر امروز برای رسیدن به لذت و خوشبینی بیشتر با تغییرات ساختاری مغز و بیوشیمی ذهن میدانند و معتقدند، انسان این زمانه به عنوان کسانی که محکوم به تبعیت از سیاستهای لذت گرایانه هستند، مورد دستکاری و تحریف قرار میگیرد.
الین فاکس در بخشی از کتاب روایت جالبی از دو برادر خوشبین و بدبین را نقل میکند که به دلیل تفاوتهای ساختاری مغز، سرنوشتهای متفاوتی پیدا کردهاند، یکی از آن ها کارآفرینی موفق و تاجری میلیونر است که مرتب رخدادهای شگفت انگیزی را تجربه میکند و برادر بدبین، یک معلم ساده در شهری کوچک است که به سختی اقساط آپارتمانش را به بانک میپردازد. امید به تغییرات ذهن با کمک مهندسی بیولوژیک آن گونه که الین فاکس میگوید، جای طرح این پرسش را باقی میگذارد که با ایجاد تغییرات تفکری و رفتاری در برادر بدبین، چه کسی نقش آموزگاری ساده و قانع را بر عهده خواهد گرفت؟
مریم بهریان _ دانشجوی دکتری روانشناسی
لینک کوتاه مطلب: https://drsargolzaei.com/?p=1113