موسی و یکتاپرستی، آخرین نوشته فروید
در کتاب «موسی و یکتاپرستی»، «زیگموند فروید» فرایند شکلگیری و تحول ادیان را مطابق با سیر شکلگیری و تحول رواننژندی در افراد بررسی کرده است. طبعا اگر کسی منطق فروید را نفهمد این جمله از فروید که «دین، رواننژندی جمعی است»، بهنظرش مغرضانه و توهینآمیز میآید. جملات فروید را باید در متن ادبیات روانکاوانه فهمید، جدا کردن آنها از متن منجر به سوتفاهم آنها میشود. اما اگر منطق فروید را بدانیم و این کتاب را در این چارچوب بخوانیم و آن را «بیانیهای علیه مذهب» تلقی نکنیم به نتایج مهمی میرسیم:
اول – فروید در سیر تاریخی جوامع و سیر رشد و تکامل فردی یک الگوی واحد را میبیند. از نظر فروید در مراحل تطور اجتماعی جوامع همان مراحلی را میبینیم که در مراحل رشد روانی یک فرد. این «روانشناسی تطبیقی» از یکسو میتواند بسیار کمک کننده باشد و از سوی دیگر بسیار خطرناک! جنبه کمککننده آن ایناست که دانشی که در هر کدام ازاین دو حوزه بهدست میآوریم، میتواند بخشی از نقاط تاریک حوزه دیگر را روشن کند.
همچون ستون افقی و ستون عمودی یک جدول کلمات متقاطع، حوزه روانشناسی توده و حوزه روانکاوی میتوانند به روشنشدن ابهامهایی هم کمککنند؛ اما خطری که دراین میان وجود دارد، خطر دچارشدن به «سفسطه دوری» (Circular Fallacy) است. سفسطه دوری بهاین معناست که برای درستبودن گزاره A، گزاره B را اثباتشده فرض کنیم و گزاره B را شاهد و دلیل درستی A بگیریم و برعکس زمانیکه قراراست از درستی گزاره B دفاعکنیم، گزاره A را اثباتشده فرضکنیم و آن را متکای گزاره B بگیریم! بهنظر میرسد فروید در «موسی و یکتاپرستی» دچار این سفسطه شدهاست.
دوم – بهنظر میرسد منطق فروید در اواخر عمرش (تاریخ بازنویسی نهایی این کتاب 1938 است) بسیار به منطق «کارل گوستاو یونگ» نزدیک شدهاست. دراین کتاب، گرچه همچنان محور نظریهپردازی فروید «عقده اودیپ» است اما جزء جنسی عقده اودیپ بسیار کمرنگشده و جزء «آیینی» آن پررنگ شدهاست. «پدرکشی» اودیپ بهسبب تمایل او به همبستری با مادرش صورت نمیگیرد؛ بلکه «توتم – پدر»، کشته میشود تا با خوردن تن و خون او روح الهی از پدر به پسر انتقال پیداکند. درونیکردن «پدر- خدا» بهنوعی نماد تداوم کهنالگو است.
سوم – فروید شجاعت کمنظیری در بیان ایدههای خود داشتهاست. این که فروید یهودی، روایتی از تاریخ یهود ارائه دهد که با قرائت متعارف روحانیون و عامه یهودیان همخوانی ندارد و بلکه چالشزا است؛ نشان از خلاقیت و شهامت کمنظیری دارد. به عقیده من مهمتر از اینکه «موسی» مصری و از تبار فرعون «ایخناتون» بوده یا نه، و مهمتر از این که مهاجرت بنیاسرائیل به رهبری «حاکمشان» موسی، تحتتعقیب هیج فرعونی صورت نگرفته؛ بلکه در عصر فترت سیاسی صورتگرفته، ایناست که زیگموند فروید در حالیکه به دلیل یهودی بودن از نازیها گریخته و در لندن در تبعید خودخواسته است؛ شهامت این را دارد که راه خود را از سایر یهودیان هم جدا کند و «تنهاتر» شود.
کتاب «موسی و یکتاپرستی» فروید با ترجمه «صالح نجفی» توسط انتشارات «رخداد نو» منتشر شدهاست.
دکتر محمد رضا سرگلزایی ـ روانپزشک
.
مطالب مرتبط
- درسهای فروید برای زندگی
- فروید و چهار نظریه در باب خشونت!
- جورج اورول، فروید و توتالیتاریسم
- مهمان ناخوانده
لینک کوتاه مطلب: https://drsargolzaei.com/?p=102