میلان کوندرا و توتالیتاریسم
«میلان کوندرا» رماننویس اهل چک و متولد ۱۹۲۹ است. کوندرا از ۱۹۵۸ در حالیکه هنوز در چکسلواکی آنروز زندگی میکرد در رمانهای «شوخی» و «زندگی جای دیگری است» و در مجموعه داستان «عشقهای خندهدار» به نقد جامعهای پرداخت که زیر سلطه حکومت تکحزبی و توتالیتاریسم قرارداشت.
میلان کوندرا در مصاحبهای با «یان ماک ایوان» گفتهاست:
«آنچه در درون جوامع توتالیتر اتفاق میافتد، رسواییهای سیاسی نیست بلکه رسواییهای مردمشناختی است. پرسش اساسی برای من اینبوده که قابلیتهای انسان تا چهحد است. همه از بوروکراسی نظام کمونیستی، از گولاکها، محاکمات سیاسی و تصفیههای استالینی حرف میزنند و همهی اینها را بهعنوان رسواییهای سیاسی مطرح میکنند و این حقیقت آشکار را به فراموشی میسپارند که نظام سیاسی نمیتواند کاری فراتر از قابلیتهای مردم انجامدهد: اگر انسان توانایی کشتن نداشت هیچ رژیم سیاسی نمیتوانست جنگ راه بیاندازد، از این جهت همیشه در پس مسئله سیاسی مسالهای مردمشناختی وجود دارد: حدود قابلیتهای انسان»
من در ادامه نظرات میلان کوندرا میخواهم این مسأله را مطرح کنم که توتالیتاریسم و فاشیسم، نظامهای سیاسی فعالکننده بدترین قابلیتهای انسان هستند. برخی توتالیتاریسم و فاشیسم را محصول قابلیتهای روانی انسانها میدانند و اعتقاد دارند اگر در جامعهای که توتالیتاریسم یا فاشیسم شکل گرفتهاست، رفتار عمومی مردم را مطالعه کنید میبینید که بیرحمی، خودمحوری، پستی و دنائت آن قدر شیوع دارد که بهاین نتیجه خواهید رسید که این مردم لیاقت نظام سیاسی سالمتری را ندارند، اما من باور دارم که این مسیر علت و معلولی مسیری دوطرفه است:
از یک سو وجه تاریک انسانها بستر شکلگیری نظامهای توتالیتاریست و فاشیست است و از سوی دیگر این نظامهای سیاسی، تشدیدکننده و تحریککننده وجه تاریک انسانها هستند. بنابراین در چنین نظامهای سیاسی یک سیکل معیوب ایجاد میشود، سیکل معیوبی که منجر به تشدید رذالت و پستی در جامعه میشود. مردم، دروغگو، متملق، ریاکار، بیرحم و فاقد همدلی و فداکاری میشوند زیرا این تنها الگوی برندهبودن در نظامهای توتالیتر و فاشیست است.
اگر با عینک روانشناسی فردی به این مردم نگاه کنید و پویاییهای اجتماعی را نادیده بگیرید به این نتیجه خواهید رسید که این مردم منشاء و مولد وضع موجود هستند و لایق چیزی جز این نیستند اما اگر عینک روانشناسی سیستمی به چشم بزنید خواهید دانست که «مردم»، یک پدیده استاتیک نیست. بلکه مردم وجوه مختلفی دارند و نظامهای سیاسی هم محصول این وجوه و هم عامل تشدید یا تخفیف این وجوه هستند.
اگر به جای پرسش «انسان چیست؟» پرسش «انسان چه می تواند باشد؟» را بگذارید خواهید دید که این پرسش بهجای یک پاسخ، پاسخهای متعددی خواهد داشت و نظام سیاسی یکی از متغیرهای تعیین کننده پاسخ این معادله است.
پینوشت:
مصاحبه میلان کوندرا از مقدمه کتاب عشقهای خندهدار ترجمه «فروغ پوریاوری» انتشارات روشنگران و مطالعات زنان نقلشد.
دکتر محمدرضا سرگلزایی ـ روانپزشک
.
مطالب مرتبط
لینک کوتاه مطلب: https://drsargolzaei.com/?p=190