خواننده با مشاهده بزهکاریهای بزرگسالان به هولدن حق میدهد تا از این حقهبازیها، فخرفروشیهای بیبنیان و انحرافات جنسی حالش به هم بخورد! هولدن حتی تاب رفتارهای برادرش را (که به هالیوود پیوسته است و از او با عنوان دی.بی یاد میکند) ندارد.
او عاشق پاکی و معصومیت است و وظیفۀ خود میداند از این زیبایی ناب محافظت کند:
«همهش مجسم میکنم که چند تا بچۀ کوچیک دارن تو یه دشتِ بزرگ بازی میکنن. هزارها بچۀ کوچیک؛ و هیشکی هم اونجا نیس، منظورم آدم بزرگه، جز من. من هم لبۀ پرتگاهِ خطرناک وایسادم و باید هر کسی رو که میاد طرفِ پرتگاه بگیرم. یعنی اگه یکی داره میدُوِه و نمیدونه داره کجا میره من یه دفعه پیدام میشه و میگیرمش. تمام کارم همینه. یه ناتور دشتم. میدونم مضحکه ولی فقط دوست دارم همین کار رو بکنم. با این که میدونم مضحکه».
هولدن کالفیلد نماد انسان اسیر شده در زنجیرهای سیستم حاکم بر جهان امروز است و آن قدر ظاهرسازی و دغلبازی دیده که دیگر به هیچکس و به هیچچیز اعتمادی ندارد. اما نمیخواهد به این اسارت تن دهد.
قهرمانی كه نويسنده خلق كرده است، قهرمان سنتی نيست كه اعمال و رفتارش بینقص و كامل دقيق و مثبت باشد و در پايان داستان بميرد و يا به زندگیاش ادامه دهد. در اين داستان نسبت رعايت شده قهرمان داستان، قهرمان درون است؛ هلدن پسری باهوش اما در تضاد با دنيای خودش است، اما آن چه كه از هلدن قهرمان خلق میكند، اين است كه نمیخواهد در داخل آدمهای معمولی زندگی كند؛ او دلش میخواهد آدمی متمايز باشد.
علی محمدی_کارشناس ارشد روانشناسی
مطالب مرتبط
- دوبلینی ها
- تجربه مدرنیته (هر آنچه سخت و استوار است دود می شود و به هوا می رود)
- فرصتی برای زندگی
- جان شیفته
لینک کوتاه مطلب: https://drsargolzaei.com/?p=527