نقد کتاب
نام کتاب: یک دو سه حرکت (بیست و یک قانون کوچک برای یک زندگی بزرگ)
نویسنده: دکتر محمد رضا سرگلزایی
ناش: بهار سبز
کتاب «یک دو سه حرکت»، 21 قانون برای برخورداری از یک زندگی صحیح و اصولی است. این کتاب با زبانی ساده و قلمی روان و
دور از اصطلاحات تخصصی نگاشته شده است.
قوانین ضروری و پیچیده زندگی را رمز گشایی کرده و میانبرهای ارزشمندی را به منظور زندگی کار آمدتر ترسیم میکند.
دکتر محمد رضا سرگلزایی، نگارنده این اثر مینویسد:
«بهعنوان روانپزشکی که هزاران انسان، دردها و رنجهایشان را با او درمیان گذاشتهاند، در باب لذت و رنج بشر بسیار فلسفیده
ام و در این کتاب تاملات خود را با شما در میان گذاشتهام.
بنابراین میتوان نتیجه گرفت بخش قابل توجهی از دیدگاه نویسنده در نگاشتن قوانین این کتاب محصول مشاهدات فلسفی و بالینی قابل تامل ایشان، از جامعه بیماران و مراجعان است. علاوه بر ابعاد مفید و سازنده ای که مطالعه این کتاب در اختیار خواننده قرار می دهد، محتوای اثر از زوایای دیگری که اغلب به دیدگاه های موجود در تفکر نقاد در حوزه منطق باز میگردد مورد بازبینی قرار گرفته شده که خود نیز قابلیت و ظرفیت نقد مجدد را دارد.
بهرهجویی از تفکر نقاد به این دلیل اهمیت دارد که ما را از خطر فریبمند بودن زبان و افتادن در تلههای تفکر مصون نگه میدارد. رویدادهای بیرونی توسط ابزاری به نام زبان، به بازنماییهای درونی تبدیل میشوند، اما زبان همیشه هم پیامرسان صادق و عاری از خطا نیست. زبان در تبدیل پدیدهها و حقیقتهای بیرونی به رویکردهای ذهنی، میزان خطاپذیری انسان را در درک واقعیت افزایش میدهد. گاهی اوقات به واسطه زبان، معنا و ادراک پدیدهها دچار تحریف میشوند، تعمیم و حذف رویدادها نیز از طریق زبان اتفاق میافتد و برای همین است که ناچار میشویم از زبان فیلسوفانه و نقادانه برای موشکافی و غربال حقیقت از کذب کمک
بگیریم.
اهمیت واژهها
هر نویسندهای هنگام نگارش اثر، بهتر است مولفههای تفکر انتقادی را در نظر بگیرد. برای نمونه این امکان را فراهم کند تا درباره تفکر خود بیندیشد، مدارک، شواهد کافی و معتبر برای استدلال خود بیان کند، به شفافسازی مساله پرداخته و ارزش داوری یا قضاوت صحیح درباره دادههای خود ارائه دهد. خواننده نیز باید از تفکر نقاد که پایه هر تفکر علمی است بهرهمند باشد، از قدرت شکگرایی و بررسی دقیق افکار و عقاید برخوردار بوده، کنجکاوی معقولانه را در خود تقویت کند، انواع مغالطهها را تشخیص دهد و توانایی کافی
برای پاسخ به سوالاتی از این دست را داشته باشد:
مسئله چیست و چه نتایجی مورد نظر است؟
چه واژههایی در متن به کار رفته است؟
شواهد تا چه اندازه معتبر هستن؟
آیا آماری که به کار رفته است از اعتبار کافی برخوردار هستند؟
آیا امکان جایگزین کردن علتهای دیگری به جز علت نامبرده برای معلول وجود دارد؟
آیا امکان تشخیص اطلاعات حذف شده، داده های تعمیم داده شده یا عبارت تحریف شده از یکدیگر وجود دارد و میتوان نتایج و احتمالات دیگری برای حل این مسئله مطرح کرد؟
یکی از مولفههای مهم در تفکر انتقادی، ضرورت دقت به واژههای به کار رفته در متن است. واژگان ابهامآمیز در برخی موارد میتواند نشان دهنده قصور نویسنده از به عهده گرفتن مسئولیت آنچه می گوید باشد. همچنین بهکار بردن واژگان تاکیدی و اغراق آمیز که از سبک تفکر جزماندیش و قضاوتهای قطعی نویسنده یا نظریهپرداز خبر میدهد در تضعیف استدلالها نقش مهمی دارند.
در برخی قوانین این کتاب نیز، ما به کلمات تاکیدی برخورد میکنیم. عبارات تاکیدی و حکم دهندهای مانند:
«هرگز، قطعا، بیشک، یا همین الان یا هیچ وقت، هیچ چیز، هیچ گاه، همه چیز یا هیچچیز»، «شکگرایی معقول و امکان اندیشیدن درباره فکر خود (meta-cognition) که از ابزارهای مهم در تفکر نقاد محسوب میشوند، را کاهش میدهد و این امکان که مدعی گزارهها بتواند در صورت لزوم ناقض استدلال های خود باشد، کم میشود.
قانون همه چیز یا هیچ چیز
«خوبی و بدی در هم تنیدهاند»، «همهچیز به همهچیز مربوط است»، «در این دنیا عنصر خالص کمیاب است».
این ها قوانین و عباراتی هستند که به درستی در کتاب از آن ها استفاده شده است و نشان میدهند که از یک سو نمیتوان برای اکثر پدیدهها در جستجوی علتی واحد و مشخص بود و از طرفی دیگر نیز باید بپذیریم زندگی ملغمهای از پدیدهها و وضعیتهای در هم
تنیده بوده که ممکن است کارکردی منفی یا مثبت داشته باشند.
با این اوصاف آنچه می تواند مورد نقد بگیرد و در این اثر در تضاد و تناقض با عبارتهای گفته شده قرار گرفته است، قانون یازدهم
است:
این قانون میگوید: «هیچ چیز در زندگی ما خنثی نیست، یا مفید است یا مضر. افرادی را که فکر میکنید، حضورشان در زندگیتان
منفی است را کنار بگذارید. انسانها و اجزایی که در اطرافتان قرار دارد یا تاثیرگذاری مثبت دارند یا منفی».
از این رو میتوان با گفتمان سقراطی این قوانین را به چالش کشید:
«آیا حالت سومی وجود ندارد؟»
«کارایی مثبت این افراد یا این اجزای زندگی در مقایسه با چه چیزی مشخص میشود؟»
«کارکرد منفیشان چطور ؟»
«آیا نمیشود انسانها یا اجزای زندگی را به صورت طیفی نگاه کرد و به شکلی از کارکردهای مثبت یا منفی آن ها را در نظر گرفت
؟»
در کشور روسیه در اوایل فصل تابستان، به دلیل وسعت مدار عرضی، طلوع و غروب خورشید به اندازهای به هم نزدیک میشوند که خورشید دیگر نمی تواند در افق برود و از این رو تفکیک شب و روز از هم امکان پذیر نمیشود. این وضعیت نشان میدهد، حتی پدیده هایی مانند شب و روز که به صورت ملموس به صورت جفت وجود دارند در برخی موارد تفکیک ناپذیر میشوند و نمیتوان
آن ها را به صورت مرحلهای در نظر گرفت.
از دیدگاه تفکر نقاد، زنگی زنگ یا رومی روم بودن که به آن مغالطه «این یا آن» نیز گفته میشود، قدرت انتخابهای دیگر را از افراد میگیرد و راهکارسوم و روش های دیگر را حذف میکند. بنابراین وقتی گفته میشود، هیچ چیز در زندگی خنثی نیست یا مفید است یا مضر، از دیدگاه تفکر منطق مغالطه «این یا آن» یا خطای «صفر و صدی» اتفاق افتاده است.
مغالطه تجسم شخصیت
در قانون 12 کتاب آمده است، «زندگی به زبانهای مختلف با ما سخن میگوید، آنچه این استدلال را ضعیف میکند، این است:
زمانی که جهان و موجودات غیر انسانیاش به مثابه اشخاص فرض شوند و برای آن ویژگیهای انسانی در نظر گرفته میشود، آن را مغالطه تجسم شخصیت یا خطای تشخیص مینامند. از منظر قوانین منطق، زندگی یک مفهوم انتزاعی است که توسط قواعد زبانی ساخته شده است و نمیتواند به زبانهای مختلف با ما سخن بگوید و این موضوع که قابلیتهای انسانی را به پدیدههای غیر انسانی نسبت داده شود به این معنا است که زندگی به صورت زبانمند در نظر گرفته شده و صفات انسانی به آن نسبت داده شده است.
خردمند چه کسی است؟
در قانون دهم گفته میشود، «دانستههای زندگی ما را تغییر نمیدهند، عمل به آن ها است که زندگی ما را تغییر میدهد»، نویسنده از خواننده میخواهد اگر قرار نیست این قوانین را جدی بگیرد، نباید وقت خود را با انباشت اطلاعات تلف کند یا در جای دیگر آمده است، خردمند کسی نیست که زیاد میداند، خردمند کسی است که به آنچه میداند عمل کند.»
به نظر میرسد این قانون با پیش فرض بر گرفته از مکاتب عملگرایی مانند پراگماتیسم، نوشته شده است. این که تغییر و معنا یافتن زندگی تنها با عمل اتفاق میافتد و تبیین میشود را نمیتوان تنها قاعده موجود دانست یا انحصارا به تعریفی که نگارنده کتاب از خرد و خردمندی ارائه داده است، اکتفا کرد. بنابراین با طرح پرسشهای برگرفته از قوانین «متا مدل» یا گفتمان سقراطی و همچنین
استناد به مکاتب دیگر مانند اصل دعوت به «بیعملی» و «هیچ کاری انجام ندادن لائوتزو» این قانون قابل نقد خواهد بود.
متا مدل ابزاری برای نقد زبان است که در رویکرد برنامهریزی عصبی زبانی مورد استفاده قرار میگیرد. در واقع متا مدل یا آنچه در رویکرد شناختی به آن گفتگوی سقراطی میگوییم، به منظور نقد زبان به کار میرود. این رویکرد به معنای فراتر رفتن از ساختارهای زبانی و واژگانی است که مانع از استدلال صحیح میشوند.
«از کجا میدانید، انباشت اطلاعات وقت تلف کردن است؟»
«خردمند کیست ؟»
تعریف «خردمند کسی نیست که زیاد می داند، بلکه کسی است که به آنچه می داند عمل میکند از چه دیدگاهی بیان میشود؟»
تعریف عملیاتی «خردمند» چیست؟
کارل گوستاو یونگ ( بنیانگذار روانشناسی تحلیلی)، خردمند را کسی میداند که به فردیت رسیده باشد، اریک اریکسون روان پزشک آمریکایی خردمند را فردی معرفی میکند که بر بحرانهای زندگی مسلط بوده ودر آخرین مرحله رشدی به حل بحران و تعارض « یکپارچگی در مقابل نا امیدی» دست پیدا کرده باشد. استنلی هال روانشناس و بنیانگذار انجمن روانشناسی آمریکا، فردی را که پایبند
به اصول اخلاقی است را خردمند میداند.
به نظر می رسد ارائه چنین تعریفی از خردمندی و خردمند، نتیجه گیری منطقی را تضعیف میکند. در منطق زمانیکه، فردی از دانش کافی برخوردار است اما از عقلانیت عملی برخوردار نیست خردمند محسوب نمیشود و رفتار او بیعملی یا اتلاف وقت به حساب
می آید، می توان احتمال داد گوینده، دچار مغالطه حمله شخصی شده است.
چرا که در این وضعیت پیش فرض این است که خردمند اهل عمل است و هر کسی را که خارج از پاردایم ذهنی نویسنده قرار بگیرد و عمل گرا نباشد خردمند معرفی نمیشود. در حقیقت بهجای این که استدلالها و دانش فرد مورد نقد قرار بگیرد، عمل و رفتار او مهم ارزیابی میشود و این نتیجهگیری قوت لازم برای دفاع را از بین خواهد برد. تاریخ فلسفه نشان میدهد برخی از فیلسوفانی که نظریه های آن ها باعث تغییر زندگی پیروان شان شده است،
عملگرا نبودهاند و از باورهای خود در زندگی شخصیشان بهرهای نبردهاند.
دوستان ما چه کسانی هستند؟
در حوزه تفکر نقاد، علاوه بر این که واژهها، پیش فرضها، دلایل استدلال، شفاف بودن مسئله، آمارهای به کار رفته و شواهد متن مورد دقت و توجه قرار میگیرد، پرداختن به این موضوع که آیا علتها و عوامل جایگزین دیگری نیز میتواند وجود داشته باشد یا نه،
حائز اهمیت است.
قانون پنجم میگوید:
«فقط به کمک دیگران میتوانیم خودمان را بشناسیم،
هیچ کس نمیتواند خود را ببیند مگر در آینه، هیچ کس نمیتواند خود را بشناسد مگر با کمک دیگران!
ارائه چنین تعریفی از خود شناسی، از دیدگاه برخی از مکاتب روانشناسی مانند دیدگاه آرکهتایپی، استدلال ضعیفی محسوب میشود. بر اساس کهن الگوهای شینودا بولن، روان پزشک آمریکایی، شخصیتهای هادس تایپ یا پرسفونهای به سرزمین هادس رفته از قدرت خود شناسی برخوردار هستند و احتمال دارد بدون کمک دیگران و در انزوا نیز به شناخت خویشتن دست پیدا کرده و به درون
سفر کنند.
در بخش دیگر کتاب آمده است، «اگر نزدیک ترین دوستان ما افراد طماع و پول پرستی هستند، مفهومش این است که ما نیز پول پرست و طماع هستیم» از منظر تفکر نقاد به دلیل نداشتن شواهد کافی، صحت این استدلال نیز با تردید مواجه میشود، بنابراین این احتمال وجود دارد، نویسنده دچار «خطای هالهای» شده باشد. در خطای هالهای خطر پیش داوری و قضاوت بر اساس نمونههای
اندک و شواهد ناچیز، بالا میرود و شخصیت فرد به درستی قضاوت نمیشود .
برای نمونه وقتی گفته میشود: «تو طماع هستی چون دوستان پولپرستی داری یا از زندگی ناراضی هستی به این دلیل که اطرافت را افراد بهانه جو فرا گرفتهاند» امکان قضاوت درست کم میشود.
استعارهها در تفکر نقاد
قانون بیستم این کتاب میگوید «انسانها نیاز به آیش دارند!».
اگر بخواهیم این قانون را به درستی از فیلتر تفکر نقاد عبور دهیم لازمه آن این است که پیش فرضهای نویسنده را نیز بپذیریم. می توان گفت برای نوشتن این قانون از استدلال استنتاجی یا قیاسی که در آن با کنار هم قرار دادن چند مقدمه، نتیجه حاصل میشود استفاده شده است:
الف : انسان شبیه به مزرعه است.
ب: زمین کشاورزی و مزرعه نیاز به آیش دارد.
نتیجه : انسان ها نیاز به آیش دارند.
در ساحت ادبیات از صنایعی مانند استعاره، تمثیل و کنایه به وفور در برابر صنعت حقیقت استفاده میشود اما در منطق این گونه نیست و «حقیقت» در برابر «کذب» بهکار میرود، از این رو شرط پذیرفتن استدلال، صحت داشتن ودرستی مقدمات است. در غیر این صورت استدلال تضعیف شده و احتمال مغالطه به وجود میآید.
بنابراین اگر با عینک نقد به قانون بیستم نگاه کنیم، میتوانیم احتمال بدهیم، خطای تمثیل ناروا (Metaphorical Fallacy) اتفاق
افتاده است. در این استدلال نیز با کمک رویکرد متا مدل میتوانیم این سوالات را مطرح کنیم :
آیا انسان شبیه به زمین کشاورزی است؟
آیا میشود نیاز به دوره های آیش کاری در زمین کشاورزی را که هدف آن جذب رطوبت بوده و به فاکتورهای متعددی مانند عوامل اقلیمی و خاکی بستگی دارد را با نیازهای انسان مقایسه کرد؟
میتوان گفت، علت تضعیف استدلال این است که بدون ذکر شواهد کافی و استناد به دلایل واضح، نیاز انسان به استراحت به ضرورت آیش کاری زمین کشاورزی نسبت داده شده و استنباط به عهده خواننده گذاشته شده است.
همچنین در این استدلال وجوه تشابه میان آیش کاری زمین و نیاز انسان به دورههای استراحت گفته نشده است.
فلفل نباشید، گیلاس باشید
استفاده از خطای تمثیل ناروا در برخی دیگر از قوانین کتاب نیز قابل بحث است. برای نمونه در قانون چهارم آمده است: «فلفل نباش،
سیبزمینی نباش، گیلاس باش». در این قانون هم پیش فرضها و مقدمهها بر این بوده است:
«جزم اندیشها و متعصبها تیز و سوزاننده هستند.»
«فلفل تیز و سوزاننده است.»
نتیجه: «متعصبها فلفل هستند، پس شما فلفل نباشید.»
در حالی که از منظر رویکرد منطقی فلفل را نمیشود با انسان مقایسه کرد و گاهی پیش میآید که افراد بسیار متعصب هم در جریان زندگی تغییر عقیده میدهند، لاین و مسیرشان را عوض میکنند. بنابراین میتوان گفت میوهها و سبزیجات خالص هستند اما به ندرت می توان انسانی را پیدا کرد که مانند فلفل همه تن و یکپارچه سوزاننده باشد.
یا همین الان یا هیچ وقت
قانون نهم یک بیت از اشعار مولانا است: «صوفی ابن الوقت باشد ای رفیق، نیست فردا گفتن از شرط رفیق»
این قانون میگوید:
برای هر کاری در هستی، زمان طلایی وجود دارد. اگر این کار در زمان درست خود انجام نشود، نمیتوانیم، نتیجه مناسبی را انتظار
داشته باشیم: اگر گندم را در فصل مناسب نکاریم، محصول خوبی نخواهیم داشت!
همان گونه که پیش از این عنوان شد، یکی از مولفههای تفکر نقاد این است که خواننده به این قضیه توجه کند: «مسئله چیست؟ چه
نتایجی مورد نظر است؟ این استدلال یا قانون، قرار است بر چه افرادی و با چه ویژگیهای شخصیتی تاثیر بگذارد؟»
پیش فرض نگارنده از بیان این قانون را میتوان این گونه عنوان کرد: «هستی زمان مند است»، آن هم زمان خطی که از گذشته شروع شده و به آینده ختم میشود. بنابراین این ابهام باقی میماند که اگرچه برای افرادی با شخصیتهای پذیرنده و امیدوار به آینده این قانون میتواند موثر باشد، اما آیا برای تیپهای شخصیتی انعطافناپذیر و حکمدهنده نیز این قانون کاربردی خواهد بود؟
«آیا هستی زمانمند است؟
«از کجا میدانیم اگر کاری در زمان مناسب خودش انجام نشود، نتیجه مناسبی حاصل نمیشود؟»
«اگر خطهای زمانی غیر خطی مانند زمان های چند ذهنی یا دورانی را در نظر بگیریم، آیا بازهم میشود این فرضیه را پذیرفت؟»
میتوان با استفاده از رویکرد متا مدل عبارت «اگر گندم را در فصل مناسب نکاریم، محصول خوبی نخواهیم داشت» را به این شیوه نیز تغییر داد:
«اگر گندم های مان را در فصل مناسب نکاریم، میتوانیم منتظر بمانیم تا فصل مناسب بعدی از راه برسد تا بذرهایمان گندم شوند»
بنابراین میتوان گفت از یک سو عبارت «کارهایی که برای شنبه موعود میگذاریم هیچ گاه انجام نخواهند شد» برای افرادی با شخصیتهای اهمالگر و سهلانگار که تصور میکنند همیشه برای تغییر فرصت دارند، مناسب و کاربردی است، و از سوی دیگر نقد و تغییر این قانون میتواند برای تغییر محتوای ذهن افرادی با تیپ شخصیتی جزماندیش و حکمدهنده که خطی بودن زمان و گذشتن از زمان حساس و طلایی زندگی آن ها را نا امید و مستاصل کرده است مفید باشد.
در حقیقت از آنجایی که زمان یک مفهوم ذهنی است و انسان آن را به صورت نماد و سمبل برای برقراری ارتباط و معنا دار کردن زندگی وضع کرده است، مقدمه «هستی زمان مند است»، تضعیف میشود، چرا که در این مقدمه برای چیزی که وجود ندارد وجود قائل شده است بحثی که در منطق به آن پیش فرض وجود گفته میشود.
مریم بهریان- دانشجوی دکترای روانشناسی
مطالب مرتبط
لینک کوتاه مطلب: https://drsargolzaei.com/?p=576
ادامه خواندن