نگاهی به موضوع روابط خارج زناشویی
تعریف رابطه خارج زناشویی میتواند، مورد اختلافنظر باشد. گروهی، رابطه جنسی با فردی غیر از همسر را رابطه خارج زناشویی مینامند. اما بهنظر نگارنده برای اینکه رابطهای را در این مقوله قرار دهیم لزوما نباید س.ک.س اتفاق بیفتد، بلکه هر رابطهای با فرد غیرهمجنس، خارج از اعضای خانواده که از همسر پنهان شود یک رابطه خارج زناشویی محسوب میشود. در این مقاله قصد دارم به علل رابطه خارج زناشویی نظری بیندازم.
مدل زیستی – روانی – اجتماعی – معنوی (Bio – psycho- socio – spiritual)
براساس این مدل هرنوع رفتار انسانی را باید از ابعاد مختلف بنگریم، چراکه انسان، موجودی است که هم فرایندهای شیمیایی در رفتار او تاثیر میگذارند، هم نگرشها (attitudes)، هم تعاملات و روابط بینفردی (inter personal) و هم روابط فرافردی (trans personal).
بنابراین نگرش جامع به انسان، نیاز به طرح مسئله در همه این قالبها دارد.
روابط خارج زناشویی از دیدگاه زیستی (biological)
در بسیاری از موارد رابطه خارج زناشویی هزینههای زیادی را برای فرد ایجاد میکند. «پنهان کاری»، کلافی از دروغها را در یک رابطه بهوجود میآورد، که در دراز مدت اشتغال ذهنی قابل توجهی برای فرد ایجاد میکند. بنابراین میتوان رابطه خارج زناشویی را رابطهای پرهزینه (high cost) بهشمار آورد. برای فهم این که چرا فرد چنین رابطهای را انتخاب میکند میتوان به موازنه بین نیروی یک تکانه و توان کنترل تکانه فرد نگاه کرد.
از دیدگاه نوروترانسمیتری تحریک سیستمهای نورآدنرژیک و دوپامینرژیک فرد را «برمیانگیزد» درحالیکه تحریک سیستمهای سروتونرژیک و کولینرژیک، فرد را «فرو مینشاند».
براین مبنا افراد «صفراوی مزاج» با غلبه سیستم نورآدرنالین و افراد «سودایی مزاج» باغلبه سیستم دوپامین بیشتر امکان دارد تکانشی (impulsive) عمل کنند و هزینه زیادی بابت انتخاب خود بپردازند در حالیکه افراد «دموی مزاج» با غلبه سیستم سروتونینی و «بلغمی مزاج» با غلبه سیستم کولینرژیک، تکانهها را مهار میکنند و برمبنای موازنه هزینه – فایده (cost-benefit) تصمیم میگیرند.
در سطح عملکرد جنسی طبعا هر چه سطح تستوسترون در مردان و نسبت استروژن به پروژسترون در زنان بیشتر باشد، تکانههای جنسی قدرتمندتری ایجاد میشود و مقاومت در برابر آنها نیاز به سطح بالاتری از کنترلِ تکانه دارد. گفتنی است که منظور از سطح هورمون، سطح سرمی آن نیست، بلکه منظور سطح فعالیت فیزیولوژیک آن است که براساس «میزان تحریک رسپتورها» تعریف میشود. بنابراین با روشهای آزمایشگاهی بیوشیمیایی، قابل سنجش نیست بلکه براساس صفات ثانویه جنسی قابل اندازهگیری تخمینی است.
روابط خارج زناشویی از دیدگاه روانی (psychological)
در اینجا وقتی صحبت از مسائل روانی میشود منظور نگارنده، مسائل مرتبط با طرحوارهها و نگرشها است. در واقع «عینک تفسیری» که از پشت آن به رویدادها مینگریم، «سطح روانی» نام دارد. گرچه اکثر قریب بهاتفاق این عینکهای تفسیری (frame) را نیز ما از دیگران دریافت کردهایم، اما نگارنده براین اعتقاد است که آنها از دسته intrapychic هستند نه interpersonal. چرا که چنان نهادینه شدهاند که حتی اگر از محیط پیرامون پاداش نگیرند و کیفر دریافت کنند باز هم ادامه پیدا میکنند، چنان که گویی فرد به گونهای autonomous این رفتار را ادامه میدهد.
در ادامه به نمونهای از نگرشهایی که باعث رابطه خارج زناشویی میشوند اشاره شده است :
سندرم شکارچی
در نظریه بازیهای زندگی (لیبیدو در مسیر زندگی – کتاب یادداشتهای یک روانپزشک) توضیح دادهام که یکی از مراحل رشدی انسان بهطور طبیعی در دوران نوجوانی آن را طی میکند مرحله «اثبات خود» است. در این مرحله هسته اولویتهای زندگی فرد، غلبهبر احساسِ حقارت (inferiority feeling) است. بنابراین فرد مکررا وارد «بازیهای رقابتی» میشود و اشتغال ذهنی عمده وی برنده بودن بیشتر و بازنده بودن کمتر است.
گروهی از افراد دراین مرحله جا میمانند (libido fixation) بنابراین در سرتاسر زندگی در حال رقابت با دیگران برای «اثبات برتری» خود هستند. یکی از شکلهای این بازی «سندرم شکارچی» است. در این سندرم فرد با «شکار کردن» زن یا مردی که جذاب، موفق، قدرتمند یا مشهور است، احساس برنده بودن پیدا میکند. مردان با شکار زنان متعدد، خود را صاحب حرمسرای بزرگی میبینند و زنان با شکار مردان متعدد به خود اطمینان میدهند که جذاب و زیبا هستند. بنابراین هیچ همسر یا پارتنری نخواهد توانست این افراد را اشباع کند. زیرا این افراد «کلکسیونر» هستند و برای آنها هیچ شیئی بهتنهایی ارضا کننده نیست بلکه فهرست اشیاء موجود در موزه است که برایشان ارضا کننده تلقی میشود.
از دیدگاه آرکی تایپال مردان «زئوس تایپ» و زنان «آفرودیت تایپ» چنین تمایلاتی دارند. در این زمینه کتابهای «شینودا بولن» اطلاعات کاملی فراهم میکنند. کتاب او درباره مردان توسط نشر آشیان با نام «نمادهای اسطورهای و روانشناسی مردان» و توسط نشر فرهنگ زندگی با نام «انواع مردان» ترجمه و منتشر شده و کتاب او درباره زنان توسط انتشارات روشنگران و مطالعات زنان منتشر شده که متاسفانه عمده مباحث مربوط به «آفرودیت» در آن سانسور شدهاست.
«اینیاتسیو سیلونه» در کتاب «نان و شراب» از مردی میگوید که با هر زنی معاشقه میکند، بافهای از موی او را به یادگار میگیرد و بالشی دارد که با انبوهی از بافههای گیسوان زنان، آنرا انباشته و آنرا زیر سر میگذارد. این توصیفی زیبا است از مردی شکارچی که همچون جنگاوری که از فتوحات خود میگوید، از فتوحات جنسی و عاطفیاش سخن میراند.
عقده مادر مقدس (مادونا کمپلکس)
Madonna complex یا عقده مادر مقدرس در مورد مردانی به کار رفتهاست که همسرانشان برایشان حرمتی دارند و این حرمت با رابطه جنسی آلوده میشود. در نتیجه این مردان کارِ کثیف (س.ک.س) را برای جای دیگر میگذارند و «بکارت دوشیزه مقدس» خود را نمیآلایند.
مادونا کمپلکس، طیف وسیعی دارد که در یک سر طیف کسانی قرار میگیرند که با همسرانشان دچار ناتوانی جنسی (impotence) میشوند، در حالی که در یک رابطهی دیگر (که عمدتا با فاحشهها و کلفتها – افرادی از سطح اجتماعی بسیار پایینتر – صورت میگیرد) پر اشتها و فعّال هستند. «ماریوبارگاس یوسا» در کتاب «گفتگو در کاتدرال» مردان پرو(لیما) را چنین توصیف میکند: «عنین درمقابل همسرشان، اشتهاناپذیر در مقابل فاحشهها».
در سر دیگر طیف کسانی قرار دارند که با همسر خود س.ک.س دارند ولی این س.ک.س، س.ک.س مُتعارف و «محترمانهای» است و آنها را از نظر ذهنی ارضا نمیکند. آنها در س.ک.س تمایل به رفتارهایی دارند که در فرهنگ و عُرف خانوادگیشان غیر محترمانه محسوب میشود. مثلا س.ک.س دهانی یا مقعدی یا رفتارهای پارافیلیاک یا ژاژگویی (coprolalia) در هنگام س.ک.س. در نتیجه فضایِ زندگی زناشویی، بخش محترمانه س.ک.س آنها است و فضای خارج زناشویی، بخش غیرمودبانه آن!
بهرغم نظر ابداع کنندگان این واژه، معادل مادونا کمپلکس میتواند در زنان نیز وجود داشته باشد. زنانی که با یک «پدرنماد» (father figure) یا «ابر مرد» ازدواج میکنند ممکن است به خود اجازه ندهند تمام فانتزیهای جنسیشان را در رابطه با این «مردِ بزرگ» به فعلیت درآورند، در نتیجه تمایل پیدا میکنند در رابطه با مردی معمولا بسیار جوانتر از خودشان (که در رابطه با او در موضع اقتدار قرار دارند) فانتزیهایشان را محقق کنند. «سندرم زلیخا» یا «سندرم سودابه» نامی است که نگارنده این مقاله برای این زنان انتخاب کردهاست. «رومن رولان» نیز در کتاب «جان شیفته» چنین رابطهای را توصیف کردهاست. این نوع رابطه در طبقات بالای اجتماع شایعتر است. شاید شیوع بالای این رابطهها در اشراف روسیه باعث شدهبود که لئوتولستوی بگوید: «کسی از مرگ فقرا و زنای اغنیا باخبر نمیشود».
سندرم سوپاپ
رابطه با شریک جنسی یا عاطفیِ جدید، هیجان و برانگیختگی عصبی یا حالتی شبیه نشئه (euphoria) ایجاد میکند. بنابراین همانطور که افراد تحت فشار شرایط پُراسترس به الکل، مواد و داروها پناه میبرند، ممکن است در چنین شرایطی به «رابطه خارج زناشویی» پناه ببرند. این که فرد کدام الگوی رفتاری را در مواجهه با استرس اتخاذ میکند، احتمال دارد بنا به تصادف انتخاب شود، یعنی فرد، در حالیکه تحت فشار عوامل استرسزا، قراردارد به طور تصادفی با یک نوع دارو یا مواد یا یک رابطه با غیرهمجنس مواجه شود و بفهمد که «حالش به طور دراماتیک بهتر شده». در اینصورت براساس اصل رفتاری «پاداش مثبت» (positive reinforcement) تا زمان ادامه شرایط استرسزا از این «دربِ خروجی» برای کاهش فشار درونی استفاده میکند. در این شرایط رابطه خارج زناشویی به عنوان یک سوپاپ عمل میکند!
برخی دیگر از صاحبنظران اعتقاد دارند تعیین کننده راهکار استرسزدا، صرفا تصادفی و براساس «بازخورد مثبت» نیست بلکه هر فرد دارای یک drug of choice است. بنابراین بهطور فعال در شرایط استرس شروع به تجربه رفتارها و انتخابهای جدید میکند تا از شرایط پر فشار رهایی پیداکند و بین انواع بازخورد مثبت، موثرترین آنها را انتخاب میکند. بنابراین بخش زیادی از کسانی که فیالمثل تریاک کشیدن را به عنوان راهکار استرسزدا به کار میبرند، رابطه با جنس مخالف را هم آزمودهاند و از آن طرف اغلب کسانی که رابطه با جنس مخالف را به عنوان روش استرسزدا بهکار میبرند، تریاک و ترکیبات آن را آزمودهاند و نتیجهگیری آنها از این آزمونها، انتخاب یک روش برای رهایی از استرس است.
در واقع این بیت بیان روشنی از حال این افراد است:
همه را بیازمودم ز تو خوشترم نیامد
چو فرو شدم به دریا چو تو گوهرم نیامد
«جورج الیوت» در رمان «میدل مارچ» نمونههایی از این ماجراها را بیان میکند: در شرایط پراسترس عاطفی «دکتر لایدگیت» به «قمار بازی» پناه میبرد، اما «دورتا» به ارتباط با «لادیزلا» خالهزاده جوان و عاشقپیشه همسرش «کازوبون» آرام میجوید.
گفتنی است؛ گرچه شکلگیری این رفتارها در شرایط پراسترس واقع میشود، رفع شرایط استرسزا «لزوما» منجر به «ترک اعتیاد» نخواهدشد.
در درسنامه جامع روانپزشکی کاپلان و سادوک 1995 ذکر شدهبود که اغلب سربازان آمریکایی که در شرایط پُراسترس جنگ ویتنام دچار وابستگی به هروئین شده بودند، پس از پایان جنگ و بازگشت به خانه «خودبهخود» هروئین را کنار گذاشتند. این کتاب عنوان «spontaneous remission» را برای این رویداد بهکار میبرد. با این حال بخشی نیز از وابستهشدگان با وجود پایان جنگ و بازگشت به خانههای امنشان وابسته به هروئین باقیماندند.
گویی در بخشی افراد، که از نظر ژنی مستعد اعتیاد هستند (addiction prone) مدار جدیدی در مغز شکل میگیرد که مستقل از استرسزدایی (stress release) از طریق مکانیسم شرطیشدگی (conditioning) در شرایط معمول هم روش استرسزدا ایجاد آرامش و لذت میکند.
«مولانا» این مکانیزم گریز از شرایط پرفشار را در این ابیات اینگونه بیان کردهاست:
میگریزد از خودی در بیخودی
یا به خُمری یا به زُمر، ای مهتدی
تا دَمی از هوشیاری وارهند
ننگ خمر و زمر بر خود مینهند
رابطه خارج زناشویی از دیدگاه اجتماعی (sociological)
در اینجا مسائلی را اجتماعی مینامیم که جنبه «بین فردی» (inter personal) داشته باشند. یعنی به عنوان بخشی از رابطه بین فردی معنا پیداکنند. مسائلی اجتماعی تلقی میشوند که تداوم رابطه با یک فرد یا گروه خاص باعث تداوم آنها شود.
گروهی از صاحبنظران به چنین مسائلی «هموابستگی» (codependent) میگویند. در «هم وابستگی» یا «وابستگی متقابل» یک «سناریوی جمعی» روی صحنه می آید که غیبت هر یک از هنرپیشههای این نمایش سناریو را «گنگ» میکند و از کار میاندازد.
«اریک برن» در کتاب «بازیها» نمونههای متعددی از این سناریوها را بیان کردهاست:
بازی انتقام
یکی از دلایل رابطه خارج زناشویی، انتقام گرفتن از همسر است. شکل ساده این بازی این است که فرد بهاین نتیجه میرسد که همسرش بهاو خیانت کرده یا میکند. در نتیجه برای تخلیه خشم، وارد یک رابطه خارج زناشویی میشود. او در این بازی بهدنبال ارضاء جنسی یا دریافت نوازش عاطفی نیست، بلکه آنچه به او «حال خوشی» میدهد این است که «قربانی بیدفاع» نیست و میتواند «مقابله به مثل» کند. در واقع فرد با برقراری رابطه خارج زناشویی از احساس حقارت خارج میشود. «کایل آنستوت» در رمان «مندینگو» نمونهای از این سناریو را بیان میکند:
«بلانش» همسر جوان ارباب مزرعه (هاموندماکسول) وقتی میبیند همسرش با دخترکان سیاهپوست (بردگان مزرعه) میخوابد، تصمیم به انتقام میگیرد و به این منظور «مندیگو»، زمختترین برده سیاه مزرعه را وادار به رابطه جنسی میکند. «مندیگو» به سیاهان دیگر میگوید: «درعمق چشمانش میبینم که از من متنفر است، او از س.ک.س لذت نمیبرد بلکه از انتفام لذت میبرد.»
اما همیشه، این مقابله بهمثل در مقابل یک رابطه خارج زناشویی همسر نیست، بلکه میتواند انتقامی بابت وجه دیگری از رابطه با همسر باشد. همسری خودشیفته و تحقیر کننده که سالها بذر خشم و کینه را در ذهن شریک زندگی خود میکارد باید انتظار این را داشتهباشد که روزی شاهد «میوه انتقام» باشد. این میوه، شکلهای متنوعی میتواند داشتهباشد و رابطه خارج زناشویی یکی از این اشکال است. گفتنی است که همیشه ثبات زندگی زناشویی (marital stability) نشاندهنده رضایت زناشویی نیست. بسیاری از ازدواجها هیچگاه منجر به طلاق قانونی نمیشوند. در حالیکه رضایت زناشویی (marital satisfaction) در آن بسیار پایین است و به قول صاحبنظران «طلاق عاطفی» صورت گرفته است. علت اینکه ازدواج بهرغم طلاق عاطفی ادامه پیدا میکند، نگرانیهای یکی یا هر دو زوج راجع به آینده روانی – اجتماعی فرزندان، نگرانی راجع به فشارهای اجتماعی طلاق (تابوی طلاق بهخصوص برای زنان)، نگرانی راجع به استقلال مالی زن، ناتوانی در پرداخت مهریه توسط مرد و…. است.
درواقع انگیزه ادامه زندگی زناشویی، لذّت از ادامه رابطه (positive reinforcement) نیست بلکه ترس از مشکلات طلاق (negative reinforcement) است و در چنین ازدواجی که هیچ امیدی به ارضای نیازهای عاطفی در آن نیست، یکی یا هر دو زوج دچار احساس ناکامی و «درماندگی آموخته شده» (learned helplessness) میشود که به صورت ملغمهای از خشم و افسردگی خود را نشان میدهد. این خشمِ سرکوبشده، تحتتاثیر یک «تلنگر» با یک رفتار تکانشی (impulsive) بیرون میریزد و انتخاب رابطه پنهانی و ممنوعه میتواند شکلی از این رفتار تکانشی باشد.
همانند سازی (identification)
«آلبرت باندورا» تاکید زیادی روی «نقش اجتماعی» داشت. به عقیده او ؛ ما با انتخاب فرد یا گروه «مرجع»، رفتار آن فرد یا گروه را تقلید میکنیم. بر این مبنا حداقل برخی از موارد رابطه خارج زناشویی به فرآیند همانند سازی مربوط است.
فردی که شیفته پدربزرگ موفق و مقتدر خود است، بسیار محتمل است که همانند پدر بزرگ سرفه کند، تسبیح بهدست گیرد و علاوه بر همسرش چند زن صیغه ای نیز داشتهباشد.
گاهی همانندسازی با قهرمان رمانها و فیلمهای سینمایی و سریالها صورت میگیرد. بنابراین «رسانهها» علیالخصوص، رسانههای تصویری قدرت این را دارند که فراوانی یک رفتار را افزایش یا کاهش دهند.
آنطور که «ویلیام گلدن» در رمان «خاطرات یک گیشا» نشان میدهد، در ژاپن ابتدای قرن بیستم، مردان موفق و عالیرتبه اجتماع علاوهبر همسر، دارای یک «گِیشا» (معشوقه) بودند و این سنت چنان نهادینه شدهبود که اساسا مدارسی برای تربیت «گیشا» وجود داشت.
روابط خارج زناشویی از دیدگاه معنوی (spiritual)
اصطلاح معنوی (spiritual) ازجمله کلماتی است که هنوز تعریف مورد توافقی از آن وجود ندارد. برخی معنویت (spirituality) را معادل اخلاقیبودن تعریف میکنند و برخی آن را معادل مذهبی بودن فرض میکنند.
گروهی داشتن تجارب غیرعادی هوشیاری (altered state of consciousness =ASC) را معادل معنویت میگیرند و برخی فرایند تفّرد (individuation) یونگی را یا مرحله «خودشکوفایی» (self-actualization) «ابراهام مازلو» را معادل معنویت فرض میکنند. اما تعریف نگارنده از معنویت یک تعریف «فرافردی» (trans personal) است. بدینمعنا که معنویت اتفاقی نیست که در فرد رخ دهد، یعنی ما فرد معنوی نداریم، بلکه معنویت یک اتفاق گروهی است. یعنی ما میتوانیم «گروه معنوی» داشتهباشیم.
این رخداد مشابه آنچه در «فریدالّدین عطار نیشابوری» در«منطق الطیر»، توصیف میکند اتفاقی است که در آن «فردیّت» افراد در یک جمع «ذوب» شود. این اتفاق گاهی در برخی گروههای خودیاری 12 گام قابل رویت است. بنابراین ما بهجای «فرد معنوی»، «رابطه معنوی» مینشیند، رابطهای که در آن «فردیّت» فرد ذوب رابطه میشود و بعد، از آن «جمعیت»، یک «فردیت» جدید زاده میشود.
رابطه یک مرد و زن درصورتی میتواند «معنوی» باشد که در این رابطه مرد، بتواند زنِ درونِ خود (آنیما) را کشف کند و زن، بتواند مرد درون خود (آنیموس) را کشف کند. سپس این رابطه پایان میپذیرد درحالیکه هر دو نفر دگرگون و مستحیل شدهاند.
یونگ با چنین نگاهی رابطه درمانی را در روانکاوی یک رابطه معنوی میداند. در این رابطه درمانگر و درمانجو ذوب میشوند، فردیّت و هویت و ارزشهای فردی خود را میبازند و در پایان رابطه هر یک با هویتی جدید از نو زاده میشوند و به راه خود میروند.
«جستجوی رابطه معنوی» میتواند یکی از دلایل رابطه خارج زناشویی باشد. ازدواج بر مبنای دلایل زیستی (جذابیت جنسی) یا روانی ( طرحوارههای همسر مناسب) یا اجتماعی (همگن بودن از نظر طبقه اجتماعی یا همانندسازی با الگوهای اجتماعی) صورت گرفته و از این سه نظر موفق است اما بهناگاه یکی یا هر دو نفر از زوجین دچار یک «درد زایمانی» میشوند؛ «من جدیدی» برای متولد شدن فشار میآورد.
در واقع این مرحله از زندگی که «بحران میانسالی» (midlife crisis) نامیده میشود، یک «بحران هویتی دوّم» (second identity crisis) است که از نظر یونگ در این مرحله فرد باید با اجزاء پنهان شده، سرکوب شده و یا کشف نشده خود به انسجام برسد (integrity) و نتیجه آن یک «تغییر هویت» است.
این اتفاق هرگز در درون فرد به نتیجه نمیرسد مگر این که فرد «روابطی معنوی» را در بیرون تجربه کند. رابطهای مریدانه منجر به کشف «راهنمای درون» (guru) میشود و نبرد با دشمنی در بیرون، منجر به کشف «سایه» (shadow) میشود و رابطهای عاشقانه با یک غیرهمجنس منجر به کشف «روح» (anima/animus) میشود.
این مسیر البته با گذرگاههای باریک و مغاکهای عمیق همراه است که شرح و بحث آنها از حوصله این مقاله خارج است و علاقهمندان میتوانند با مطالعه مباحث «تورم روانی» (psychic inflation) و «روان تودهای» (mass psyche) در کتابهای «سمینار یونگ درباره زرتشت نیچه» ترجمه دکتر سپیده حبیب و «یونگ و سیاست» نوشته «ولادیمیر اوداینیک» با این مفاهیم آشنا شوند.
«محسن مخملباف» در فیلم «س.ک.س و فلسفه» سعی در بهتصویر کشیدن چنین رابطهای دارد. آنجا که «مریم»، یکی از معشوقههای «جان» به او میگوید:
«این عشق است؟! همزمان با چند نفر بودن؟!»
و «جان» پاسخ میدهد:
«این جستجو است، من با هرکدام از شما بخشی از قلب خودم را کشف کردم.»
سیر رو به رشد روابط خارج زناشویی در جامعه ما، مطلبی است که هم شخصا در کار با مراجعان مطب با آن روبرو بودهام و هم همکارانم راجع به آن گزارش میدهند و گرچه آمار قابل اعتمادی در این زمینه وجود ندارد، اما بهنظر میرسد که این الگو در جامعه ما روبه افزایش است. گرچه روابط خارج زناشویی بسته به نوع و علّت آن میتواند فایدهای بیش از هزینه داشته باشد (functional) یا هزینهای بیش از فایده (dysfunctional)، اما وقتی بهعنوان یک رفتار جمعی و از منظر جامعهنگر (community oriented) به آن مینگریم، نمیتوانیم آن را مستقل از سایر متغیرهای اجتماعی بسنجیم.
لذا نگارنده براین باور است که وقتی به این الگوی آماری در جامعه امروز ایران مینگرد و آن را در کنار آمارهای افزایش خشونت فیزیکی، خشونت جنسی، کودک آزاری، کودکان و زنان خیابانی و قانونشکنی در سطوح مختلف اجتماعی میگذارد، بهاین نتیجه میرسد که اساسا جامعهی ما – به دلایلی که در مقالهی «رشد اعتیاد در ایران» به آن اشاره کردهام – دچار ناتوانی در گذار از اخلاق سنتی به اخلاق مدرن شده است. این مطلب را در کتاب «حرفهایی برای امروزیها» (انتشارات بهار سبز) به تفصیل توضیح دادهام.
دکتر محمدرضا سرگلزایی – روانپزشک
مطالب مرتبط
Photo From: aboutislam.net
لینک کوتاه مطلب: https://drsargolzaei.com/?p=52