هنر، عبور از قفس تن
جستاری دربارۀ هنر و ادبیات
دکتر محمّدرضا سرگلزایی (معلم-روانپزشک)
اول – قدرت هنر
ذهن انسان سرشار از تخیّل و تفنّن است در حالیکه تن انسان محصور در ناتوانیهاست. ذهن به گذشته و آینده سفر میکند در حالیکه تن محصور در لحظۀ اکنون است. ذهن به آسمان میپرد و در اعماق اقیانوسها کاوش میکند در حالیکه تن، نه پَری برای پرواز دارد نه آبششی برای تنفّس در زیر آب. ذهن به جاودانگی و بیمرگی میاندیشد و تن اسیر استهلاک و پیری و مرگ است. گرچه همین جولان بیوقفۀ ذهن، پدیدآورنده فناوری برای بشر شد و با اختراع هواپیما و زیردریایی محدودیتهای تن انسانی را فرو کاست و آرزوهای گونۀ بلندپرواز «هوموساپینس ساپینس» را برآورده ساخت اما هرکدام از ما دارای انبانی بیپایان و زایا از تخیلات و آرزوها هستیم که یا شخصی و منحصربهفرد هستند یا هنوز دانش و فناوری توان برآورده ساختن آنها را ندارند.
اینجاست که انسان به سنگینی انبان آرزوهای برآوردهنشده و برآوردهنشدنیاش کوله باری از حرمان و حسرت و آه به دوش میکشد. همانطور که دانش و فناوری در خدمت برآوردن آرزوهای گونه انسانی پیش میروند، هنر میتواند عصای معجزهگری باشد که آرزوهای فردی انسان را محقق میسازد. کسی که مهارت نقاشی را آموخته است با در اختیار داشتن مداد و کاغذی آرزوهایش را مجسم میسازد و به اشتراک میگذارد. کسی که مهارت قصهگویی را میآموزد روایتی از جهان، انسان و زندگی میآفریند که بازتولید میگردد و بخشی از جریان زندگی میشود. کسی که مهارت نواختن سازی را به دست میآورد حرفهای نگفته و نگفتنی را تبدیل به زمزمهای همگانی میکند.
اینجاست که جایگاه هنر از تزئین کاخها و گرم کردن بزمهای سلاطین فراتر میرود و بخشی از مهمترین نیازهای بشری میشود:
پل زدن میان ذهنی که بینهایت است و تنی که بی بال و پر است.
دوّم- هنر و قدرت
وقتی هنر پلی میان اینجا و آرمانشهر و دروازهای به سوی دنیای بیپایان تخیل و آزادی باشد تبدیل به ابزاری قدرتمند میشود، ابزاری که برای کنترل ذهن افراد و کنترل جامعه میتوان از آن بهره برد. اینجاست که ابزار آزادی در خدمت سلب آزادی درمیآید، همانطور که در قصهها غول چراغ جادو از دستان معصوم علاءالدین در آمد و در دستان حیلهساز جادوگر قرار گرفت.
اینچنین است که شما میبینید در طول تاریخ چه حاکمان و سیاستبازان، چه مذاهب و ایدئولوژیها و چه بازاریابان و بازارسازان تلاش میکنند تا از هنر بهعنوان یک ابزار فریب و سلطه بهره جویند.
ریچارد نیکسون با الویس پریسلی عکس یادگاری میگیرد، مریلین مونرو برای تشویق سربازان آمریکایی به ویتنام فرستاده میشود، رونالد ریگان با مایکل جکسون میرقصد و ستاد ابراهیم رئیسی با امیر تتلو فیلم منتشر میکند!
ادوارد برنیز (پدر پروپاگاندا) با ساخت استعارۀ «سیگار به مثابه مشعل آزادی زنان»، میلیونها زن آمریکایی را سیگاری کرد، جک نیکلسون در فیلم «درخشش» و ال پاچینو در فیلم «عطر خوش زن» به شکلی پنهانی ویسکی جک دنیلز را تبلیغ کردند و تبلیغ پنهانی کوکائین در فیلم «غریزۀ اصلی» با هنر بازیگری شارون استون صورت گرفت.
بهره بردن از هنر برای فروش کالا و القای عقیده، امری نو و امروزی نیست، قرنهاست که مذاهب و نظامهای فکری از هنر برای متقاعدسازی عاطفی ملتها بهره بردهاند.
شما از بسیاری از متدینین این را شنیدهاید که سفرۀ افطار برایشان سرشار از معنویت و روحانیت است، ولی شما ربّنای استاد شجریان و اذان مؤذنزاده را از سفرۀ افطار حذف کنید و ببینید آیا همان تأثیر را در متدینان دارد؟
کمی از این هم فراتر برویم. شما تلاوت عبدالباسط، خطاطی عثمان طاها، آیینهای نمایشی عاشورا و حج و معماری مساجد عظیم را از اسلام حذف کنید و ببینید همچنان این نظام فکری برای میلیون ها نفر جذاب است؟
این موضوع دربارۀ همۀ مذاهب و نظامهای فکری صادق است:
مسیحیت از مجسمههای «میکل آنژ» و نقاشیهای «لئوناردو داوینچی»، از موسیقی اُرگ و سرودخوانی گروه کُر و از معماری باشکوه باروک تغذیه شده است، گرچه ممکن است گروهی برعکس این فکر کنند و تصور کنند که میکل آنژ، داویچی و باخ بوده اند که از مسیحیت الهام گرفتهاند. من میگویم اگر شما میکل آنژ و «یوهان سباستین باخ» را در هر بستر فرهنگی و نظام عقیدنی میگذاشتید باز هم میتوانستند شاهکارهایی به همین عظمت خلق کنند.
انقلابها و جنگها هم بر پایۀ هنر شکل میگیرند و هدایت میشوند.
همۀ کسانی که انقلاب 1357 ایران را میشناسند گواهی میدهند که اگر قصههای صمد بهرنگی، سخنوری دکتر شریعتی و موسیقیهای حماسی و پرشور کنفدراسیون دانشجویان خارج از ایران نبود میلیونها ایرانی انقلابی نمیشدند، همین ماجرا در جنگ هشت ساله با عراق هم ادامه یافت و سرودهای محمد گلریز، نوحههای آهنگران و کویتیپور و روایت فتح آوینی تغذیهکنندۀ روانی ادامۀ جنگ بود.
سوّم- ما و قدرت هنر
«آلن دو باتن» فیلسوف سوئیسی-بریتانیایی با مرور قدرت هنر، به کنشگران اجتماعی تأکید میکند که اگر شما کمتر از بازاریابان و فروشندگان تعصب و جنگ از ابزار هنر بهره ببرید نمیتوانید صلح و عدالت را جایگزین جنگ و ستم کنید.
او مروّجان سبک زندگی سالم را پند میدهد که نمیتوانند انسانها را به بازنگری در تغذیه، فعالیت بدنی، مصرف منطقی، روابط سالم و مراقبت از محیط زیست فرا بخوانند مگر این که مجهز به هنر شوند.
گرچه این چالش اساسی پیش پای کنشگران اجتماعی و مروجان سلامت وجود دارد که قدرت اقتصادی آنها کمتر از آن است که بتوانند با غول رسانه ای فروشندگان حماقت و سیگار و جنگ رقابت کنند.
این چالش، موضوعی جدی و مهم برای گفتوگو است زیرا که هنرمند نیاز به ابزار و بودجه دارد و بودجهها در اختیار نهادهایی است که پیش از این با القای باورهاشان منابع اقتصادی را تصرف کردهاند و هرچه که میگذرد تولید محتوای بیشتر و سود اقتصادی بیشتری خواهند داشت و این چرخۀ معیوب همافزایی توان اقتصادی، قدرت سیاسی و نفوذ فرهنگی به نفع نهادهایی خواهد چرخید که حماقت و تعصب و تبعیض و خشونت را بازتولید میکنند.
هنرمند خودساخته و بیپشتوانه چگونه میتواند از پس غول رسانهای کاپیتالیسم و امپریالیسم و رادیکالیسم برآید؟
من به سبکهای جدید و انقلاب در فرم (شکل) میاندیشم. به این که چگونه سبک روکوکو انحصار باروک را شکست، کارناوالهای باختینی قدرت رسانهای پرشکوه کلیسا و دربار را به چالش کشیدند و امپرسیونیسم و اکسپرسیونیسم هنر را از سیطرۀ اشراف و رهبران مذهبی بیرون کشیدند.
بیایید به این فکر کنیم که چگونه داستانهای کوتاه و اشعار طنز، ژورنالیسمی را پدید آوردند که ادبیات و اخبار را در یک ورق به دست مردم می داد.
بیایید به این فکر کنیم که چگونه یک کاریکاتوریست با یک قلم و یک کاغذ میتواند چهرۀ خشن یک مذهب یا چهرۀ ریاکار یک سیاستپیشه را افشا کند.
ما میتوانیم بازتولید تعصب و تبعیض توسط غولهای رسانه ای را به چالش بکشیم به شرطی که در زمین حریف با او مسابقه ندهیم، نظر شما چیست؟
دکتر محمّدرضا سرگلزایی (معلم-روانپزشک)
Photo From: denisbloch.com
لینک کوتاه مطلب: https://drsargolzaei.com/?p=317