گفتوگویی بیپایان: والدین، نوجوان دیجیتال و تربیت اخلاقی
گفتاری از دکتر محمدرضا سرگلزایی، روانپزشک و پژوهشگر فلسفه
ماهنامۀ مدیریت ارتباطات، شمارۀ ۱۲۷، آذرماه ۱۳۹۹
تنظیم از شادی واحدی
مدیریت ارتباطات: دکتر محمدرضا سرگلزایی در ادامهی فعالیتهایش در حوزهی فرهنگسازی، سلسله سخنرانیهای آنلاینی را با موضوع «والدین و نوجوان دیجیتال» ایراد کرد. یکی از این سخنرانیها دربارهی «اخلاق و نوجوان دیجیتال» بود. در این سخنرانی دکتر سرگلزایی به طور خلاصه دو موضوع را مطرح کردند: اول اینکه نظام اخلاقی ما نظام اخلاقی مبتنی بر افسانه و اسطوره است و این نظام اخلاقی دیگر پاسخگوی ضرورتهای اخلاقی امروز نیست و دومین نکته اینکه نظام اخلاقی مبتنی بر تفکر فلسفی، بر محور گفتوگو، گفتن و شنیدن و تحمل و تأمل است. این نظام اخلاقی مبتنی بر تعامل است؛ یعنی بتوانم حرف دیگری را بشنوم، دیدگاه او را تحمل و درباره گفتههایش تأمل کنم. چنین نظام اخلاقیای بسته نیست و حکم قطعی صادر نمیکند، فقط حکمهای «تا اینجا و اکنون» میدهد، و اگر اطلاعات یا برهانها یا چالشهای دیگری بیایند، حرفش را پس میگیرد. او در پایان به این اشاره کرد که موضوعات جدیدی در حوزۀ اخلاق اجتماعی مطرح شدهاند که در اخلاق روستاییای که ما به ارث بردهایم مطرح نبودهاند. ما باید باب گفتوگو راجع به این مباحث جدید را در فضاهای اجتماعی باز کنیم، مثلاً موضوع حریم شخصی، تظاهر و تفاخر، و موضوع دنبال کردن و لایک زدن و طرفداری. اینها چالشها و موضوعات اخلاقی جدید ما هستند که باید با فرزندانمان راجع بهشان گفتوگو کنیم، از آنها یاد بگیریم و اگر هم دانستهای داریم به ایشان یاد بدهیم. در ادامه متن مکتوب این گفتار را میتوانید مشاهده کنید.
مقدمات زیست اخلاقی
اخلاق یعنی ارزشداوریهایی راجع به درستی، غلطی، صحت یا اشتباه بودن رفتارهای ارادی. هرگاه من توان انجام کاری را داشته باشم این سؤال پیش میآید که آیا انجام آن کار درست است یا نادرست؟ تا زمانی که آگاهی و آزادی نداشته باشم چیزی به نام اخلاق قابل تعریف نیست؛ نمیتوانید به کسی بگویید «اخلاقی نیست که وقتی در خواب عمیق هستی فلان چیز را خواب ببینی.» هرگز نمیتوان به کسی گفت «اخلاقی نیست که فلان چیز به مخیّلۀ تو خطور کند.» خطور کردن چیزی به مخیله ما، یا خواب و رؤیا دیدن در اختیار و ارادۀ ما نیستند.
نمیتوانید دست و پای یک نفر را ببندید و بگویید «اخلاق این است که به ناتوانها کمک کنی»، زیرا حکم اخلاقی مربوط به کسی میشود که بتواند کمک کند. پس مقدمۀ اخلاق، آگاهی و آزادی است. هیچکدام از ما راجع به اخلاق گربهها، ماهیهای قزلآلا یا کبوترها حرف نمیزنیم. وقتی حیوانی غذایی میخورد در حالیکه حیوان دیگر گرسنه است نمیگوییم «حیوانی بیاخلاق بوده»، زیرا قائل نیستیم که حیوانات اراده و آگاهی آزاد دارند. زمانی میتوان به یک آدم راجع به رفتار اخلاقی تذکری داد که به او حق انتخاب و حق دانستن داده باشیم. با سانسور اطلاعات و مانع شدن در دانستن، فهم و گفتوگو، با اینکه به کسی اجازۀ انتخاب ندهیم نمیتوان یک جامعۀ اخلاقی یا یک فرد اخلاقی ساخت. بسیاری میپندارند جامعه با آزادی بیشتر به سمت رفتارهای غیراخلاقی خواهد رفت. اگر جامعهای به دلیل بسته بودن امکان انتخاب نداشته باشد اصولاً جامعهای اخلاقی نیست، و هنوز به جایی نرسیده که بشود راجع به امر اخلاقی یا غیراخلاقی با او صحبت کرد.
آزادی نسبی اطلاعات در فضای اینترنت یکی از اولین مقدمات رفتار اخلاقی است. اگر کسی نگران این باشد که «فرزندان من باورهای من را به ارث نبرند»، باید به او توضیح داد که اگر باورهای شما مستدل و مستند باشند، نه تنها فرزندان، بلکه هرکسی را که دارای رشد عقلانی است میتوانید با گفتوگو متقاعد کنید. اگر باورهای شما گفتوگوپذیر نباشند و بگویید «همین است که هست، باید گوش بدهی، حقیقت غیر از این نیست»، در این صورت باید نگران باشید که فرزندتان باورهایی غیر از باورهای شما را نیز بشنود. کسی که نگران باشد فرزندانش به اطلاعاتی دسترسی یابند؛ یعنی آنچه ما از لحاظ فکری، فرهنگی، نظام باور و نظام اخلاقی برایشان فراهم کردهایم بهاندازۀ کافی مستدل و مستند نبوده است، پس اخلاقی بودن فرزندان ما در همین است که به باورهای ما «نه» بگویند و به اصول دیگر «آری».
گفتوگوی بالغ با بالغ
برخی والدین نگرانند که «نسل جدید دیگر اخلاقی نیست، نسل جدید دچار بیتفاوتی اخلاقی، ولنگاری اخلاقی و بیبندوباری اخلاقی شده است.» من با این دیدگاه مخالفم و معتقدم بخش قابلتوجهی از اخلاقی که نسل ما و نسل قبل به آن پایبند بودیم مستدل و مستند نبوده است و مقدمۀ اخلاقی شدن جامعۀ جوان و نسل جوان این است که به اخلاقیات تحمیلی و وراثتی «نه» بگوید، به اطلاعات دسترسی داشته باشد، امکان گفتوگو پیدا کند و نظام اخلاقی مستدل و مستند را بیابد. بسیار خوشحالم که در شرایط موجود دسترسی نوجوان به اطلاعات آزادتر شده است. وضعیت آنلاین مدرسهها در زمان قرنطینه مانع از این میشوند که ما اخلاقیات عُرفی و وراثتیمان را به عنوان نظام اخلاقی آسمانی، عقلانی و جهانشمول به خورد فرزندانمان بدهیم؛ اکنون باید با فرزندمان گفتوگو کنیم.
اگر اصول گفتوگو و مذاکره را بلد باشیم و باورهایمان متقاعدکننده باشند، فرزندانمان آنها را میپذیرند. چنانچه اصول گفتوگو را بلد نیستیم باید یاد بگیریم. هرگاه نظام اخلاقی ما تاریخمصرفگذشته باشد و مبتنی بر مستندات و مستدلات نباشد، خودمان هم باید این نظام اخلاقیمان را کنار بگذاریم. نهتنها نباید این نظام اخلاقی را به فرزندان خود تحمیل کنیم، بلکه باید دریابیم که بعضی اصول اخلاقی عُرفی و عادتی ما در واقع اخلاقی نیستند. اگر نمیتوانیم بهشکل مستدل و مستند از آنچه اسمش را «اخلاق» گذاشتهایم دفاع کنیم و دیگران را متقاعد سازیم، یا باید شیوۀ اندیشیدن خود را تغییر دهیم یا شیوۀ مذاکره را. هنگامی که نوجوان من به من میگوید «من نمیفهمم چه میگویی، کمک کن که بفهمم، حرف تو منطقی نیست»، جای خوشحالی دارد، زیرا در اینجا میتوانیم باب گفتوگو را باز کنیم، در گفتوگو رشد کنیم، رشد دهیم و نقطهضعفهای خود را بیابیم. نمیتوان از منظر بالا به پایین به فرزندان گفت «من میفهمم و تو نمیفهمی.»
در خانوادۀ بالغ و جامعۀ بالغ، گفتوگو از نوع «بالغ-بالغ» است؛ یعنی بعضی چیزها را من میدانم، بعضی چیزها را تو میدانی، بعضی چیزها را نه من میدانم و نه تو میدانی، یک کارشناس یا مرجع یا کتابخانه هست که بداند. بعضی چیزها را نه من میدانم، نه تو میدانی، نه دیگری میداند که در این صورت آدمها بر مبنای قرارداد و دادوستد عمل میکنند تا به فرمول برنده-برنده برسند. اگر چیزهایی باشد که «من میدانم و تو نمیدانی» باید بتوانم بگویم که بر مبنای چه تحقیقاتی، چه منطقی و چه برهان و دلیلی من میدانم و تو نمیدانی، و بعد هم گوشهایمان را باز بگذاریم تا با دقت و توجه گوش کنیم و ببینیم چه چیزهایی را او میداند که ما نمیدانیم. گفتوگو با این منطق که «من از تو بزرگترم، من میفهمم و تو نمیفهمی» سازنده نیست. «برهان تو چیست؟» «برهانی ندارم. برهانم این است که من از تو بزرگترم. برهانم این است که پول دست من است. برهانم این است که زور دست من است، زور در بازوی من است، زور در اسلحۀ من است.» این نوع رابطۀ حاکم و محکوم، رابطۀ والد کنترلگر و کودک، هرگز منجر به رشد اخلاقی یا رشد عقلانی نمیشود.
بسیاری از ما نظام اخلاقی کودکانهای داریم. اگر تمایل داشتید بهشکل علمی راجع به نظام اخلاقی کودکانه و نظام اخلاقی بالغانه بخوانید سراغ نظریات «لارنس کُلبِرگ» بروید. کلبرگ بهطور مفصل راجع به مراحل رشد اخلاقی صحبت کرده است. من فقط به این نکته اشاره میکنم که او یکی از پایینترین مراحل رشد اخلاقی را «اخلاق کودکانه» میداند؛ یعنی یک «پدرنماد» یا یک «مادرنماد» هست که حقیقت نزد اوست، او میداند و من نمیدانم.
در «تحلیل رفتار متقابل»، این شرایط را چنین بیان میکنند: I’m not OK, you are OK؛ یعنی «من کودک هستم، من نمیفهمم، تو میفهمی، تو صاحب آگاهی هستی، تو صاحب نور و روشنایی و علم هستی، اشتباه هم نمیکنی، پس نیازی نیست که من تو را به چالش بکشم یا ریزهکاریهای فهم تو را نقد و با تو گفتوگو کنم. همین که تو میگویی یعنی این که باید بپذیرم.» چه این شخص پدر من باشد، چه پدربزرگ، چه حاکم جامعه، چنین نوع پذیرفتنی پایینترین مرحلۀ رشد اخلاقی است که مربوط به کودکان میشود: «تو میدانی و من نمیدانم.»
نظامهای اخلاقی
دو نظام اخلاقی مهم در دنیا وجود دارد: یکی «نظام اخلاقی اسطورهمحور» است و دیگری «نظام اخلاقی فلسفی».
- نظام اخلاقی اسطورهمحور
نظام اخلاقی اسطورهمحور بر این مبناست که روایتهایی راجع به جهان بیان کردهاند و ما این روایتها را باور کردهایم. این داستان ها معمولاً از افسانۀ آفرینش شروع میشود. در این خوانش از جهان آفرینندهای تصمیم گرفت که جهان را به دلایلی خلق کند. سپس به دلایلی تصمیم گرفت جهان را اینگونه خلق کند. پس از آن تصمیم گرفت انسان را به این دلایل خلق کند. بعد تصمیم گرفت درجاتی از اختیار را به انسان بدهد. سپس تصمیم گرفت به دلایلی معین نتیجۀ این اختیار را ارزیابی کند. در این رویکرد، آن آفریدگار جهان از بعضی از کارهای انسان ناراحت و غضبناک میشود و گناهکار را مجازات میکند و بدین ترتیب نظام اخلاقی اسطورهمحور تکلیف درست و غلط اخلاقی را روشن میکند.
- نظام اخلاقی فلسفی
اما نظام اخلاقی مبتنی بر تفکر فلسفی یعنی اینکه راجع به معیارهای درست و غلط با هم به گفتوگو بنشینیم. در اینجا کسی صاحب حقیقت نیست؛ هیچ افسانهپردازی، هیچ داستانپردازی، هیچ مروج و قصهگویی صاحب حقیقت به شمار نمیرود که دیگران حرفش را گوش کنند و بگویند «شنیدم و اطاعت میشود.» در تفکر فلسفی «شنیدم و اطاعت میشود» وجود ندارد. در تفکر فلسفی، هرکس نظر و براهین و دلایل خود را میگوید. دلایل چه چیزی؟ اینکه آن رفتار فلان تأثیر را بر جسم من، بر ذهن من، و بر جامعۀ من میگذارد. اگر دادههای میدانی یا توافقهای عقلانی (common sense) اثبات کنند که این رفتار تأثیر منفی بر من و دیگران میگذارد، از نظر تفکر فلسفی اسمش را «رفتار غیراخلاقی» میگذارند. اگر برهان محکمی که مورد وفاق عرف و اجماع عقلا باشد، یا دادههای میدانی، ثابت نکنند که آن رفتار مضر است یا ثابت کنند که آن رفتار برای من و برای جهان مفید است، آن را «رفتار اخلاقی» مینامند. اینجا باب گفتوگو بسته نمیشود. زمانی در دنیا اثبات میکنند که چنین رفتاری تأثیر سوء دارد، ولی ده، بیست یا پنجاه سال بعد اثبات میکنند که این رفتار تأثیر سوء ندارد. در نتیجه، در اخلاق فیلسوفانه و رفتار فلسفی باید دائماً گفتوگوها را بازنگری کنیم، هرگز حکم مطلق نمیدهیم؛ برخلاف اخلاق اسطورهمحور که حکمها بعد از صدور به اتمام میرسند و تغییرپذیر نیستند.
رشد اخلاقی کودکانه
در فضای باز اطلاعات ممکن نیست که فرزندانمان را بر اساس اخلاق اسطوره محور تربیت کنیم چرا که کودکان و نوجوانان ما در دنیای آنلاین، با قصههای فراوان و تأثیرگذاری مواجه میشوند و دیگر قصهها را بهشکلی که ما باور کردیم باور نمیکنند؛ قصههای کهنی که ما را مسحور و مفتون و محکوم ساختند روی فرزندانمان اثر نمیگذارند و این از نظر من باعث خوشحالی و خوشبختی است. ما باید باب گفتوگوی آزاد را باز بگذاریم، تحقیق کنیم، به سخن نوجوانان گوش دهیم، راجع به غلط و درستهایی که میگوییم دلیل بیاوریم و اجازه بدهیم آنها نیز دلیل بیاورند. به این ترتیب از طریق گفتوگو رشد عقلانی و اخلاقی را در آنها بالا میبریم. تا زمانی که نتوانستهایم متقاعدشان سازیم که امری غیراخلاقی است، نمیتوانیم راجع به غیراخلاقی بودن آن حکمی صادر کنیم و به فرزندمان بگوییم «تو سبک زندگی غیراخلاقی داری، تو دچار بیبندوباری هستی، تو دچار ولنگاری هستی.»
خلاصه این که یک نظام اخلاقی مبتنی بر افسانه و اسطوره داریم و یک نظام اخلاقی مبتنی بر تفکر فلسفی. نظام اخلاقی مبتنی بر افسانه و اسطوره داستانی راجع به جهان دارد که از داستان آفرینش شروع و به «داستان سرانجام» ختم میشود؛ گویا همهچیزِ این جهان پیشاپیش شناخته شده و معلوم است؛ میدانیم که چرا جهان آفریده شده، چگونه آفریده شده، خیر و شر آن چیست، و سرانجامِ کسانی که آموزههای اخلاقی را رعایت بکنند یا نکنند چه خواهد بود. این نظام اخلاقی مبتنی بر «میدانم» است. در این نظام اخلاقی عدهای در جایگاه «میدانم مطلق» قرار گرفتهاند، یا بهلحاظ اعتماد قوم و قبیلهشان، یا بهخاطر کاریزمای شخصی، یا به دلایل سیاسیاقتصادی. در طول تاریخ، بعضی آدمها در جایگاه «میدانم مطلق» و «من هستم که به حقیقت رسیدهام و واصل حقیقتم» و «من هستم که بر حقیقت جهان محیط هستم» برای ما داستانی را تعریف میکنند که خیر و شر نیز بر مبنای آن تعریف میشود. نظام اخلاقی اسطورهای تا زمانی میتواند استمرار یابد که اولاً گویندگان چنین داستانهایی در جایگاه اقتدار باشند، ثانیاً شنوندگان داستان در جایگاه کودک مطیع بنشینند و ثالثاً داستانِ جایگزین و بدیل دیگری به آن کودکان گفته نشود و «والدنمادِ مقتدرِ» دیگری را نبینند. تا زمانی که این شرایط برقرار باشد این داستانها معتبر تلقی میشوند و آدمها رفتاری را انجام میدهند که بر اساس همان داستان، اخلاقی تلقی میشود؛ یعنی پا را از بعضی خط قرمزها فراتر نمیگذارند. از نظر «لارنس کُلبِرگ» که در حوزۀ رشد اخلاقی کودک و بزرگسال نظریهپردازی میکند و مراحل رشد اخلاقی را شرح میدهد، این پایینترین مرحلۀ رشد اخلاقی و کودکانهترین سطح به شمار میرود؛ سطحی که کودک میپندارد هرچه پدر یا مادر بگوید درست است، او خطا نمیکند، او همهچیز را میداند و من هیچچیز نمیدانم پس باید اطاعت کنم. بسیاری از ما در همین مرحلۀ حداقلّی رشد اخلاقی قرار داریم؛ یعنی داستانی را باور کردهایم که آن داستان را عدۀ زیادی از مردم باور داشتهاند یا مرجع اقتداری آن داستان را صادر کرده که ما به او اعتماد داشتهایم. پایینترین سطح از رشد اخلاقی همین است. مرحلۀ بعدیِ رشد اخلاقی میتواند «بر مبنای ترس و طمع» باشد؛ یعنی من میدانم که حقیقت مطلق نزد پدر و مادر من نیست، میدانم که حقیقت مطلق پیش معلم من نیست اما چون آنها صاحب اقتدار هستند ما با هم معامله میکنیم. این معامله یا مبتنی بر ترس است یا مبتنی بر طمع، یا برای اینکه کتک نخورم و تنبیه و سرزنش نشوم اطاعت میکنم، یا بابت اینکه به من مزایا و باجها و پاداشهایی میدهند مطیع هستم. این هم یک مرحلۀ رشد اخلاقی کودکانه است.
اخلاق بالغانه
رشد اخلاقی بالغانه از زمانی شروع میشود که شما نه افسانههای بزرگ را باور کنید، نه بابت ترس و طمع رفتاری از خود نشان دهید، بلکه باورها و رفتارهایتان بر مبنای گفتوگوی آزاد، بیپایان و باز باشد بهنحوی که راجع به اصول رفتار اخلاقی بپرسید و اینکه منشأ اخلاق چیست، معیارهای اخلاق کداماند و نتیجۀ هر رفتار چیست. در این حالت راجع به رفتار اخلاقی به گفتوگو مینشینید و هرچه تحقیقات افزایش پیدا کند، نظرات بیشتر عوض میشوند. یک روز، تحقیقات نشان میدهند هرچه با مردم محکمتر حرف بزنید شما را بیشتر دوست دارند، ولی روز دیگر تحقیقات ثابت میکنند که هرچه با مردم ملایمتر حرف بزنید شما را بیشتر دوست دارند. با عوض شدن تحقیقات و تغییر جامعه تعاملات اقتصادی و اجتماعی و بهتبع آنها اصول اخلاقی نیز تغییر میکنند. اگر اخلاق از نوع «نتیجهمحور» باشد ما اخلاقی رفتار میکنیم برای آنکه نتیجۀ بهتری برای ما و جهان ما حاصل شود. اگر در پی «اخلاق فضیلتمحور و مطلقگرا» باشیم باید به این اجماع برسیم که بر مبنای کدام برهان اخلاقی و کدام فرضیات شناخت فطرت انسان و ذات جهان پذیرفتهایم که چه چیزی مطلقاً غیراخلاقی است مثلا خشونت مطلقاً غیراخلاقی است. از آنجا که هر برهان بعداً پرسشهایی را به دنبال دارد، دچار چالشهایی میشود و هر نتیجه و نفعی ممکن است در پیگیری درازمدت بروزی متفاوت را نشان دهد، پس گفتوگوی اخلاقی بیپایان است. در شرایطی که گفتوگوی اخلاقی بیپایان باشد، چگونه میتوان برای اخلاق قانون گذاشت؟
در اخلاق مبتنی بر تفکر فلسفی کسی نمیتواند قوانین اخلاقی را از بالا به پایین وضع کند، بر مبنای این که «چون من مادر خانواده هستم مرجعیت اخلاقی دارم. چون من مدیر یا معاون مدرسه هستم مرجعیت اخلاقی دارم. چون من مدیر جامعه هستم مرجعیت اخلاقی دارم.» در این شرایط جایگاهها مرجعیت اخلاقی نمیآورند بلکه اخلاقیات از زمانی بروز مییابد که به فرد آزادی و آگاهی بدهیم؛ آزادی انتخاب یک رفتار و آگاهی از نتایج آن رفتار بر مبنای تحقیقات، استدلالها و تجارب گذشته .
فضای آنلاین و تربیت اخلاق
نتیجهای که باز هم بر آن تأکید میکنم این است که خیالتان راحت باشد، با آنلاین شدن کودکان و نوجوانان، جامعۀ ما غیراخلاقیتر از این که هست نمیشود. دسترسی فرزندان ما به فضای آزاد اطلاعات، آنها را غیراخلاقی نمیکند. آدمی که آگاهتر است، رشد عقلانی، مغزی و رشد روانیاجتماعی بیشتری دارد و این آدم بیشتر احتمال دارد اخلاقی شود. اتفاقاً برای اخلاقی شدن جامعه باید آزادی بیشتری به جامعه داد. تا زمانی که آزادی آدمها منجر به ضرر رساندن به سایرین نشود، نباید مانع آزادی آنها شد. میخواهم تبریک بگویم که فرزندان ما گرفتار افسانههایی که ما سالها گرفتارشان بودیم نمیمانند زیرا فضای آزاد اطلاعاتی در اختیار آنهاست. فرزندان نسل جدید، کاریزمای ما، آتوریتۀ ما و استبداد ما را نمیپذیرند. افراد آزاداندیش اقتدار ما، اقتدار معلم و اقتدار ناظم مدرسه و ناظم جامعه را نمیپذیرند. فرصت زندگی اخلاقی برای چنین نسلی بیشتر است. اگر میخواهیم به رشد اخلاقی فرزندانمان کمک کنیم باید باب گفتوگو را درباره منشأ اخلاق و نتیجۀ اخلاق با آنها باز بگذاریم، با ایشان به گفتوگو بنشینیم، دادهها و درنگهای یکدیگر را با دقت بشنویم، یکدیگر را تأیید کنیم و هرجا ایرادی میبینیم با تفکر نقاد به نقد بپردازیم، و از موضع بالا به پایین یا من میدانم و تو نمیدانی با فرزندان صحبت نکنیم.
دگرگونی جغرافیایی و ضرورت بازنگری در مفاهیم اخلاقی
نکتۀ مهم دیگر اینکه اخلاق عرفی جامعۀ ما اخلاقی روستایی است که بر مبنای مناسبات زندگی روستایی مدون شده است، چه افسانهمحور باشد، و چه بخشهایی که مبتنی بر استدلال و نتیجهمحور به شمار میرفته، این نتیجهمحوری نیز با استدلالهای جامعۀ روستایی شکل گرفته است. پنجاه سال قبل، هفتاد درصد جامعۀ ایرانی روستانشین بودند و سی درصد شهرنشین. امروز هفتاد درصد شهرنشین هستند و سی درصد روستایی. مناسبات جامعۀ شهری با مناسبات جامعۀ روستایی متفاوت است. نیازها و مشکلات جامعۀ شهری با مسائل جامعۀ روستایی فرق دارند. در نتیجه، اخلاقیات عرفی روستایی ما پاسخگوی مسائل جامعۀ کنونی نیست. ما با شهرنشین شدن باید اخلاق هنجاری را بازنگری کنیم. در کتاب «حرفهایی برای امروزیها» که توسط انتشارات «بهار سبز» منتشر شده، توضیح دادهام که چه چیزهایی در اخلاق عرفی ما میراث اخلاق روستایی به شمار میروند و به درد زندگی شهری نمیخورند.
امروز وارد دوران جدیدی شدهایم. دوران اینترنت چند دهه است که شروع شده ولی اکنون تمام فرزندان ما آنلاین هستند و به موج دوم دوران اینترنت رسیدهایم. در موج دوم اینترنت، برای ما بهعنوان شهروندان دیجیتال، موضوعاتی شکل گرفتهاند که قبلاً وجود نداشتند. یکی از این مسائل مربوط به «حریم شخصی» است؛ مثلا این که کدام عکسها را میتوانیم با دیگران به اشتراک بگذاریم. هرکدام از ما یک دوربین داریم، اما در کجا اجازه داریم دوربین را روشن کنیم و از دیگران عکس و فیلم بگیریم؟ در اخلاق روستایی و اخلاق عرفی ما هرگز در این باره صحبت نشده و در نتیجه آدمها با سلیقۀ خود عمل میکنند. گفتوگو راجع به حریم شخصی در زندگی روستایی در این حد است که «شما از دیوار باغ یا خانۀ کسی بالا نروید»، اما اینکه بدون رضایت اشخاص از آنها عکس و فیلم نگیریم یا اینکه فیلم و عکسی را که با اطلاع هم گرفته شده است، بدون اطلاع آنها در فضای مجازی به اشتراک نگذاریم بحثهایی است که در اخلاق روستایی جایی نداشتند. یکی از موضوعاتی که باید دربارهاش با فرزندان گفتوگو کنیم همین است؛ نه برای اینکه صرفا ما به آنها یاد بدهیم، بلکه باید از آنها یاد بگیریم.
تجربهای شخصی
اغلب پدر و مادرها تصور میکنند خودشان و معلمان در موضع «همهچیزدان» قرار دارند و باید به فرزندان چیزهایی را یاد بدهند. شانزده هفده سال قبل که تازه موسیقی رپ در ایران مطرح شد و عدهای مثل «آقای سروش هیچکس» شروع به رپ خواندن کردند، پسر بزرگم که اکنون تقریبا ۲۶ ساله است و آن موقع دهساله بود شروع کرده بود به گوش دادن به موسیقی رپ. من تصورم این بود که چون این موسیقی را من نمیفهمم و برایم غریبه و جدید است و در قیاس با موسیقیهایی که خودم گوش میدهم لحنی تند و خشن دارد و واژههایی نامتعارف در آن به کار میروند، گوش دادن آن برای پسرم ضرر دارد و به او میگفتم «اینها موسیقیهای خوبی نیستند، موسیقیهای سالمی نیستند.» اما باب گفتوگو بین مان باز بود و او هم میگفت «گوش کن ببین چه میگوید، او تند حرف میزند، من سرعت را کند میکنم تا ببینی چه میگوید. ببین چقدر از حرفهایی که میزند همان حرفهایی است که تو میزنی، چقدر از انتقاداتی که میکند همان انتقاداتی است که تو میکنی، فقط با ریتم تند حرف میزند.»
آن موقع پسر دهسالۀ من به من یاد داد که به موسیقی رپ نگاهی دوباره داشته باشم. وقتی موسیقی رپ را گوش کردم فهمیدم در مقایسه با بسیاری از موسیقیهایی که خودم گوش میکنم، حرفهایی مهمتر، جدیتر، عمیقتر و دقیقتر میزند. چرا من فکر میکردم فقط آن چیزی که خوانندۀ محبوب خودم میخواند حرف حق است و این یکی ناحق است؟ من گوش کردم و از فرزندم یاد گرفتم که برخی حرفهایی که در موسیقی رپ میزنند در مقایسه با آنچه خودم گوش میکنم جدیتر است، فقط با لحنی تند و عریان و با فریاد خشن سخن میگویند، ولی گاهی حرفشان حساب است. البته این را به تمام موسیقیهای رپ تعمیم نمیدهم. اما آن رپهایی که من آن زمان گوش کردم، دیدگاهم را راجع به رپ تغییر داد. همان زمان مراجعهکنندهای داشتم که نوجوانی شانزده یا هفدهساله بود و دوست داشت رپخوان شود. او گفت دوست دارد رپر (Rapper) شود. اما پدرش انتظار داشت منصرفش کنم و بگویم راه اشتباهی است، موسیقی ناسالمی است و به جایی نمیرسد. من از او خواستم راجع به رپ برایم صحبت کند. او پاورپوینتهایی درست کرد و برای من راجع به رپ کنفرانس داد. او تاریخچۀ رپ را در جهان، بهاندازۀ فهم خودش در سن هفدهسالگی توضیح داد. من تازه متوجه شدم که چه جریان فرهنگی جالبتوجهی بوده و موج موسیقی رپ به دلایلی اجتماعی و به جا شکل گرفته است.
شما بهعنوان کسانی که در موضع والد، معلم یا مدیر جامعه نشستهاید نباید گوشها را ببندید و دهان را باز کنید و رهنمود صادر کنید. من نباید خود را در موضع «همهچیزدان» بدانم انگار که دیگران نمیدانند. چرا باید اینطور بیندیشم؟ من باید دلایل طرف مقابل را بپرسم و دلایل خود را هم بیاورم. گاهی میبینیم نه من دلیل محکمی دارم و نه تو، پس قرار میگذاریم که روزهای فرد این نوع موسیقی را بشنویم و روزهای زوج آن نوع را. در همان زمان، ما با اتومبیل به مسافرت میرفتیم و برای مثال دویست یا پانصد یا هزار کیلومتر در ماشین بودیم. من قرار گذاشتم که هر یک ساعت از سفر را به سلیقۀ یکی از اعضای خانواده موسیقی گوش کنیم. آن موقع کاست داشتیم. هرکس کاست خودش را در مسافرت همراهش میآورد. او که هشتساله بود کاست خودش را میداد و یک ساعت با سلیقۀ او گوش میکردیم. او هم که دوازده ساله بود کاست میداد و یک ساعت با سلیقۀ او گوش میکردیم. من هم که سی یا چهل سال داشتم یک ساعت کاست خودم را میگذاشتم و گوش میکردند.
وقتی به این نتیجه رسیدم که هیچکدام از ما معیاری دقیق و مستند و مستدل نداریم، باید باب گفتوگو را باز بگذاریم تا بر مبنای قرارداد بینفردی و توزیع عادلانۀ امکانات و فرصتها عمل کنیم تا زمانی که تحقیقات نشان دهند موسیقی با این ریتم و آن وزن واقعاً ضرر دارد که در آن صورت مشابه قوانین بهداشتی بگوییم «کشیدن سیگار برای سلامتی ضرر دارد.» باز هم هیچکس نمیتواند به دلایل اخلاقی، دیگران را از سیگار کشیدن منع کند. اگر سیگار کشیدن شما برای من ضرر داشته باشد کاری که میتوانم بکنم این است که بگویم «در فضای بستهای که من هم نفس میکشم، به دلایل حقوقی، و نه دلایل اخلاقی، اجازه نداری هوای مشترک را آلوده کنی»، اما اینکه بگویم «تو حق انتخاب برای سیگار کشیدن نداری و باید اجباراً رفتار بهداشتی انجام دهی» صحیح نیست. من بهلحاظ اخلاقی مجاز نیستم سیگار تو را بگیرم و بشکنم یا دور بیندازم. وقتی صحبت از جایگاه امنیتی، اقتدار و قدرت باشد موضوع فرق میکند و ربطی به اخلاق ندارد. ما یک «گفتمان قدرت» داریم که هم در گلۀ شیرها دیده میشود، هم گلۀ شامپانزهها و هم گلۀ انسانها. گفتمان قدرت میگوید «من زورم از تو بیشتر است پس حق من از تو بیشتر است.» در جامعۀ جهانی نیز وقتی کشوری بتواند بدون تصویب شورای امنیت در امور کشور دیگری مداخله کند، این کار را انجام میدهد ولی در این حالت نمیتواند ادعای اخلاقی بودن یا رسالت جهانی داشته باشد؛ در سطح ملی هم یک نهاد میگوید من زور دارم این زمینها را تصرف میکنم شهرک و ویلا می سازم! او فقط میتواند ادعا کند که «من گردنکلفت محله هستم و زورم میرسد پس انجام میدهم.»؛ اگر بنا بر گردن کلفتی باشد شما هم میتوانید به فرزندتان بگویید همین که من میگویم گوش کن و حرف نزن، ولی این استراتژی تا زمانی جواب میدهد که قامت فرزندتان بلندتر از قامت شما نشده باشد و عضلاتش قوی تر از عضلات شما نباشد، بنابراین زمان به نفع گفتمان گردن کلفتی و قلدری عمل نمیکند.
در الگوی سنتی در خانواده از گفتمان قدرت استفاده میکنیم. وقتی گفتمان قدرت به میان میآید جای گفتوگوی اخلاقی نیست. گفتوگوی اخلاقی زمانی رخ میدهد که گفتمان معرفت جای گفتمان قدرت را بگیرد. گفتمان معرفت یعنی گفتمان ناشی از استدلال، گفتمان ناشی از برهان، گفتمان ناشی از گفتوگو، گفتمانی که هرکس به دیگری گوش میکند و همه مشتاق آن هستیم که بیشتر بدانیم و به حقیقت نزدیکتر شویم. در نتیجه زمانی که باب گفتوگو باز شود، میتوانیم راجع به اخلاق صحبت کنیم.
چند موضوع اخلاقی عصر شبکههای مجازی
- حریم شخصی
یکی از مواردی که در زندگی روستایی وجود نداشت و طبعا در اخلاق روستایی سنتی جامعه ی ما راجع به آن صحبت نمیشد، «حریم شخصی» در شبکههای اجتماعی مجازی بود. امروزه باید با بچههایمان در این باره صحبت کنیم که از چه چیزهایی در خانه میتوانند عکس بگیرند و از چه چیزهایی به چه دلایلی نمیتوانند عکس بگیرند. منظور از «نمیتوانی» این نیست که «نبایدها» را به آنها بگوییم، چون «نباید» همان گفتمان قدرت است. باید به او توضیح دهیم که به چه دلیل موافق نیستم که از من عکس بگیری و در شبکههای مجازی بگذاری. حریم شخصی یکی از موضوعاتی است که باید دربارهاش با بچهها بحث کنیم، نه به این معنی که به آنها یاد بدهیم، بلکه باید از آنها یاد بگیریم. باید از بچهها بپرسیم «تو فکر میکنی من چه چیزی را نباید به اشتراک بگذارم؟ تو فکر میکنی کجا حریم شخصی توست که نباید از آن عبور کنم؟»
- تفاخر
موضوع دیگر گفتوگو، موضوع تفاخر یا فخرفروشی است. فخرفروشی یعنی اینکه یک سری عکس در حالت خوشحالی از خودم بگیرم و در شبکههای اجتماعی بگذارم؛ اگر خوب میخورم عکس بگیرم و در شبکههای اجتماعی بگذارم، اگر به مکان خوبی سفر میکنم عکس بگیرم و در شبکههای اجتماعی بگذارم، با یکی دوست شدهام عکس بگیرم و بگذارم. تفاخر یعنی اینکه هرکدام از «حال خوشهایمان» عکس بگیریم و در شبکههای اجتماعی بگذاریم و دیگران احساس کنند که چقدر حال خودشان بد است و چقدر حال ما خوب است. همه احساس میکنند رابطههای من خیلی خوب است و رابطههای خودشان بد، همه فکر میکنند من خوشبختم و خودشان بدبخت.
اخیراً دوست عزیزی کتاب ارزشمندی را به من هدیه داد که راجع به بیگدیتا و کلاندادههای فضای اجتماعی است به نام «همه دروغ میگویند» نوشتۀ «سِت استیوِنز دیویدویتس» که «نشر گمان» منتشر کرده است. نویسندۀ این کتاب که متخصص آمار و اطلاعات است به ما نشان میدهد که آنچه یک نفر از خودش در فیسبوک، توییتر یا اینستاگرام میگذارد، بخشی ویترینی از شخصیت اوست در حالی که بر مبنای تحلیل کلاندادهها درمییابند همین آدم در همان لحظهای که عکسی بسیار شاد از خودش همراه با شریک زندگیاش میگذارد پیامهایی پر از خشم و غم و جدایی و دوری برای دیگران میفرستد که نشان از احساس درک نشدن دارد. ما بیشتر اوقات در فضای اجتماعی بهترین حال و بهترین داراییمان را به نمایش میگذاریم. حتی گاهی اوقات این داراییها و فضاها تقلبیاند و سپس در دور باطلی میافتیم که هرکس تظاهر و تفاخر به حال خوش میکند در حالی که از درون حالش بد است و هرقدر که او این کار را میکند دیگران هم تظاهر و تفاخر میکنند و هرکس باورش میشود که از بقیه عقب مانده است. در این باره باید با نوجوان صحبت کنیم، نه برای اینکه به او یاد بدهیم، بلکه برای اینکه از او یاد بگیریم که چه چیزهایی را درباره خودمان نباید برای تفاخر و تظاهر به اشتراک بگذاریم زیرا حال دیگران و حال جامعه را بد میکنیم.
- اخلاق لایک و فالو کردن
سومین مسئله مربوط به الگوی عضویت در شبکههای اجتماعی است که باید بهعنوان یک موضوع جدید اخلاقی به آن پرداخته شود. «فالو کردن» و «لایک زدن» یعنی طرفدار یا دنبالکنندۀ کسی شدن. در فضای زندگی روستایی هرگز اینکه چه کسی به کسی دیگر آفرین میگفت یک سرمایه نبود، یا دستکم بهراحتی قابل تبدیل به سرمایه نبود. در روستا کسی که ملک، آب، زمین و باغ داشت قدرت و سرمایۀ بیشتری کسب میکرد و هرقدر هم دیگران میگفتند «لعنت خدا بر او باد، آدم بدی است»، هیچکدام از اینها را از دست نمیداد. اما ما در عصر اطلاعات هستیم، عصری که سرمایۀ اجتماعی، سرمایۀ اقتصادی و سیاسی را با خود به همراه میآورد. آدمها بر اساس «فالو»ی ما اقتدار و قدرت پیدا میکنند. آدمها بر اساس دنبال کردن و لایک کردن ما به ثروت میرسند. در نتیجه، وظایف اخلاقی بزرگی بر شانۀ ماست زیرا ما بر هدایت و ساختن آیندۀ جامعه از طریق همین فالو کردن و لایک زدن تأثیر میگذاریم. در این باره باید با فرزندان صحبت کنیم تا بدانند به کسی که وی را فالو میکنند قدرت میدهند و باید بسنجند که آیا او شایستگی چنین قدرتی را دارد یا نه.
خود ما با بسیاری از هنرپیشهها، سلبریتیها و خوانندههایی که تبدیل به موجوداتی عجیبوغریب شدهاند و حرفها و ادعاها و لافهای عجیبوغریب میآورند، چنین کاری کردهایم. وقتی یک نفر یک میلیون فالوور دارد، وقتی یک نفر بینیاش را عمل میکند و دویست هزار لایک میگیرد، وقتی کسی گربهاش را بغل میکند و سیصد هزار کامنت برایش میگذارند، وقتی یک نفر در دندانپزشکی عکس میگیرد و آن دندانپزشکی مشتری پیدا میکند، آن آدم اقتدار مییابد و گاهی شایستۀ چنین جایگاه اقتداری نبوده است. پس موضوع مهم اخلاقی برای همۀ ما در فضای اخلاقی که باید راجع به آن با نوجوانان صحبت کنیم این است که بدانند به چه کسی کوپن قدرت میدهند و به چه کسی قدرت تزریق میکنند. شما با هر کامنت و هر مشارکت، یا هر عدم مشارکت، در ترازوی قدرت اجتماعی و آیندهی مناسبات اجتماعی ایفای نقش میکنید.
مطالب مرتبط
لینک کوتاه مطلب: https://drsargolzaei.com/?p=9092