پری دریایی بیزبان
«هانس کریستین اندرسون» یکی از پیشگامان و نام آوران ادبیات کودکان است. همه ما داستانهای معروف او را شنیدهایم: «جوجه اردک زشت»، «لباس نامرئی پادشاه» و «پری دریایی کوچک». در این یادداشت میخواهم قصه پری دریایی او را از دیدگاه یونگی تحلیل کنم.
شاهزادهای در حال سفر دریایی است. کشتی دچار حادثه میشود و شاهزاده در کام امواج سهمگین فرو میرود. لحظاتی پیش از آن که از هوش برود و خود را تسلیم تقدیر کند، چهره دختری زیبا را میبیند و آنگاه از هوش میرود. این دختر زیبا یک پری دریایی است. موجودی خیالی که نیمی شبیه انسان است و نیمی شبیه ماهی!
پری دریایی شاهزاده را نجات میدهد و تا ساحل میبرد و باز میگردد. پسر پادشاه نجات پیدا میکند و عمر دوباره را جشن میگیرد اما خاطره محو و مبهم آن دختر زیبا را که در فضای بین مرگ و زندگی دیده بود از خاطر نمیبرد. از آن طرف پری دریایی هم عاشق شاهزاده شده است و از فکر او بیرون نمیرود بنابریان به نزد جادوگر دریاها میرود و از او تقاضای جادویی میکند که او را کاملا تبدیل به انسان کند و یک جفت پا به او ببخشد.
جادوگر دریاها چیزی به رایگان به کسی نمیبخشد. درعوض دادن یک جفت پا، صدای پری دریایی را طلب میکند و پری دریایی عاشق، شرط را میپذیرد.
فردا پری دریایی زیبا خود را در همان ساحل پیدا میکند که شاهزاده را به آنجا برده بود. برمیخیزد و با پاهایش روی ساحل قدم میزند. او در پوست خود نمیگنجد زیرا در سرزمین معشوق است با پاهایی که او را تا قصر معشوق میرسانند. جشن شکرانه زندگی مجدد شاهزاده برپاست و عموم به آن جشن دعوتند پس پری دریایی میتواند از نزدیک به دیدار معشوق نائل شود. از آن سو پادشاه تصمیم گرفته که همزمان با این جشن شکرگزاری ، برای پسرش جشن ازدواج برپا کند پس شاهزاده با نامزدش در میان جمع حضور پیدا میکند. نامزد شاهزاده بسیار شبیه پری دریایی است. معلوم میشود که شاهزاده نیز ملاقات مبهم خود با پری دریایی را از یاد نبرده و دل به کسی داده که چهرهای شبیه به پری دریایی داشته است! پری دریایی تلاش میکند که به شاهزاده بفهماند که آن که مطلوب واقعی اوست خود را به او رسانده اما بیزبانی پری دریایی مانع ارتباط است و با این که شاهزاده در کنار این دخترک گمنام مکثی میکند و احساس آشنایی میکند نمیتواند با این دخترک بیزبان ارتباط برقرار کند و میرود.
داستان پری دریایی هانس کریستین اندرسون برخلاف جوجه اردک زشت پایان غمگینی دارد: در پایان تراژدی، پری دریایی ناامید از وصال با معشوق به زندگی خود پایان میدهد!
شاهزاده نماد انسان است: فرزند شاه (خدا). در کلام مسیحی انسان فرزند خداوند است و برای رسیدن به مقام پادشاهی (یکی شدن با پدر) باید از مراحل دشوار سفر قهرمانی عبور کند.
طوفان دریایی و شکستن کشتی ، نماد بحرانهای زندگی است، بحرانهایی که یا ما را نابود میکنند یا آبدیده میسازند و شاهزاده تا آخرین نفس با امواج سهمگین بحران مبارزه میکند تا زمانی که توش و توانی برای او نمیماند و تن به تقدیر میسپارد.
در سفر قهرمانی یونگی دقیقا به هم تنیدگی دلاوری و تسلیم مشاهده میشود: وصال روح آنیموسی (نرینه روانی) و آنیمایی (مادینه روانی) در درون یک فرد. قهرمان هر دوی این «ضدین» را به کمال در خورد میپروراند: تا جایی که توان دارد میجنگد (آنیموس) و آنگاه که تقدیر را مصمم میبیند ( قدر به قضا تبدیل شده است) با رضا تن میدهد و میپذیرد (روح آنیمایی):
در دایره «قسمت» ما نقطه تسلیمیم
حکم آن چه تو فرمایی، لطف آن چه تو بنمایی
در مقاله «زندگی، تراژدی یا کمدی» در همین سایت مفصلتر به این دوگانه پرداختهام، دوگانهای که به زیبایی در دعای آرامش آن را تکرار میکنیم:
«خداوندا! آرامشی عطا فرما تا بپذیریم آن چه تغییر نیافتنی است و شهامتی برای تغییر آن چه تغییر یافتنی است و خردی که تفاوت این دو را دریابم.»
شاید بتوان این دعا را مانیفست روش درمانی ACT نیز دانست: (Acceptance Commitment Therapy).
خرد حاصل توازن بین آرامش آنیمایی و شهامت آنیموسی است. در قصه اندرسون شاهزاده (آنیموس) خود را تسلیم تقدیر میکند و در این زمان خود را در آغوش آنیما (پری دریایی) مییابد که او را نجات میدهد.
هنگامی که فرد بهرغم نا امیدی و تسلیم به تقدیر در یک معجزه غیر منتظره نجات را «تجربه» میکند، دچار «ایمان» می شود یعنی احساس عمیق ایمنی به او دست میدهد، احساس ناشی از این تجربه که گرچه او در مواجهه با جهان قوی پنجه و سهمگین ناتوان و حقیر است اما نیرویی برتر محافظ اوست و او رها شده و گم گشته نیست.
این تجربه که روانشناسان اومانیست (همچون «آبراهام مازلو» و «گوردون آلپورت») آن را «تجربه اوج» Peak Experience نامیدهاند و «سورن کیرکه گارد» فیلسوف متاله اگزیستانسیالیست آن را «جهش ایمانی» نامگذاری کرده است به زیبایی در «مناجات شعبانیه» نیز بیان شده است:
«الهی، هب لی کمال الانقطاع الیک و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک»
پس از این، سالک از مرگ بازگشته در جای جای زندگی به دنبال آن چهره محو و مبهمی است که او را نجات داده بود و بسیار پیش میآید که هالهای از آن رخ دلفریب را در «بتی» پیدا میکند و او را با گمشدهاش اشتباه میگیرد.
در نظام پنداشتی یونگی کهن الگوها (صور مثالی، سرنمونها، آرکیتایپها) همان خاطرههای ازلیاند. خاطراتی از جهانی «فرا حسی» که ما در جهان حسی جستجویشان میکنیم و آنچه «فرا فردی» است در زندگی فردیمان جستجو می کنیم (عقدهها یا کمپلکسها در زبان یونگ همان معادلهای فردی خاطره ازلی فرا فردی هستند)
بیزبانی پری دریایی به عقیده من نقطه اوج این تراژدی است زیرا زبان بنیان تفکر منطقی است. تفکر سازمانمند و منظم را شکل داد و تفکر پیش زبانی، تفکری پیش عملیاتی است و قادر به چارچوب مند کردن شناخت و ارتباط نیست. بنابراین تمدن انسان برمبنای ارتباط زبانی شکل گرفته است. انسان بدون زبان فاقد تاریخ میشد همچون همه جانداران دیگر. اما تفکر منطقی-زبانی در ارتباط با «ناخودآگاه جمعی» ناتوان است و ملاقات انسان با ناخودآگاه جمعی (Collective unconscious) در قالبهای صلب زبانی نمیگنجد:
1- من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر
من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش!
2- تا سخن در وصف آن حالت رسید
هم قلم بشکست و هم کاغذ درید
3- هر که را اسرار حق آموختند
مهر کردند و دهانش دوختند
تهاجم ناخودآگاه جمعی (مکاشفه یا اشراق یا invasion) فرد را «دچار» یک تغییر نگرش میکند ولی تلاش برای ترجمه این تجربه به ساختار نحوی زبان ناممکن است و تنها استعاره و تمثیل میتواند هالهای از آن معنا را در خود حمل کند، به همین دلیل است که ادبیات عارفانه سرشار از قصه و تمثیل و استعاره است اما مشکل اینجاست که زبان استعاره نیز سرشار از ابهام است و شاید بیش از آن که فهم ایجاد کند سوتفاهم ایجاد میکند:
چون نفیری بشنوی ازمرغ حق
ظاهرش رایاد گیری چون سبق
آنگهی از خود قیاساتی کنی
مر خیال محض را ذاتی کنی
به همین دلیل است که صاحبان تجربه فرافردی را به سکوت امر کردهاند:
این مدعیان در طلبش بی خبرانند
آن را که خبر شد خبری باز نیامد
القصه: وصال شاهزاده و پری دریایی تنها «لمحهای» است، نمیپاید، همچون «کاتالیزور» واکنش شیمیایی را تسهیل و تسریع میکند، چون «کیمیا» مس را به طلا تبدیل میکند و خود از ماجرا خارج میشود:
گفتند روی تو سعدی، چه زرد کرد؟
اکسیر عشق در مسم افتاد و زر شدم!
این چنین است که «تراژدی زندگی» را باید تاب آورد، «تنهایی وجودی» با ما میماند و معنایی که این «تجربه نبوی» برای ما فراهم میآورد تنها همچون تخته پارهای در میان امواج زندگی کمک میکند که «تاب بیاوریم»:
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکبالان ساحلها؟!
دکتر محمدرضا سرگلزایی-روانپزشک
پینوشت:
1- کماکان به آزمونناپذیری و ابطالناپذیری نظریات یونگ اذعان دارم.
2- علاوه بر مقاله «زندگی، تراژدی یا کمدی» مقاله زیر نیز در سایت با همین موضوع ارتباط دارد: نگاهی به روانشناسی فرافردی
3- عبارت «خاطره ازلی» را از عنوان کتاب «بتهای ذهنی و خاطره ازلی» داریوش شایگان وام گرفتهام.
مطالب مرتبط
- زندگی، کمدی یا تراژدی؟
- برداشتی از روانشناسی فرافردی
- افسانهٔ سایکی، فلسفهٔ افلاطونی و درمانگر یونگی
- رمزگشایی نمادها در داستان پینوکیو
لینک کوتاه مطلب: https://drsargolzaei.com/?p=142