پشت نقاب
«کارناوال ونیز» که هرساله اوایل فوریه در شهر ونیز ایتالیا برگزار میشود یکی از قدیمیترین و مشهورترین جشنهای جهان است. این کارناوال هر سال ۵۸ روز پیش از عید پاک آغاز بهکار میکند.
دلیل استفاده از ماسکهای خاص در این کارناوال، به از بین بردن اختلاف ظاهری بین طبقات غنی و فقیر باز میگردد و همچنین فرصتی برای دست انداختن مقامات و قدرتمندان جامعه ایجاد میکرد.
سال ۲۰۰۴ که به ونیز رفته بودم محاصره شدن در میان هزاران ماسک باعث میشد، حضور در این شهر رؤیایی خیال انگیزتر شود. دوستی میگفت: «وحشتناک نیست که همه پشت نقاب باشند؟»، پاسخ دادم: «مگر در سایر روزها و سایر جاها هر روز با آدمهای پشت نقاب مواجه نیستیم؟!»
واژهٔ نقاب یا پرسونا را «کارل گوستاو یونگ» روانپزشک سوئیسی وارد ادبیات روانشناسی کرد. اتفاقا در «کوزناخت سوئیس»، جایی که یونگ زندگی میکرد، نیز یک کارناوال سالانهی بالماسکه شبیه کارناوال ونیز برگزار میشود و احتمالا این کارناوال هم در توجه یونگ به نقابهای اجتماعی آدمها بیتأثیر نبوده است.
زندگی اجتماعی ایجاب میکند که ما بخشهایی از خود را سانسور کنیم. «زیگموند فروید» در کتاب «تمدّن و ناخوشنودیهای آن» میگوید مَدَنی شدن باعث شده که ما به دستاوردهای مهمی برسیم (همچون واکسیناسیون) ولی در عین حال لازمهی مدنی شدن سرکوب بخشی از غرائز و نیازهایمان بوده که باعث ناخوشنودی ما شده است. بنابراین ما رواننژندیها (نِوروزها) را در افراد و جامعهی متمدّن میبینیم نه در قبایل بَدَوی.
امّا پرسونا را نباید بخشی تصنّعی و غیر واقعی از خودمان بدانیم. وقتی در روانشناسی تحلیلی از پرسونا صحبت میکنیم از تزویر و ریاکاری سخن نمیگوییم بلکه از نیاز غریزی بشر برای «همنوایی» سخن میگوییم، ترس او از تنهایی و تقلّای او برای دریافت پذیرش و نوازش.
نقابهای روانی، بخشی از ذات بشر را بازمی نمایانند. افراد اندکی میتوانند خود را از اسارت همنوایی و همرنگی با جماعت رها سازند و از حصر و طرد نهراسند، شاید همانها که «نیچه» لقب «اَبَر مرد» به آنها میدهد. گاهی هم کسانی را میبینم که «نقابِ بی نقابی» به چهره می زنند و فریاد برمی آورند که من تابع عُرف جامعه نیستم و از قضاوت دیگران خَم به ابرو نمی آورم!
بههمین دلیل در حالیکه بر روی جلد چاپ یازدهم کتاب سیناپسیس روانپزشکی کاپلان و سادوک بخشی از نقّاشی «جیمز اِنسور» نقّاش بلژیکی با نام «هنرمند در محاصرهی نقابها » چاپ شده است. در مقدمهی کتاب ذکر شده است که «ماسکها هم پنهان میکنند و هم برملا میسازند!». در فیلم «چشمان به وسعت بسته» استنلی کوبریک شما جمعی از طبقهی حاکم جامعه را میبینید که تنها زمانی که ماسک به چهره میزنند عریان و فاش دیده میشوند.
فکر کنید اگر قرار باشد در یک بالماسکه ماسکی به صورت بزنید چه ماسکی برای خود طرّاحی یا انتخاب میکردید، به کسی که چه ماسکی بر چهره دارد اعتماد بیشتری میکردید و از کدام ماسک ها میترسیدید.
پاسخ به همین چند پرسش ساده اطلاعات ارزشمندی در اختیار یک تحلیلگر روان قرار میدهد تا دغدغهها، ترسها و آرمانهای شما را بهتر بشناسد.
دکتر محمدرضا سرگلزایی ـ روانپزشک
مطالب مرتبط
لینک کوتاه مطلب: https://drsargolzaei.com/?p=223