پنکهای که فقط خودش را خنک میکند
گیر کردهام که چه کاری درست است! وقتی روزنامهنگارها و اصحاب رسانه برای مصاحبه به سراغم میآیند، نمیدانم وظیفه من چیست. میدانم که حرفهایم را سانسور میکنند. از یکطرف به خودم میگویم حتی اگر نصف حرفهایم را به گوش مخاطب برسانند باید راضی باشم چرا که سایت شخصی و کانال تلگرام من که بیش از چند هزار نفر خواننده ندارد؛ خوانندگان سایت و کانال من هم که خودشان افراد تحصیلکرده و فرهنگی هستند. اما این هفتهنامه ها و روزنامهها صدها هزار خواننده دارند، آن هم از اقشار مختلف. این گونه خودم را راضی میکنم که با آنها مصاحبه کنم.
لطفا سانسور نکنید!
معمولا بر سر اینکه «لطفا سانسور نکنید!» با آنها حرف میزنم. پاسخشان این است که اگر سانسور نکنیم تعطیلمان میکنند، تعطیلی یک رسانه مستقل بهنفع فرهنگ ملی ماست؟! شما راضی به بیکار شدن دهها مطبوعاتی و روزنامهنگار هستید؟!
این گونه است که کوتاه میآیم. من آنچه بر حق میدانم و »«داروی فرهنگ بیمار» است نسخه میکنم و میپذیرم که یک پاراگراف از مقاله یا مصاحبه من هم حذف شود. چاره چیست؟! من که نباید صفر یا صد باشم! اما گاهی وقتی مقاله یا مصاحبه در میآید میبینم فقط حذف نکردهاند، تحریفش هم کردهاند! آنطور تحریفشده که نه تنها مخاطب پیام من را نمیگیرد که گاهی پیام معکوس از آن میگیرد!
قبلا در مقاله ای با نام «دین و اخلاق» که اکنون در سایت هم موجود است راجع به مصاحبهام با مجلهای که متعلق به یک نهاد مذهبی است و تحریف عجیب و غریب آن نوشته بودم. هفته پیش همین داستان در مصاحبهام با یک مصا تکرار شد. مصاحبه من چنان تحریفشده چاپ شد که مخاطب نه تنها پیام من را دریافت نمیکرد که پیامی معکوس از آن دریافت میکرد! با خواندن مطلبی که نام من را بر خود داشت جا خوردم! ترس از عواقب چاپ حقایق آنقدر زیاد شدهاست که رسانه از «خودسانسوری» به «تحریف» رسیدهاست!
بیچاره مردمی که قرار است توسط این رسانهها آگاه شوند! نمیدانم کسانی که هم و غمشان این است که «سری که درد نمیکند را دستمال نمیبندند» و نگران ایناند که «زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد» اصلا چرا کار رسانهای و مطبوعاتی را انتخاب کردهاند! مگر شغل کم است؟! از پیمانکاری و بسازبفروشی گرفته تا واردات لباس و لوازم آرایش؛ چرا باید کسی پرچم آگاهسازی را بر دوش گیرد که حاضر نیست هزینه آن را بپردازد؟!
به دوست مطبوعاتچیام میگویم شجاعت که از حد بگذرد به حماقت میرسد و احتیاط که از حد بگذرد سر از بزدلی در میآورد! اگر مهمترین اولویت مطبوعات این باشد که «آسه برو آسه بیا که گربه شاخت نزنه!» و نهایت چشمانداز آنها «حفظ خودشان» باشد همچون پنکهای میمانند که فقط میچرخد تا خودش را خنک کند.
دکتر محمدرضا سرگلزایی – روانپزشک
.
مطالب مرتبط
- دین و اخلاق
- رسانه و بحران
- گرامشی- هژمونی- فرودستان پرستشگر
- پندهای پیچ در پیچ کهن
- سانسور، شایعه و سرمایه اجتماعی
لینک کوتاه مطلب: https://drsargolzaei.com/?p=605
این مطلب به زبانهای English در دسترس است