پیرمردی با رفتارهای کودکانه
بیمار مردی حدود ۷۵ ساله بود که با همسرش به کلینیک بیمارستان مراجعه کردهبودند. پیرمرد ساکت نشستهبود و در حالیکه لبخند نامتناسبی بر لب داشت و گاه خندههای بیجایی میکرد به گفتههای همسرش که مشکلات او را شرح میداد گوش میکرد.
مرد سالمند که مدتها دچار فشار خون بود، سال گذشته دچار سکته مغزی شدهبود. بهدلیل این مشکل مدتی در بیمارستان بستری شدهبود و سرانجام با بهبود تدریجی و در حالیکه هنوز نیمی از بدنش دچار ضعف حرکتی بود به خانه رفتهبود.
پس از این سکته مغزی، جدا از نقص حرکتی ایجاد شده که توسط متخصص نورولوژی (مغز و اعصاب) درمان میشد، خانواده متوجه تغییرات قابلتوجه در شخصیت و رفتار بیمار شدهبودند، بیمار بسیار بیتفاوت و خونسرد شدهبود، به نظافت و استحمام خود کاملاً بیتوجه شدهبود، بهرغم ناتوانیهای حرکتی که پیدا کردهبود دچار حالت هیجانی و شعف کودکانهای شدهبود، بدونتوجه به موقعیتهای اجتماعی به شوخیهای زننده و گاهی رکیک میپرداخت و با صدای بلند میخندید، با این حال هیجاناتش مثل بچهها بسیار سطحی و زودگذر بودند و ممکن بود لحظاتی بعد نیز به دلیل بیاهمیتی زار زار گریهکند، گاهی بدون توجه به حضور مهمانان در خانه با لباس زیر از اطاق بیرون میآمد و گاهی نیز تصمیمات خطرناکی میگرفت مثلا یکبار وقتی قصد پریدن از طبقه دوم ساختمان را داشت او را گرفتهبودند.
غذا خوردن مهار گسیختهای پیدا کردهبود و گاهی چند بشقاب غذا را با سرعت و در حالیکه مقداری از آن را بر لباسش میریخت میخورد. در مورد تکانههای جنسی نیز دچار چنین حالت مهار گسیختهای شده بود که باعث شرمندگی همسر و فرزندانش گشتهبود.
این تغییرات رفتاری و شخصیتی حتی بیش از ضعف حرکتی بیمار، موجب ناراحتی خانواده شده بود و باعث مراجعه آنها به روانپزشک گشتهبود. در واقع همانطورکه اختلال ناشی از سکته در بعضی از قسمتهای مغز باعث ناتوانیهای حسی یا حرکتی میشود، این ضایعات در قسمتهای دیگری از مغز باعث مشکلات روانپزشکی میگردند.
مثلاً علائم این بیمار نشاندهنده گرفتار شدن لوب پیشانی مغز او در نتیجه سکته بودند که به این علائم «سندرم لوب پیشانی» میگوییم. گاهی متعاقب سکتههای مغزی افسردگی یا اختلال تفکر یا دیگر علائم روانپزشکی به وجود میآیند.
در این موارد اغلب ضرورت مییابد که در کنار درمان مربوط به عامل ایجادکننده ضایعه، درمان روانپزشکی خاص آن علائم نیز صورتگیرد. درمواردی سکتههای مغزی و ضایعات عروقی مغز باعث از دست رفتن قوای شناختی فرد مثل حافظه، محاسبه، طرح ریزی و انجام اعمال اجرایی، شناخت و تکلم میشوند که در این صورت بیمار دچار دمانس ناشی از ضایعه عروقی مغز است. البته دمانس علل و علائم مختلفی دارد. شایعترین نوع دمانس که دمانس «الزهایمر» نامیدهمیشود در اثر تغییراتی در آرایش سلولی و رسوب موادی در بافت مغزی به وجود میآید.
آلزهایمر که بیشتر در زنان دیده میشود اساس ژنتیک دارد و درمان آن در حال پیشرفت است. دمانس عروقی در درجه دوّم شیوع قرار دارد و بیشتر در مردان و افرادی که دچار فشار خون، چربی خون بالا و دیابت هستند رخ میدهد. بسیاری از دمانسها با علائم روانپزشکی شروع میشوند. به اینصورت که بیمار علائمی مثل شدت یافتن خصوصیات شخصیتی قبلی، رفتارهای وسواسی، اضطراب، تحریکپذیری و خشم بیجا، رفتار بیملاحظه و بیمبالات، پرحرفی و افسانهسازی و بالاخره سطحی و زودگذر شدن هیجانات را قبل از فرارسیدن قابل توجه اختلالات شناختی مثل اشکال در حافظه، تکلم وکارهای عملی نشان میدهد.
مراجعه بهموقع، تشخیص سریع، و درمان صحیح میتواند در بهبود بیماری تاثیر قابل توجهی داشتهباشد. بنابراین بسیار مهم است که خانوادهها نسبت به تغییرات خلق، شخصیت و رفتار افراد مسن حساس باشند و در این مورد با پزشکان مشورت کنند. درمواردی نیز علائم روانپزشکی که متعاقب سکتههای مغزی و سایر بیماریهای ناتوانکننده پیش میآیند ممکن است ناشی از مشکل بیمار برای انطباق با شرایط جدید زندگی همراه با ناتوانیها و درد و رنج های بیماریش باشد.
بیمار ممکن است با درک کردن این مسأله که بسیاری از تواناییهایش کاهش یافته، مدتها باید دستورات دارویی و رژیم غذایی خاصی را رعایتکند و دیگر نمیتواند طبق میل و سلیقه خود به زندگی و تفریحات مورد علاقهاش بپردازد، دچار افسردگی، اضطراب، گاهی خشم و پرخاشگری و تحریکپذیری و گاهی هم انکار بیماری و ناتوانی و عدم همکاری با دستورات درمانی شود.
در توانبخشی روانی به این بیماران کمک میشود که شرایط جدید زندگیشان را به عنوان یک واقعیت بپذیرند و به جای انکار و نادیدهگرفتن بیماریها و ناتوانیهایشان به شیوه جدید زندگی همراه با قابلیتها و امکانات فعلیشان تطابق پیدا کنند. گاهی ممکن است تیم روانپزشکی برای خانوادهی این بیماران جلسات «گروه درمانی» تشکیلدهند.
در این جلسات ضمن اینکه گروه، یک محیط حمایتی برای هر فرد ایجاد میکند، بحث مشترک در مورد مسائل مربوط به مراقبت دائمی از یک سالمند دچار دمانس، مشاهدهی ناتوانیها و درد و رنجهای بیمار و بیان احساسات و عواطف مربوطه باعث تخلیه هیجانات و درک این مطلب میشود که افراد زیادی دارای مشکلات مشابه هستند و لذا تحمل این مشکلات برای خانوادهی بیمار آسانتر میشود. درمواردی نیز روانپزشک تصمیم میگیرد که برای درمان اضطراب، افسردگی یا اختلالات شناختی و رفتاری بیمار برای وی دارو تجویز کند. طبعاً در هر مورد تصمیمگیری براساس نوع بیماری و شرایط هر بیمار میتواند متفاوت باشد. دربارهی سالمندی که شرح حال او را خواندید ضمن آموزش و راهنمایی خانواده، داروهایی تجویز کردم که به او کمک میکردند از بیقراری، رفتار آشفته و بیمبالاتی رهاییپیدا کند و تغییرات مکرر و آزار دهنده هیجانات و خلقش کنترل شوند. این کار علاوه بر اینکه مقدار زیادی از مشکلات پیرمرد را رفع کرد، آشفتگی، خشم و شرمساری خانواده بیمار را نیز که ناشی از رفتارهای او بود از بینبرد و به آنها کمککرد که با آرامش و صبوری بیشتری از پدر بیمارشان مراقبتکنند.
دکترمحمدرضاسرگلزایی ـ روانپزشک
بخشی از کتاب وقتی که باید به روانپزشک مراجعه کنید
مطالب مرتبط
- کتاب وقتی که باید به روانپزشک مراجعه کنید
- جوان دردسر آفرین
- کودک ناآرام
- انتظار کشیدن زیر درخت کاج
- صدایی از اعماق سالها
لینک کوتاه مطلب: https://drsargolzaei.com/?p=227